confirm

/kənˈfɜːrm//kənˈfɜːm/

معنی: تصدیق کردن، تثبیت کردن، تایید کردن
معانی دیگر: درست پنداشتن، تصویب کردن، صحه گذاشتن بر، صدق چیزی را اثبات کردن، به ثبوت رساندن، اطمینان حاصل کردن، (کلیسا - طی مراسم رسمی) به عضویت پذیرفتن، نوکیش کردن، (از نظر مذهبی) بالغ و مکلف اعلام کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: confirms, confirming, confirmed
مشتقات: confirmable (adj.), confirmingly (adv.)
(1) تعریف: to prove or verify; show to be true or correct.
مترادف: affirm, attest, corroborate, prove, substantiate, validate, verify
متضاد: contradict, explode, negate, repudiate
مشابه: authenticate, certify, clinch, establish, evidence, fortify, sustain, vindicate

- The results appear to confirm the experimenter's theory.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد که نتایج نظریه آزمایشگر را تایید می کند
[ترجمه ترگمان] نتایج به نظر می رسد که تئوری آزمونگر را تایید می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Do you have any evidence to confirm your statement?
[ترجمه گوگل] آیا مدرکی برای تایید گفته خود دارید؟
[ترجمه ترگمان] مدرکی داری که اظهارنامه ت رو تایید کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to certify formally; validate.
متضاد: deny, revoke
مشابه: affirm, approve, authorize, certify, prove, ratify, validate

- The airline confirmed my seat on the flight.
[ترجمه گوگل] شرکت هواپیمایی صندلی من را در پرواز تایید کرد
[ترجمه ترگمان] خطوط هوایی صندلی مرا در حال پرواز تایید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The experts confirmed the authenticity of the ancient skeleton.
[ترجمه گوگل] کارشناسان اصالت اسکلت باستانی را تایید کردند
[ترجمه ترگمان] متخصصان صحت اسکلت باستانی را تایید کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The police now confirm that no one was injured during the shooting.
[ترجمه گوگل] پلیس اکنون تأیید می کند که در جریان تیراندازی به کسی آسیب نرسیده است
[ترجمه ترگمان] پلیس در حال حاضر تایید می کند که هیچ کس در حین این تیراندازی زخمی نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to make more confident or more sure of.
متضاد: demolish
مشابه: buttress, fortify, reinforce, strengthen, substantiate

- His desperate efforts to convince her only confirmed her in her skepticism.
[ترجمه گوگل] تلاش های مذبوحانه او برای متقاعد کردن او فقط شک و تردید او را تأیید کرد
[ترجمه ترگمان] تلاش های نومیدانه او برای متقاعد کردن او، او را در شکاکیت خود تایید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His daughter's responsible decision confirmed his faith in her judgment.
[ترجمه Mehdi naderi] تصمیم متعهدانه دخترش ، ایمان او به قضاوت دخترش را تثبیت کرد .
|
[ترجمه گوگل] تصمیم مسئولانه دخترش ایمان او را به قضاوتش تایید کرد
[ترجمه ترگمان] تصمیم دختر او، ایمان او را به قضاوت خود تایید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to perform the religious rite of confirmation for.

- The minister will be confirming the young people this Sunday.
[ترجمه گوگل] وزیر این روز یکشنبه جوانان را تایید می کند
[ترجمه ترگمان] وزیر در روز یکشنبه این جوانان را تایید خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. confirm one's position
موقعیت خود را استوارتر (یا تحکیم) کردن

2. confirm someone in his/her opinion
کسی را در عقیده (و غیره ی) خود تقویت و تایید کردن

3. you must confirm your reservation forty-eight hours before your flight
باید چهل و هشت ساعت قبل از پرواز پیش گزین (رزرواسیون) خود را تایید کنید.

4. they looked around to confirm that they were alone
آنها به اطراف نگاه کردند تا مطمئن شوند که تنها هستند.

