twitch
/ˈtwɪt͡ʃ//twɪt͡ʃ/
معنی: تکان ناگهانی، کشش، حرکت یا کشش ناگهانی، بهم کشیدن، پیچاندن، گره زدن، فشردن، ناگهان کشیدن، جمع شدن
معانی دیگر: (به صورت تکان های تند) حرکت کردن، جنبیدن، لقوه داشتن، وا خوردن، تکان، تیک، (تند و ناگهان) کشیدن، وا زدن، تیر کشیدن، (زخم یا دندان و غیره) زوک زوک کردن، grass twitch : تکان ناگهانی، سرکوفت دادن، منقب شدن
بررسی کلمه
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: twitches, twitching, twitched
حالات: twitches, twitching, twitched
• : تعریف: to move or pull with a quick, sudden motion; jerk.
• مترادف: jerk, yank
• مشابه: pluck, pull, shake, tug, tweak
• مترادف: jerk, yank
• مشابه: pluck, pull, shake, tug, tweak
- He was twitching his head from side to side.
[ترجمه گوگل] سرش را از این طرف به آن طرف تکان می داد
[ترجمه ترگمان] سرش را از یک طرف به طرف دیگر تکان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سرش را از یک طرف به طرف دیگر تکان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Someone twitched the sleeve of my jacket.
[ترجمه گوگل] یک نفر آستین ژاکتم را تکان داد
[ترجمه ترگمان] یکی آستین ژاکتم را تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یکی آستین ژاکتم را تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to move with a sudden, often repeated jerking motion.
• مترادف: jerk, jump
• مشابه: hitch, jiggle, joggle, jolt, quaver, quiver, shake, shiver, tremble
• مترادف: jerk, jump
• مشابه: hitch, jiggle, joggle, jolt, quaver, quiver, shake, shiver, tremble
- Her left eye twitched.
• (2) تعریف: to give a quick sharp pull or tug (usu. fol. by at).
• مترادف: yank
• مشابه: pluck, pull, snatch, tug, wrench
• مترادف: yank
• مشابه: pluck, pull, snatch, tug, wrench
- They were twitching at his coattails.
[ترجمه گوگل] روی کتهایش تکان میخوردند
[ترجمه ترگمان] They را نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] They را نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to hurt or ache suddenly or intermittently; twinge.
• مترادف: sting, twinge
• مشابه: gripe, hurt, pain, smart
• مترادف: sting, twinge
• مشابه: gripe, hurt, pain, smart
اسم ( noun )
مشتقات: twitchingly (adv.), twitcher (n.)
مشتقات: twitchingly (adv.), twitcher (n.)
• (1) تعریف: an involuntary jerky movement of a body part, or a condition marked by the occurrence of such movements.
• مترادف: spasm, tic, tremor
• مشابه: convulsion, hitch, jerk, jiggle, joggle, jump, quaver, quiver, shake, shiver, throe
• مترادف: spasm, tic, tremor
• مشابه: convulsion, hitch, jerk, jiggle, joggle, jump, quaver, quiver, shake, shiver, throe
- a characteristic twitch in his leg
[ترجمه گوگل] یک تکان مشخص در پای او
[ترجمه ترگمان] یک حرکت خاص در پایش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک حرکت خاص در پایش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a sudden, sharp pull; tug.
• مترادف: jerk, tug, yank
• مشابه: hitch, pluck, pull, tweak, wrench
• مترادف: jerk, tug, yank
• مشابه: hitch, pluck, pull, tweak, wrench
جمله های نمونه
1. a facial twitch
تکان غیر ارادی صورت
2. he developed a nervous twitch and began to wink constantly
او دچار تیک عصبی شد و شروع کرد به پلک زدن مداوم.
3. His mouth gave a slight twitch.
[ترجمه گوگل]دهانش کمی تکان می خورد
[ترجمه ترگمان]لب هایش تکانی مختصر به خود داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]لب هایش تکانی مختصر به خود داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He greeted us with a mere twitch of his head.
[ترجمه گوگل]فقط با تکان دادن سرش به ما سلام کرد
[ترجمه ترگمان]او با تکان خوردن سرش به ما خوشامد گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]او با تکان خوردن سرش به ما خوشامد گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. I felt a twitch at my sleeve.
[ترجمه گوگل]احساس کردم در آستینم تکان می خورد
[ترجمه ترگمان]لرزشی در آستینم احساس کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]لرزشی در آستینم احساس کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. You'll feel something twitch the line when you get a fish.
[ترجمه گوگل]وقتی ماهی به دست می آورید احساس خواهید کرد که چیزی خط را تکان می دهد
[ترجمه ترگمان]وقتی ماهی می گیری احساس می کنی یه چیزی تکون میخوره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]وقتی ماهی می گیری احساس می کنی یه چیزی تکون میخوره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Bill's mockery of his dad's twitch was a bit cruel, but it made us laugh.
