implication
/ˌɪmpləˈkeɪʃn̩//ˌɪmplɪˈkeɪʃn̩/
معنی: معنی، مفهوم، دلالت
معانی دیگر: چم، معنی ضمنی، پیامد، فحوا، آرش، پسایند، اتهام، درگیری، دست یازی، دخالت در جرم، شرکت در تبانی، دست داشتن در (جرم و غیره)، مستلزم بودن

بررسی کلمه
اسم ( noun )
• (1) تعریف: the act of stating something indirectly; act of implying.
• مشابه: connotation
• مشابه: connotation
• (2) تعریف: something implied or suggested, from which an inference may be drawn.
• مشابه: connotation, import, sound
• مشابه: connotation, import, sound
- The implication of his remark was that I shouldn't have returned.
[ترجمه مهدی] استنباط او این بود که من نباید برمیگشتم|
[ترجمه احمد] معنی اظهارات او این بود که من نباید بر میگشتم|
[ترجمه فراز] منظور او بطور غیرمستقیم این بود که من نباید برمی گشتم.|
[ترجمه باهار] مضمون سخن او این بود که من نباید بر میگشتم.|
[ترجمه گوگل] مفهوم سخنان او این بود که من نباید برمی گشتم[ترجمه ترگمان] استنباط او این بود که نباید برگردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the act of implicating or state of being implicated.
• مشابه: connotation
• مشابه: connotation
- his implication in the crime
[ترجمه سحر] اشاره او در این جرم|
[ترجمه خدادادی] دست داشتن ( دخالت ) او در این جرم|
[ترجمه گوگل] دلالت او در جنایت[ترجمه ترگمان] implication در این جنایت است،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: (usu. pl.) something intimately associated or involved, as implying a potential situation or outcome.
- The decision has serious implications for our future stability.
[ترجمه گوگل] این تصمیم پیامدهای جدی برای ثبات آینده ما دارد
[ترجمه ترگمان] این تصمیم پیامدهای جدی برای ثبات آینده ما دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این تصمیم پیامدهای جدی برای ثبات آینده ما دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. We heard of his implication in a conspiracy.
[ترجمه محمد علی] ما از همدستی او در یک توطئه مطلع شدیم|
[ترجمه گوگل]ما از دلالت او در یک توطئه شنیدیم[ترجمه ترگمان]ما از implication او در یک توطئه شنیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. The implication was plain, if left unstated.
[ترجمه علی] نتیجه معلوم بود اگر حرفی نمیزد.|
[ترجمه گوگل]اگر بیان نشود، مفهوم ساده بود[ترجمه ترگمان]The واضح بود، اگر unstated را ترک می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The implication took a while to sink in.
[ترجمه پیمان] این مفهوم مدتی طول کشید تا جا بیافتد|
[ترجمه گوگل]این مفهوم مدتی طول کشید تا در آن فرو رفت[ترجمه ترگمان]این مفهوم مدتی طول کشید تا در آن غرق شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He smiled, but the implication was that he didn't believe me.
[ترجمه گوگل]لبخندی زد، اما مفهومش این بود که حرفم را باور نکرد
[ترجمه ترگمان]لبخند زد، اما معنی اش این بود که حرفم را باور نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]لبخند زد، اما معنی اش این بود که حرفم را باور نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He resigned after his implication in a sex scandal.
[ترجمه کامیار] او پس ارتکاب جرم در یک رسوایی جنسی، استعفا داد.|
[ترجمه گوگل]او پس از دخالت در یک رسوایی جنسی استعفا داد[ترجمه ترگمان]او پس از his در یک رسوایی جنسی استعفا داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The implication was obvious: vote for us or it will be very embarrassing for you.
[ترجمه گوگل]مفهوم واضح بود: به ما رای دهید وگرنه برای شما بسیار شرم آور خواهد بود
[ترجمه ترگمان]این مفهوم واضح بود: رای برای ما یا برای شما بسیار شرم آور خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]این مفهوم واضح بود: رای برای ما یا برای شما بسیار شرم آور خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. I resent the implication that I don't care about my father.
[ترجمه گوگل]از این مفهوم که من به پدرم اهمیتی نمی دهم ناراحتم
[ترجمه ترگمان]به این نتیجه رسیده ام که به پدرم اهمیتی نمی دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]به این نتیجه رسیده ام که به پدرم اهمیتی نمی دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. His brain reeled as he realized the implication of his dismissal.
[ترجمه گوگل]وقتی متوجه مفهوم اخراجش شد، مغزش به هم خورد
[ترجمه ترگمان]مغز او در حالی که متوجه معنای اخراج او شده بود گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]مغز او در حالی که متوجه معنای اخراج او شده بود گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The implication of this line of reasoning is that globalization of capital is destructive.
[ترجمه گوگل]مفهوم این استدلال این است که جهانی شدن سرمایه مخرب است
[ترجمه ترگمان]مفهوم این خط استدلال این است که جهانی سازی سرمایه مخرب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]مفهوم این خط استدلال این است که جهانی سازی سرمایه مخرب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. His authority and, by implication, that of his management team is under threat.
[ترجمه گوگل]اقتدار او و به طور ضمنی تیم مدیریتش در معرض تهدید است
[ترجمه ترگمان]قدرت او و به معنای ضمنی این است که تیم مدیریت او تحت تهدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]قدرت او و به معنای ضمنی این است که تیم مدیریت او تحت تهدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The implication is clear: young females do better if they mate with a new male.