5. A probe of the criminal's background confirmed that he had been in jail numerous times.
[ترجمه گوگل]تحقیقات درباره سوابق جنایتکار تایید کرد که او بارها در زندان بوده است
[ترجمه ترگمان]بررسی سابقه جنایی تایید کرد که وی چندین بار در زندان بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Years of research confirmed the theory that smoking is harmful.
[ترجمه گوگل]سال ها تحقیق این نظریه را تایید کرد که سیگار مضر است
[ترجمه ترگمان]سال ها تحقیق این نظریه را تایید کرد که سیگار کشیدن مضر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Please write to confirm your reservation .
[ترجمه گوگل]لطفا برای تایید رزرو خود بنویسید
[ترجمه ترگمان]لطفا بنویسید که رزرو شما را تایید کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He will not confirm or deny the allegations.
[ترجمه گوگل]او این اتهامات را تایید یا رد نخواهد کرد
[ترجمه ترگمان]او این ادعاها را تایید یا تکذیب نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. When do you think the president will confirm you in office?
[ترجمه گوگل]فکر می‌کنید رئیس‌جمهور چه زمانی شما را در سمت خود تأیید می‌کند؟
[ترجمه ترگمان]چه زمانی فکر می کنید که رئیس جمهور شما را در اداره تایید خواهد کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The spokesman refused either to confirm or deny the reports.
[ترجمه گوگل]سخنگو از تایید یا تکذیب این گزارش ها خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]سخنگو از تایید یا تکذیب گزارش ها خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Whitehall is/are refusing to confirm the reports.
[ترجمه گوگل]وایت هال از تایید این گزارش ها امتناع می کند
[ترجمه ترگمان]وایت هال از تایید گزارش ها امتناع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. To confirm the diagnosis, the hospital laboratory must culture a colony of bacteria.
[ترجمه گوگل]برای تایید تشخیص، آزمایشگاه بیمارستان باید کلنی باکتری را کشت دهد
[ترجمه ترگمان]برای تایید تشخیص، آزمایشگاه بیمارستان باید مجموعه ای از باکتری ها را فرهنگ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We hope that further research will confirm our hypothesis.
[ترجمه m.h] ما امید داریم که تحقیقات بیشتر فرضیه ی ما را تایید کند
|
[ترجمه گوگل]امیدواریم تحقیقات بیشتر فرضیه ما را تایید کند
[ترجمه ترگمان]ما امیدواریم که تحقیقات بیشتر فرضیه ما را تایید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Your booking will automatically lapse unless you confirm it.
[ترجمه گوگل]رزرو شما به طور خودکار لغو می شود مگر اینکه آن را تأیید کنید
[ترجمه ترگمان]booking اتوماتیک به صورت خودکار وارد میشن مگر اینکه تو تاییدش کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. These new symptoms tend to confirm my original diagnosis.
[ترجمه گوگل]این علائم جدید تشخیص اصلی من را تایید می کند
[ترجمه ترگمان]این علائم جدید، تشخیص اصلی من را تایید می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. These new statistics confirm our worst fears about the depth of the recession.
[ترجمه گوگل]این آمارهای جدید بدترین ترس ما از عمق رکود را تایید می کند
[ترجمه ترگمان]این آمار جدید بدترین نگرانی ما را در مورد عمق رکود اقتصادی تایید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Managers have so far refused to confirm or deny reports that up to 200 jobs are to go.
[ترجمه گوگل]مدیران تا کنون از تایید یا تکذیب گزارش ها مبنی بر اینکه تا 200 شغل باقی مانده است خودداری کرده اند
[ترجمه ترگمان]مدیران تا کنون از تایید یا تکذیب گزارش ها مبنی بر رسیدن به ۲۰۰ شغل خودداری کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The President refused to confirm the rumor.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور از تایید این شایعه خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور از تایید شایعه خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تصدیق کردن (فعل)
concede, admit, recognize, acknowledge, affirm, authenticate, establish, aver, grant, testify, subscribe, certify, confirm, homologate, justify, rubber-stamp

تثبیت کردن (فعل)
avouch, stabilize, reinstate, confirm, fixate

تایید کردن (فعل)
support, emphasize, corroborate, uphold, vouch, confirm, second

تخصصی

[برق و الکترونیک] تایید، تثبیت
[ریاضیات] تأیید کردن، تثبیت کردن

انگلیسی به انگلیسی

• approve; verify, show to be true; strengthen
if something confirms what you believe, it shows that it is definitely true.
if you confirm something, you say that it is true.
if you confirm an arrangement or appointment, you say that it is definite.
when someone is confirmed, they are formally accepted as a member of a christian church.

