welcome

/ˈwelkəm//ˈwelkəm/

معنی: خوشامد، خوش آمد، خوش باش، خوشامد گفتن، پذیرایی کردن
معانی دیگر: خوشوازنی، استقبال، پذیرایی، خوشامد گویی، مغتنم، گرامی، پروه، خوشایند، مطلوب، خوشنود کننده، مطبوع، خوشوا زدن، ((بفرمایید)) گفتن، سلام و تعارف کردن، استقبال کردن، پذیرا بودن، پذیرفتن، مغتنم شمردن، (حرف ندا) خوش آمدید!، بفرمایید!، قابلی ندارد!، خواهش می کنم !

بررسی کلمه

حرف ندا ( interjection )
• : تعریف: used to express warm or hospitable greetings to one recently arrived.
مشابه: aloha, hail, hello, hi, howdy

- Welcome! We're so glad you could come.
[ترجمه کیپ بوناویستا] خوش آمدید! خوشحالیم که توانستید بیایید.
|
[ترجمه گوگل] خوش آمدی! خیلی خوشحالیم که تونستی بیای
[ترجمه ترگمان] ! خوش آمدید خیلی خوشحالیم که تونستی بیای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a warm or hospitable greeting or reception.
متضاد: spurn
مشابه: aloha, embrace, glad hand, greeting, handshake, hospitality, reception, salutation, salute

- We gave her a warm welcome.
[ترجمه مهدی ز] ما به گرمی ازش استقبال کردیم
|
[ترجمه Aliiiiiii8] ما بااو یه خوش امد گویی گرم کردیم
|
[ترجمه ستایش] خوش آمدید
|
[ترجمه مهدی] اسکل ترجمه صحیح 🤣
|
[ترجمه دادستان] گوه به اضافه عن به اضافه چُس. . . . . . . . . . . . . من ششم هستم و میرینم تو هیکلتون
|
[ترجمه غزاله] خوش امدگویی
|
[ترجمه Kim hane] خوش اومدی!
|
[ترجمه تو] خوش آمد گفتن
|
[ترجمه گوگل] ما به گرمی از او استقبال کردیم
[ترجمه ترگمان] گرمی گرمی به او دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: welcomes, welcoming, welcomed
(1) تعریف: to respond to the arrival of with pleasure and hospitality.
مترادف: greet, receive
مشابه: admit, entertain, hail, include, meet

- We welcomed them into our home.
[ترجمه گوگل] ما آنها را به خانه خود پذیرفتیم
[ترجمه ترگمان] ما از آن ها در خانه خود استقبال کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to be glad to receive or accept.
مترادف: appreciate, embrace, invite
متضاد: ostracize, shrink, spurn
مشابه: accept, applaud, encourage, hail, receive, urge

- Our organization welcomes donations.
[ترجمه گوگل] سازمان ما از کمک های مالی استقبال می کند
[ترجمه ترگمان] سازمان ما از کمک های مالی استقبال می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to meet or receive in a particular way.
مترادف: greet, receive
مشابه: hail, meet, salute

- The demonstrators welcomed the ambassador with banners of protest.
[ترجمه گوگل] تظاهرکنندگان با بنرهای اعتراضی از سفیر استقبال کردند
[ترجمه ترگمان] تظاهرات کنندگان از سفیر با پرچم هایی از اعتراض استقبال کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: welcoming (adj.), welcomely (adv.), welcomeness (n.), welcomer (n.)
(1) تعریف: warmly or hospitably received.
متضاد: unwelcome
مشابه: accepted, comfortable, wanted

- Her brother and sister were always welcome visitors.
[ترجمه گوگل] برادر و خواهر او همیشه از بازدیدکنندگان استقبال می کردند
[ترجمه ترگمان] برادرش و خواهرش همیشه از مهمانان استقبال می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: appreciated; gratifying.
مترادف: appreciated, gratifying
متضاد: unwelcome
مشابه: agreeable, delightful, grateful, needed, pleasing, refreshing, satisfying

- The rains brought welcome relief from the drought.
[ترجمه گوگل] بارندگی ها باعث رهایی از خشکسالی شد
[ترجمه ترگمان] بارش باران باعث آسودگی خاطر از خشکسالی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: invited; freely permitted.
مترادف: invited, permitted
مشابه: allowed, free

- You are welcome to share this food.
[ترجمه گوگل] شما می توانید این غذا را به اشتراک بگذارید
[ترجمه ترگمان] شما از تقسیم کردن این غذا خوشحال هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: under no obligation for the favor or courtesy granted (used to acknowledge an expression of thanks).

- You're welcome. I'm glad I could help.
[ترجمه گوگل] خواهش میکنم خوشحالم که تونستم کمک کنم
[ترجمه ترگمان] خواهش می کنم خوشحالم که تونستم کمک کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. welcome news
خبر خشنود کننده

2. welcome to my humble dwelling!
به خانه ی محقر من خوش آمدید!

3. welcome to our humble home
به خانه ی محقر ما خوش آمدید.

4. a welcome guest
مهمان گرامی

5. a welcome opportunity
یک فرصت مغتنم

6. bid welcome
خوشامد گفتن

7. a cool welcome
خوشامد سرد

8. a gleeful welcome
خوشامد پر هلهله

9. a hearty welcome
خوش آمد صمیمانه

10. a tumultuous welcome
خوشامد پر سر و صدا

11. a warm welcome
خوش آمد صمیمانه

12. a warm welcome
استقبال گرم

13. an official welcome to the city
خوشامد گویی به شهر ما طبق تشریفات

14. he was welcome by one and all
همه به او خوش آمد گفتند.

15. you are welcome to use my library any time you want
خواهش می کنم هر وقت خواستید از کتابخانه ی بنده استفاده فرمایید.

16. make somebody welcome
با گرمی از کسی پذیرایی کردن

17. overstay one's welcome
(مهمان و غیره) بیش از حد نزد میزبان ماندن،زیاد ماندن

18. you are welcome
1- خوش آمدید!،بفرمایید!،قدمتان رو چشم ! 2- قابلی ندارد!،خواهش می کنم ! 3- با کمال میل اجازه می دهم !

19. put out the welcome mat
با گرمی خوشامد گفتن

20. wear out one's welcome
(به واسطه ی زیاد ماندن یا سورفتار و غیره) مهمان ناخوانده شدن،مهمان ناخوشایند شدن

21. nicole ran forward to welcome her guests
نیکول جلو دوید که به مهمانانش خوشامد بگوید.

22. this government does not welcome criticism
این دولت از انتقاد استقبال نمی کند.

23. to receive a hero's welcome
خوشامدی در خور یک قهرمان دریافت کردن

24. we have come to welcome your highness
ما آمده ایم که به جنابعالی (حضرت اجل و غیره) خوشامد بگوییم.

25. he was gratified by the welcome given to him
از خوش آمدی که به او گفتند خوشنود شد.

26. our ambassador received a cold welcome
سفیر ما با پذیرایی سردی روبرو شد.

27. the whole countryside gathered to welcome him
همه ی روستاییان برای خوشامدگویی به او گرد آمدند.

28. the whole town went to welcome him
همه ی اهل شهر برای خوشامد گویی به او رفتند.

29. a huge crowd turned out to welcome him
جمعیت عظیمی به پیشواز او رفتند.

30. his worth is warrant for his welcome hither
(شکسپیر) ارجمندی او ایجاب می کند که در اینجا به او خوش آمد گفته شود.

31. the worthies of the city bid welcome to taymoor
بزرگان شهر به تیمور خیرمقدم گفتند.

32. he told them bluntly that they are not welcome
رک به آنها گفت که مقدمشان خوشایند نیست.

33. town dignitaries went to the city's gate to welcome cyrus
بزرگان شهر برای خوش آمد گویی به کوروش به دروازه ی شهر رفتند.

