categorical

/ˌkætəˈɡɑːrɪkl̩//ˌkætɪˈɡɒrɪkl̩/

معنی: قیاسی، مطلق، قطعی، حتمی، قاطع، جزمی، بی شرط
معانی دیگر: قطعی (categoric هم می گویند)، وابسته به: category، بی قید

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: categorically (adv.)
(1) تعریف: with no exceptions or conditions; absolute.
مترادف: absolute, unconditional, unlimited, unqualified
متضاد: qualified
مشابه: arrant, complete, downright, flat, implicit, out-and-out, outright, plain, unmitigated

- Her categorical rejection of violence made her a pacifist even during World War II.
[ترجمه گوگل] رد قاطعانه خشونت او را حتی در طول جنگ جهانی دوم به یک صلح طلب تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان] رد قاطع خشونت او، حتی در طول جنگ جهانی دوم، او را صلح طلب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of, in, or pertaining to a category.
مترادف: classifiable, specific, varietal
مشابه: familial, typical

جمله های نمونه

1. a categorical denial
انکار موکد

2. Can you give us a categorical assurance that no jobs will be lost?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید به ما اطمینان قاطع دهید که هیچ شغلی از بین نمی رود؟
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید یک تضمین قطعی به ما بدهید که هیچ شغلی از بین نخواهد رفت؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The counselor would then electronically graze the 70 categorical pots of money.
[ترجمه گوگل]سپس مشاور 70 دیگ دسته بندی پول را به صورت الکترونیکی می چراند
[ترجمه ترگمان]سپس مشاور به صورت الکترونیکی ۷۰ لیوان قطعی را در اختیار خود قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Will my right hon. Friend give me a categorical assurance that that order was decided solely on price?
[ترجمه گوگل]آیا حق من است دوست به من اطمینان قاطع می دهد که آن سفارش صرفاً بر اساس قیمت تعیین شده است؟
[ترجمه ترگمان] درست میگم، عزیزم دوست صمیمی به من اطمینان داده که این دستور فقط براساس قیمت تعیین شده است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Weber's agent issued a categorical denial that the incident had ever happened.
[ترجمه گوگل]عامل وبر قاطعانه تکذیب کرد که این حادثه هرگز اتفاق افتاده است
[ترجمه ترگمان]نماینده وبر یک انکار قطعی صادر کرد که این حادثه تا به حال رخ داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Can the Minister give us a categorical assurance that that will not happen?
[ترجمه گوگل]آیا وزیر می تواند به ما اطمینان قاطع بدهد که این اتفاق نخواهد افتاد؟
[ترجمه ترگمان]آیا وزیر به ما اطمینان مطلق می دهد که این اتفاق نخواهد افتاد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Perhaps the exemplar of this surrealist categorical imperative was Antonin Artaud.
[ترجمه گوگل]شاید نمونه این امر مقوله ای سوررئالیستی آنتونین آرتو بود
[ترجمه ترگمان]شاید نمونه این imperative surrealist surrealist آنتوان Artaud بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Categorical outcomes, such as prevalence rates, were initially compared by 2 with Yates' correction.
[ترجمه گوگل]پیامدهای طبقه بندی شده، مانند میزان شیوع، ابتدا با 2 با تصحیح یتس مقایسه شد
[ترجمه ترگمان]نتایج Categorical، مانند نرخ شیوع، در ابتدا با ۲ با تصحیح ییتس مقایسه شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But how can I know what the categorical imperatives binding on me are?
[ترجمه گوگل]اما چگونه می توانم بدانم که الزامات قطعی برای من چه هستند؟
[ترجمه ترگمان]اما من از کجا بدانم که imperatives به چه مناسبت به من مربوط است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Kant's categorical imperative procedure, Adam Smith's impartial spectator, and Rousseau's general will are primary examples of representations of a moral point of view.
[ترجمه گوگل]رویه امری مقوله ای کانت، تماشاگر بی طرف آدام اسمیت و اراده عمومی روسو نمونه های اولیه بازنمایی یک دیدگاه اخلاقی هستند
[ترجمه ترگمان]روش قاطع imperative کانت، تماشاگر بی طرف آدام اسمیت، و ژنرال روسو نمونه های اولیه نمایش یک نقطه نظر اخلاقی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The categorical names are often combined, with a six - carbon - atom aldehyde sugar being termed an aldohexose.
[ترجمه گوگل]نام‌های طبقه‌بندی اغلب با هم ترکیب می‌شوند و یک قند آلدئید شش اتمی کربن را آلدوهگزوز می‌نامند
[ترجمه ترگمان]نام های مطلق اغلب با هم ترکیب می شوند، با یک دانه شش کربنه از شکر که an نامیده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The judgement was harsh and categorical.
[ترجمه گوگل]قضاوت سخت و قاطعانه بود
[ترجمه ترگمان]قضاوت سخت و قاطع بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. West logic includes Aristotelian categorical logic and Stoic propositional logic in ancient time and modern mathematic logic.
[ترجمه گوگل]منطق غرب شامل منطق مقوله ای ارسطویی و منطق گزاره ای رواقی در دوران باستان و منطق ریاضی جدید است
[ترجمه ترگمان]منطق غرب شامل منطق مطلق ارسطویی و منطق گزاره ای Stoic در زمان باستان و منطق ریاضی مدرن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The first thing to realize is that it must consist in categorical imperatives, which are to be distinguished from hypothetical imperatives.
[ترجمه گوگل]اولین چیزی که باید متوجه شد این است که باید شامل دستورات قطعی باشد، که باید از دستورات فرضی متمایز شوند
[ترجمه ترگمان]اولین چیزی که باید درک کنیم این است که باید شامل الزامات مطلق باشد، که باید از الزامات فرضی متمایز شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قیاسی (صفت)
inductive, categorical, analogical, syllogistic, comparative, schematic, categoric