پیشنهاد کاربران

گواه این است که . . .
گواهی دادن
تایید کردن
مثال: Can you confirm your reservation?
می توانید رزرو خود را تایید کنید؟
تاأکید
To accept sth formally
💎Confirm - Confirmation
[verb]
confirm
⬅️[کِن "فِ رم"]
۱ ) تایید کردن - تصدیق کردن
مثلاً تصدیق کردن صحت وجود یک مشکل، سیاست یا غیره
Air Canada confirms it was hacked and here's what you need to know
...
[مشاهده متن کامل]

۲ ) اطمینان حاصل کردن
they looked around to confirm that they were alone
آنها به اطراف نگاه کردند تا مطمئن شوند که تنها هستند.
[noun]
confirmation
تایید
💎Conform - Conformity
[verb]
conform
⬅️[کِن "فُ رم"]
۱ ) از اصول و رسوم یا عرف یا استاندارد پیروی کردن
۲ ) همرنگ جماعت شدن
[noun]
conformity
۱ ) پیروی - دنباله روی ( عرف یا آئین و رسم و رسوم یا استاندارد و رویه یا غیره )
۲ ) همرنگی - هم نوایی - همخوانی - یکدستی ( با یک جامعه یا اجتماع و محیط )
💎Confront - Confrontation
[verb]
confront
⬅️[کِن "فِ رانت"]
SYN:
1 ) face ( & challenge or trouble )
با حالت عصبانی و خصمانه و غیردوستانه رو در رو شدن با کسی
2 ) face ( & square up to tackle )
مواجه شدن، رو در رو شدن ( با ) ، رو برو کردن ( با ) ، مواجه کردن ( با )
[noun]
confrontation
تقابل - رودررویی ( غیر دوستانه و چالش دار و خصمانه )

confirm expectations
برآوردن انتظارات، جوابگوی انتظارات بودن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : confirm
✅️ اسم ( noun ) : confirmation
✅️ صفت ( adjective ) : confirmed
✅️ قید ( adverb ) : _
Enter the new sim card pin again conifrm it یعنی چه
confirm ( حمل‏ونقل هوایی )
واژه مصوب: تأیید 2
تعریف: تأیید کردن جای مسافر در هواپیما
تایید، تایید کردن
هم noun و هم verbهسش.
Let me add one point to confirm your words : اجازه بدید در تائید حرف شما یک نکته ای را اضافه کنم
در مواردی بمعنی اطمینان دادن
به تایید رساندن، مورد تایید قرار دادن
Flights should be confirmed 48 hours before departure
مویدِ چیزی بودن
the smell of cigarette smoke confirmed what he had suspected: there had been a party in his absence.

تحکیم کردن تقویت کردن
اثبات کردن
تایید کردن
تصدیق
مطمئن شدن
پذیرفتن، قبول کردن
اعتراف کردن، پذیرفتن، مُقر آمدن
هو
با سلام، تصدق ، تاییدو اثبات کردن.
با تشکر
. to make an arrangement or meeting certain, often by phone or writing
موید چیزی بودن، تصدیق کننده چیزی بودن، اعلام/اظهار/تصریح کردن
confirmation : تایید
چک کردن
I think it is mining is :sth will definitely happen on the time.
The hotel will send you written conformation of your reservation
ILI
با قطعیت ثابت کردن
تاییدکردن
It is meaning that a few person fooler than me have confirmed me as a nations President so that I destroy the hope chateaux of cherubic people although there is always such person as me in the world
گواه، گواه دادن بر، دلالت بر
یعنی تایید
استوار کردن، ستواریدن
sotv�ridan
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)

بپرس