34. to roll out the red carpet for someone as a sign of welcome
فرش قرمز را به نشان خوشامد جلو کسی پهن کردن

مترادف ها

خوشامد (اسم)
flattery, compliment, greeting, welcome

خوش آمد (اسم)
flattery, compliment, greeting, welcome

خوش باش (اسم)
greeting, hail, welcome

خوشامد گفتن (فعل)
flatter, compliment, welcome

پذیرایی کردن (فعل)
entertain, lodge, welcome

تخصصی

[سینما] دیکشنری واژگان تخصصی سینما انگلیسی به فارسی، واژه کلیدی Absolute

انگلیسی به انگلیسی

• name of town in minnesota (usa)
interjection used to greet a visitor or recent arrival in a friendly manner; salutation to one who is a newcomer
reception; greeting
receive, accept warmly; accept willingly; greet with kindness; greet a newcomer; receive a person into one's home
blessed, wanted; received with pleasure; free, given consent (to do something)
if you welcome someone, you greet them in a friendly way when they arrive at the place where you are. verb here but can also be used as a count noun. e.g. i was given a warm welcome by the president.
you can say `welcome' to someone who has just arrived.
if someone is welcome in a place, people are pleased when they come there.
if you tell someone that they are welcome to do something which you are inviting them to do, you are encouraging them to do it.
if you welcome something new, you approve of it and support it.
if something that happens or occurs is welcome, you are pleased about it or approve of it.
if you make someone welcome, you make them feel happy and accepted in a situation, especially when they arrive in a new place.
you can acknowledge someone's thanks by saying `you're welcome'.

پیشنهاد کاربران

استقبال ( در جایگاه اسم )
be welcome to sth
be welcome to do sth
مجاز بودن که ، مختاربودن که، اجازه داشتن که
در جایگاه صفت: به معنی مقبول
تحویل گرفتن کسی
خوش آمدید
دعوت کردن از
به نظر می رسد come در زبان انگلیسی همان تغییر یافته ی گام فارسی باشد. come آمدن معنی می دهد و آمدنی که با قدم زدن صورت گرفته. welcome هم معنی تحت لفظی آن قدم خوب و قدم خوش می باشد با واژه ی گام از یک ریشه می باشد.
خوشامد گویی، پذیرایی کردن
گرامی داشتن
Adj:
very pleasing because much needed or desired
pleasant
pleasing
refreshing
favourable
much needed
to one's liking
desirable
No doubt you'd like to rest.
That would be most welcome.
...
[مشاهده متن کامل]

2.
gladly received
wanted
appreciated
Accepted
You are most welcome, gentlemen!

VERB
به هر دو صورت passive و active در جملات بکار برده میشه
▪️▪️▪️
معنای دوستان:
- ابراز خرسندی کردن از چیزی
- صفا اوردن
e. g.
Robert De Niro Says He Hopes to Teach 8 - Month - Old Daughter Gia to Speak Both Chinese and English
...
[مشاهده متن کامل]

. . .
The actor welcomed his daughter Gia with Tiffany Chen in April
▪️▪️▪️
پذیرایی شدن/کردن
You're not welcome here. You should leave
استقبال/پذیرایی شدن
I would hate him to think he wasn't welcome here
▪️▪️▪️
پذیرفتن - مورد پذیرش قرار گرفتن
New driving licence rules are welcomed but urgent demands call for further law changes as a priority

خوش امدید
adjective :
گرامی
دوست داشتنی
محبوب
میزبان بودن
دوست داشتن، خوش آمدن
استقبال کردن
پذیرا بودن
Thank you for welcoming me to your
house.
ابراز خرسندی کردن از چیزی
خوشایند، بچسب در مقابل ناخوشایند و نچسب
such a unwelcome person you are
چه آدم نچسبی هستی!
such a welcome place
چه جای بچسبی ( چه جای خوشایندی، چه جای دلچسبی )

خوش آمدگویی
Welcome to the former city of Ardabil
خوش آمدگویی به وطن شهر قبلی اردبیل
به شهر سابق اردبیل خوش آمدید
خوشامد گویی
To be welcome =
well recieved, appreciated, accepted
مورد قبول واقع شدن، مقبول واقع شدن، مورد استقبال قرار گرفتن، پذیرفته شدن، با استقبال ( خوبی ) همراه شدن!!
I had a feeling my view might not be welcome.
یه حسی داشتم که نظر من شاید با استقبال خوبی همراه نشود.

صفا اوردند

خوشامدن

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس