unbidden

/ənˈbɪdn̩//ˌʌnˈbɪdn̩/

ناخواسته، ناخوانده، طلب نشده، درخواست نشده، دعوت نشده، ناطلبیده، نفرموده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unbid (adj.)
• : تعریف: not commanded, invited, or called for; spontaneous; involuntary.

- an unbidden insult
[ترجمه گوگل] توهین ناخواسته
[ترجمه ترگمان] اهانت ناخواسته!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a servant must not enter the bedroom unbidden
نوکر نباید بدون اینکه او را صدا زده باشند وارد اتاق خواب شود.

2. The words flowed unbidden from my pen.
[ترجمه گوگل]کلمات بی اختیار از قلمم جاری شدند
[ترجمه ترگمان]کلمات ناخواسته از قلم من بیرون می ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He walked into the room unbidden.
[ترجمه گوگل]بی اختیار وارد اتاق شد
[ترجمه ترگمان]او ناخواسته وارد اتاق شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. At night images would come unbidden into her mind.
[ترجمه گوگل]در شب تصاویر بدون درخواست به ذهن او می آمدند
[ترجمه ترگمان]شب ها تصاویر ناخواسته به ذهنش خطور می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The name came unbidden to Cook's mind — Ashley Stoker.
[ترجمه گوگل]این نام بدون درخواست به ذهن کوک رسید - اشلی استوکر
[ترجمه ترگمان]این اسم ناخواسته به ذهن کوک رسید - اشلی زنگ زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He went in and Franco, unbidden, poured him a whisky.
[ترجمه گوگل]او داخل شد و فرانکو، بدون درخواست، برایش ویسکی ریخت
[ترجمه ترگمان]وارد شد و فرانکو بی آن که او را ببیند ویسکی برایش ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If that unbidden calamity befell them, they would glumly accept what looked to be a hellish process.
[ترجمه گوگل]اگر آن مصیبت ناخواسته به سرشان می‌آمد، آن‌ها با غم‌انگیزی می‌پذیرفتند که فرآیندی جهنمی به نظر می‌رسید
[ترجمه ترگمان]اگر آن فاجعه ناخواسته برای آن ها پیش می آمد، هر چیزی را که به نظر می رسید یک فرآیند جهنمی بود، قبول می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A few weeks later, unbidden, a very good quality leather strap fell through my letter box - with compliments.
[ترجمه گوگل]چند هفته بعد، بدون درخواست، یک بند چرمی با کیفیت بسیار خوب در صندوق نامه من افتاد - با تعارف
[ترجمه ترگمان]چند هفته بعد، یک تسمه چرمی بسیار خوب از صندوق نامه من افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Letting the mountains greet me in unbidden majesty, I look but can not touch: they are too tall.
[ترجمه گوگل]اجازه می‌دهم کوه‌ها با شکوه و عظمتی به من سلام کنند، نگاه می‌کنم اما نمی‌توانم لمس کنم: آنها خیلی بلند هستند
[ترجمه ترگمان]اجازه می دهم که کوه ها به من خوش آمد بگویند، اما نمی توانم دست بزنم؛ آن ها خیلی بلند هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In a word, to let the spiritual, unbidden and unconscious, grow up through the common.
[ترجمه گوگل]در یک کلام، اجازه دهید معنویت، ناخواسته و ناخودآگاه، از طریق مشترک رشد کند
[ترجمه ترگمان]در یک کلمه، بگذار روح معنوی و ناخواسته و ناخودآگاه از میان عامه مردم بزرگ شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They arrived unbidden at the midnight.
[ترجمه گوگل]نیمه شب بدون درخواست رسیدند
[ترجمه ترگمان]در نیمه های شب از خانه بیرون آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The unbidden guest have nowhere to sit.
[ترجمه گوگل]مهمان ناخواسته جایی برای نشستن ندارد
[ترجمه ترگمان]مهمان ناخوانده دیگر جایی برای نشستن ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Three who come unbidden; love, jealousy, fear.
[ترجمه گوگل]سه نفری که بی خبر می آیند عشق، حسادت، ترس
[ترجمه ترگمان]سه تن که ناخواسته بیرون می آیند، عشق، حسادت، ترس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He spoke out unbidden at the meeting.
[ترجمه گوگل]او در این جلسه بدون درخواست صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]ناخواسته از جلسه بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not bidden, spontaneous, not summoned
if something happens unbidden, it happens without you expecting or wanting it to happen; a literary word.

پیشنهاد کاربران

بپرس