مطلق (صفت)
abstract, absolute, utter, sheer, total, full, independent, unconditional, unconditioned, slick, unlimited, categorical, implicit, downright, arbitrary, despotic, categoric, unrestrained, plenipotentiary, thetic, thetical

قطعی (صفت)
absolute, decisive, definite, definitive, certain, final, unconditional, critical, decretive, decretory, positive, categorical, sure, last, categoric, conclusive, deterministic, trenchant, decided, magistral, terminative, peremptory, uncompromising, irrevocable

حتمی (صفت)
very, all right, imminent, imperative, indispensable, obligatory, categorical, cocksure, categoric

قاطع (صفت)
decisive, definitive, final, decretive, decretory, categorical, overbearing, categoric, crucial, conclusive, incisive, trenchant, secant, magistral, unanswerable

جزمی (صفت)
categorical, dogmatic, categoric

بی شرط (صفت)
unconditional, categorical, implicit, categoric

تخصصی

[ریاضیات] جازم، حملی، مطلق، قطعی، بی شرط، جزمی

انگلیسی به انگلیسی

• absolute, definite, decisive
if you are categorical about something, you state your views with certainty and firmness.

پیشنهاد کاربران

1. دسته بندی شده ( مقوله ای )
2. قطعی ( واضح و مشخص )
دسته بندی شده، مقوله ای
categorical aspects : جنبه های مقوله ای / از منظر دسته بندی
adjective
Variants: also cat�e�gor�ic \ˌk�təˈgorɪk\
: said in a very strong, clear, and definite way
He issued a categorical denial about his involvement in the deal.
a categorical statement
در پردازش تصویر به معنی "گسسته" ( رقومی ) استفاده شده است. در مقابل پیوسته ( Continuous ) .
Categorical Data=داده های گسسته
دسته ای
دسته بندی شده
دسته ای طبقه ای مقوله ای مطلق
categorical ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: مقوله ای
تعریف: مربوط به یا مبتنی بر یک یا چند مقوله
طبقه ای - دسته ای
معین و تعریف شده
قاطعانه
گسسته
categorical classification: کلاس گسسته [در کامپیوتر، مبحث تشخیص احساس در متن]
موکد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس