rare

/ˈrer//reə/

معنی: غریب، رقیق، لطیف، خام، نادر، کمیاب، کم، نیم پخته، نایاب
معانی دیگر: دیر یاب، تنگیاب، بسیار خوب، عالی، استثنایی، بی نظیر، کم سان، کم مانند، کم چگالی، ناچگال، کم تراکم، (مهجور) پراکنده، (به ویژه در مورد گوشت) نیم خام، نیم پز، (آمریکا- عامیانه) مشتاق بودن، خواهان بودن، (محلی) رجوع شود به: rear

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: rarer, rarest
مشتقات: rareness (n.)
(1) تعریف: happening or being found very infrequently; uncommon.
مترادف: exceptional, uncommon, unusual
متضاد: common, frequent, prevalent
مشابه: infrequent, recherch�, scarce, singular, unique

- Cool days like this are rare in the summer down here.
[ترجمه عرفان جهانی] چنین روزهای خنکی در فصل تابستان در این منطقه نادر است.
|
[ترجمه گوگل] روزهای خنکی مانند این در تابستان در اینجا نادر است
[ترجمه ترگمان] روزه ای خوبی مثل این تو این پایین تابستان نادر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A major celebrity coming to our town is a rare event.
[ترجمه کاظم فرقانی] آمدن یکی از مشهورترین افراد به شهر ما یک رویداد نادر است.
|
[ترجمه گوگل] آمدن یک سلبریتی بزرگ به شهر ما یک اتفاق نادر است
[ترجمه ترگمان] یکی از مشاهیر بزرگ که به شهر ما می آید، رویدادی بسیار نادر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It is rare to see these birds in our region.
[ترجمه کاظم فرقانی] دیدن این پرندگان در منطقه ما نادر است.
|
[ترجمه گوگل] در منطقه ما به ندرت می توان این پرندگان را دید
[ترجمه ترگمان] دیدن این پرندگان در منطقه بسیار نادر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Tigers are becoming rare in that part of India now.
[ترجمه کاظم فرقانی] اکنون، ببر ها در آن بخش از هند در حال کمیاب شدن هستند.
|
[ترجمه گوگل] ببرها در آن بخش از هند اکنون کمیاب می شوند
[ترجمه ترگمان] ببرها در این بخش از هند در حال کمیاب شدن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: uncommonly great or admirable.
مترادف: exceptional, singular
متضاد: commonplace, ordinary
مشابه: extraordinary, outstanding, phenomenal, recherch�, remarkable

- He has generosity to a rare degree.
[ترجمه گوگل] او سخاوتمندی در حد نادری دارد
[ترجمه ترگمان] او نسبت به درجه نادری برخوردار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: of great value because of uncommonness.
مترادف: precious
متضاد: common, everyday
مشابه: priceless, recherch�, singular, valuable

- These gems are rare and costly.
[ترجمه کاظم فرقانی] این جواهرات نادر و گران هستند.
|
[ترجمه گوگل] این جواهرات کمیاب و گران قیمت هستند
[ترجمه ترگمان] این سنگ های قیمتی کمیاب و پر هزینه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He prizes his rare postage stamps very highly.
[ترجمه گوگل] او به تمبرهای پستی کمیاب خود جایزه بسیار بالایی می دهد
[ترجمه ترگمان] او به تمبر ارزان قیمتی خود جایزه داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: lacking density, as a gas or the atmosphere.
مترادف: rarefied
مشابه: attenuate, tenuous, thin

- The air is rare on the top of a high mountain.
[ترجمه گوگل] هوا در بالای یک کوه مرتفع نادر است
[ترجمه ترگمان] هوا در بالای کوه بلند نادر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. rare atmosphere
هوای رقیق

2. a rare occurrence
یک رویداد نادر

3. a rare phenomenon
پدیده ی نادر

4. a rare scholar
یک دانشمند بی نظیر

5. camels are rare in europe
شتر در اروپا کمیاب است.

6. he is a rare bird
او مرد عجیب و غریبی است.

7. i saw some rare birds there
تکه های خوبی در آنجا دیدم.

8. she has a rare disease
او مرض نادری دارد.

9. such women are rare
اینگونه زن ها نادرند.

10. cold epidemics are not rare in wintertime
همه گیری ناشی از سرماخوردگی در زمستان نادر نیست.

11. this library includes many rare books
این کتابخانه دارای کتاب های نادر زیاد می باشد.

12. a building that shelters a rare collection of persian carpets
بنایی که مجموعه ی نادری از فرش های ایرانی در آن جا دارد

13. would you like your steak rare or well-done?
آیا میل دارید " استیک " شما نیم پز باشد یا کاملا پخته ؟