[ترجمه گوگل]تمسخر بیل به تکان دادن پدرش کمی بی رحمانه بود، اما باعث خنده ما شد
[ترجمه ترگمان]مسخره کردن بیل - ای یک ذره بی رحمانه بود، اما ما را به خنده انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]مسخره کردن بیل - ای یک ذره بی رحمانه بود، اما ما را به خنده انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. At that moment she felt the first twitch of anxiety.
[ترجمه گوگل]در آن لحظه او اولین انقباض اضطراب را احساس کرد
[ترجمه ترگمان]در آن لحظه احساس اولین چرخش اضطراب را احساس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]در آن لحظه احساس اولین چرخش اضطراب را احساس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. I've got a twitch at the corner of my eye - can you see it?
[ترجمه گوگل]گوشه چشمم تکان می خورد - می توانی آن را ببینی؟
[ترجمه ترگمان]گوشه چشمم یه تکون خورد - می تونی ببینیش؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]گوشه چشمم یه تکون خورد - می تونی ببینیش؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. He has a twitch in his right eye.
[ترجمه گوگل]در چشم راستش تکان خورده است
[ترجمه ترگمان] یه تکون تو چشمش خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یه تکون تو چشمش خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Dials twitch in the control panel at the sound of it.
[ترجمه گوگل]با شنیدن صدای آن شمارهها در کنترل پنل تکان میخورند
[ترجمه ترگمان]در صفحه کنترل صدای آن به گوش می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]در صفحه کنترل صدای آن به گوش می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. She wouldn't feel one twitch of guilt if it wasn't for Miss Phoebe.
[ترجمه گوگل]اگر خانم فیبی نبود، حتی یک تکان هم احساس گناه نمی کرد
[ترجمه ترگمان]اگر به خاطر دوشیزه فیبی نبود احساس گناه نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]اگر به خاطر دوشیزه فیبی نبود احساس گناه نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He had a nervous twitch and a speech impediment.
[ترجمه گوگل]او یک تکان عصبی و اختلال در گفتار داشت
[ترجمه ترگمان]فشار عصبی و لکنت زبان داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]فشار عصبی و لکنت زبان داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Limp and relaxed, my jaw was beginning to twitch.
[ترجمه گوگل]لنگی و ریلکس، فکم شروع به تکان دادن کرده بود
[ترجمه ترگمان]مغزم آرام و آرام بود، فکم شروع به لرزیدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]مغزم آرام و آرام بود، فکم شروع به لرزیدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
تکان ناگهانی (اسم)
flick, bump, jerk, twitch
کشش (اسم)
attraction, tract, reach, extension, tension, tug, magnetism, draw, haul, gravitation, traction, pull, strain, twitch, inducement, haulage, towage, twitch grass
حرکت یا کشش ناگهانی (اسم)
twitch, twitch grass
بهم کشیدن (فعل)
twitch, twitch grass
پیچاندن (فعل)
intricate, wind, turn, waggle, wrest, flex, contort, bolt, screw, twist, distort, twitch, wring, tweak, wimble
گره زدن (فعل)
knot, loop, truss, tie, ruffle, cadge, knit, twitch, snick, twitch grass
فشردن (فعل)
shrink, crush, wad, tighten, twitch, push, press, squeeze, wring
ناگهان کشیدن (فعل)
pluck, twitch, twitch from
جمع شدن (فعل)
shrink, assemble, aggregate, muster, gather, constringe, flock, backlog, snuggle, retract, congregate, beehive, group, twitch, drift, herd, gang up, nucleate, twitch grass
به انگلیسی
• spasm, twinge, jerk, pull
jerk or pull suddenly; move with a jerk; have convulsions
if you twitch, you make little jerky movements which you cannot control. verb here but can also be used as a count noun. e.g. ...twitches of the muscles.
if you twitch something or if it twitches, it moves slightly with a jerky motion.
jerk or pull suddenly; move with a jerk; have convulsions
if you twitch, you make little jerky movements which you cannot control. verb here but can also be used as a count noun. e.g. ...twitches of the muscles.
if you twitch something or if it twitches, it moves slightly with a jerky motion.
پیشنهاد کاربران
انقباض ناگهاتی عضله
twitch skill در گیم به معنی مهارت عکس العمل سریع است.
انقباض ناگهانی عضله
دچار تیک عصبی شدن
ناگهان کشیدن, کشش ناگهانی a jerky spasm
to make a very sudden, brief, unintentional movement.
She tried not to laugh, but he could see
. a twitch in her lip
The kid murmured, twitching his dad's shirt with an odd delicacy.
to make a very sudden, brief, unintentional movement.
She tried not to laugh, but he could see
. a twitch in her lip
The kid murmured, twitching his dad's shirt with an odd delicacy.
دامپزشکی و علوم دامی
لواشه ( نوعی ابزار مقید سازی )
لواشه ( نوعی ابزار مقید سازی )
چشمم می پره و هی پلک میزنه.
پرش ناگهانی - تیر کشیدن
تقلا کردن
پریدن ناگهانی اعصاب و عضلات در بدن، مانند پشت کمر، گوشه ی چشم، بالای پلک و. . .
You're twitching inside
داخلت داره منقبض میشه
( ~@ - @ ) ~
داخلت داره منقبض میشه
( ~@ - @ ) ~