14. It was a rare honour to be made a fellow of the college.
[ترجمه گوگل]افتخار نادری بود که عضو دانشکده شوم
[ترجمه ترگمان]این یک افتخار نادر بود که یکی از دوستان دانشگاه بشوی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She suffers from a rare disease of the brain.
[ترجمه گوگل]او از یک بیماری نادر مغزی رنج می برد
[ترجمه ترگمان]او از یک بیماری نادر در مغز رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The museum is full of rare and precious treasures.
[ترجمه گوگل]این موزه پر از گنجینه های کمیاب و گرانبها است
[ترجمه ترگمان]موزه پر از گنجینه های نادر و ارزشمند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. In Los Angeles a pedestrian is a rare spectacle.
[ترجمه گوگل]در لس آنجلس عابر پیاده یک منظره نادر است
[ترجمه ترگمان]در لس آنجلس، یک عابر پیاده یک نمایش نادر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. They have replanted many areas with rare and unusual plants.
[ترجمه گوگل]آنها مناطق زیادی را با گیاهان کمیاب و غیر معمول دوباره کاشتند
[ترجمه ترگمان]آن ها مناطق زیادی با گیاهان نادر و غیرمعمول دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. It is rare to find such loyalty these days.
[ترجمه گوگل]این روزها به ندرت چنین وفاداری پیدا می شود
[ترجمه ترگمان]پیدا کردن چنین وفاداری در این روزها نادر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Physical perfection in a human being is exceedingly rare.
[ترجمه گوگل]کمال جسمانی در یک انسان بسیار نادر است
[ترجمه ترگمان]تکامل جسمانی در یک انسان بسیار نادر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. She has a rare, incurable disease.
[ترجمه گوگل]او یک بیماری نادر و غیر قابل درمان دارد
[ترجمه ترگمان]اون یه بیماری نادر و غیرقابل درمان داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غریب (صفت)
alien, poor, unusual, uncommon, eccentric, homeless, strange, whimsical, weird, extravagant, rare, singular, immigrant

رقیق (صفت)
attenuate, thin, watery, rare, ethereal, lenis, washy, wishy-washy

لطیف (صفت)
fine, delicate, tender, gentle, soft, subtle, rare, fair, elegant, benignant, benign, fragile, tenuous, refined, precious, volatile, gossamer, incomparable

خام (صفت)
rude, simple, naive, rare, green, unripe, crude, naif, raw, unfeasible, half-baked, undone, unequipped, unprepared

نادر (صفت)
uncommon, rare, scarce, curious, infrequent, paranormal

کمیاب (صفت)
uncommon, rare, scarce, curious, infrequent

کم (صفت)
slight, light, small, little, rare, skimp, scant, low, scarce, infrequent, remote, marginal, exiguous, sparing, scanty, junior, scrimpy

نیم پخته (صفت)
rare, sodden, half-baked

نایاب (صفت)
rare

تخصصی

[زمین شناسی] نادر، کمیاب - در توصیف اجزای زغال سنگ، به کمتر از 5% از یک جزء ویژه گویند که در زغال سنگ ظاهر می شود (ICCP - 1963). مقایسه شود با: common؛ very common؛ abundant؛ dominant.
[نساجی] کمیاب - نادر
[ریاضیات] نادر، ندرتا

انگلیسی به انگلیسی

• uncommon, unusual; not thoroughly cooked (meat); sparse, thinly distributed; excellent, fine
something that is rare is not common or does not happen very often, and is therefore interesting, valuable, or unusual.
rare meat is very lightly cooked.

پیشنهاد کاربران

نادر
مثال: This coin is very rare.
این سکه بسیار نادر است.
خام ، کمیاب ، نادر ، نچخته
خام هم معنی میده مثلا rare steak
rare
کَمتا
کمیاب
که البته تتوی سلینا گومز هم هست
در مورد نویسنده به معنی �کم کار� هم است
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : rarity / rareness
✅️ صفت ( adjective ) : rare
✅️ قید ( adverb ) : rarely
Rare مترادف Scarce و متضاد Common هست. یعنی چیزیکه کم پیدا میشه
∆that dogs bark shows it was scared for its Life by the pitch, only flinched for a millisecond and stood its ground anyway. Pure bravery. it's rare you find a friend like that. hopefully they're both ok
کمیاب
نادر
کم پیدا
Steak can be rare
من فکر کردم منظورش از نادر اسم بود
ولی نادر منظورش مکیاب بود
به ندرت، بسیار/خیلی کم
the rare red warning
هشدار ( سطح ) قرمز که به ندرت/خیلی کم اعلام می شود
معنای دوستمون:
⁦✔️⁩کمیاب و نادر
Rare💥 Christmas 50p sells for �150 on eBay – and there are thousands more out ther
Mirror. co. uk@
نادر
کمیاب
کم نظیر
نادر و کمیاب
نیم پخته
غذای نیم پخته
Cooked a little
کمی خام
نیم پز

for example you go to the diner or hotel or restaurant and you want to order. . . so you ask and hear answer for example you say I want a steak :and she asks you:rare , well done , etc? and you say please rare steak . . . or please not cook it
very well please cook a little
آبدار، نیم پز
نادر - کمیاب - استثنائی - نایاب - لطیف
خام نادر نپخته
خام و نپخته
نپخته و خام
نیم پز. خام
کم نظیر
نادر
The food not cooked full or cooked a little
cooked a little/نپخته، کم پخت
گوشت نه پخته، رقیق
. Pandas are rare animals
پاندا ها حیوانات نادری ( کمیابی ) هستند
cooked a little
نیم پز، متوسط، کم، نادر کمیاب
نیم پز . نیم خام . . . . . . . . .
نادر، کمیاب. . .
Cooked the little - کم پخته
نیم پخته
cooked a little

کم پخته
کمیاب
اشاره دارد به فردی خودخواه/خودشیفته ( از لحاظ منفی ) یا کسی که منحصر به فرد بوده و دارای استعداد است ( از لحاظ مثبت )
خام
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤١)

بپرس