[ترجمه گوگل]مفهوم واضح است: ماده های جوان اگر با نر جدید جفت شوند بهتر عمل می کنند
[ترجمه ترگمان]مفهوم واضح است: زنان جوان اگر با مرد جدید جفت گیری کنند بهتر عمل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]مفهوم واضح است: زنان جوان اگر با مرد جدید جفت گیری کنند بهتر عمل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. He is by implication requesting me to resign.
[ترجمه Peykar] او با توجیه کردن به من درخواست استعفا میدهد.|
[ترجمه گوگل]او به طور ضمنی از من درخواست استعفا می کند[ترجمه ترگمان]منظورش این است که از من می خواهد استعفا بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The trial resulted in the implication of several major figures in the organization.
[ترجمه گوگل]این کارآزمایی منجر به دخالت چندین شخصیت اصلی در سازمان شد
[ترجمه ترگمان]این محاکمه منجر به معنای چندین چهره مهم در این سازمان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]این محاکمه منجر به معنای چندین چهره مهم در این سازمان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. She accused the party and, by implication, its leader too.
[ترجمه محمد علی] او حزب را متهم کرد, و بطور ضمنی, رهبر حزب رانیز متهم کرد.|
[ترجمه گوگل]او حزب و به طور ضمنی رهبر آن را نیز متهم کرد[ترجمه ترگمان]او این حزب را متهم کرد و ضمنا رهبری آن را نیز به عهده گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
معنی (اسم)
abstract, meaning, sense, significance, implication, signification, point, reality, spirit, intent, innuendo, essence, idea, ideal, moral, peculiar charm
مفهوم (اسم)
hang, substance, meaning, sense, significance, implication, signification, effect, intention, purport, notion, concept, contents, tenor, raison d'etre
دلالت (اسم)
implication, indication, symbolization
تخصصی
[صنعت] استنباط، معنای ضمنی، ضمنا
[ریاضیات] التزام، استلزام، ایجاب
[ریاضیات] التزام، استلزام، ایجاب
به انگلیسی
• act of implying; something implied, indirect suggestion, connotation, hint; state of being involved in an action or event
an implication is something suggested or implied by a situation, event, or statement.
if something is true by implication, a statement, event, or fact suggests or implies that it is true.
an implication is something suggested or implied by a situation, event, or statement.
if something is true by implication, a statement, event, or fact suggests or implies that it is true.
پیشنهاد کاربران
پیامد
اشاره
پیامد
meaning
پیامد
meaning
مداخله
استلزام
usually plural ) possible effect or result; a likely relationship )
ضمنی
by implication=به طور ضمنی، به طور مفهومی، به طور تلویحی
بار چیزی را داشتن - اینجا بار به معنی مفهوم است
1 - همکاری، مشارکت، دخالت
2 - استنباط، استنتاج، مفهوم
2 - استنباط، استنتاج، مفهوم
نتیجه و پیامدی که به طور ضمنی و غیر مستقیم افاده می شود.
نتیجه گیری
الزام ( در حالت جمع بیشتر استفاده می شود به معنای الزامات )
عارضه ( در جمع عوارض )
اثرات * تاثیرات
Some think that you suggest is true, although you don't say it directly
معنی، مفهوم
اشاره ضمنی ، پیچیدگی ، مشکل
فرقش با consequence در این است که implication گسترده تر است . . . . اما consequence نتیجه مستقیم است . به نظر بهتر است implication را پیامد ترجمه کرد و consequence را نتیجه .
"Implication" is wider than "consequence". A consequence is a direct result. An implication of an action is something that can be gathered from the action - it could refer to the reason for it, or the possible consequences or effects, or its meaning.
"Implication" is wider than "consequence". A consequence is a direct result. An implication of an action is something that can be gathered from the action - it could refer to the reason for it, or the possible consequences or effects, or its meaning.
مقصود، موضوع، معنا، تلقین، القا، الهام، توصیه
ضروریت
کاربست - مضمون
معنی ضمنی
مفهوم
دلالت
مفهوم
دلالت
ضمنی و غیرمستقیم
پیامد غیرمستقیم
نتایج غیر مستقیم
آثار غیر مستقیم
تاثیرات غیر مستقیم
indirect concequences/result /effect =
We should come to term with its implications
ما باید کنار بیاییم با پیامدهای غیر مستقیم آن ( تخریب محیط زیست )
نتایج غیر مستقیم
آثار غیر مستقیم
تاثیرات غیر مستقیم
indirect concequences/result /effect =
We should come to term with its implications
ما باید کنار بیاییم با پیامدهای غیر مستقیم آن ( تخریب محیط زیست )
عواقب
دستاورد
Implications of the study کاربست یافته های پژوهشی
مثالی جالب از فیلم "بتمن آغاز میکند"
. I think you should check with Ms. Daws here, just what implications your office is authorized to make. If any
فکر کنم شما بایددر اینجا با خانم داوس بررسی کنید که دفتر شما مجاز به ایجاد چه پیامد هایی{تغییرات، تاثیرات} است. درصورت وجود این موارد.
. I think you should check with Ms. Daws here, just what implications your office is authorized to make. If any
فکر کنم شما بایددر اینجا با خانم داوس بررسی کنید که دفتر شما مجاز به ایجاد چه پیامد هایی{تغییرات، تاثیرات} است. درصورت وجود این موارد.
Mechanical performance and implications on bone healing of different
screw configurations for plate fixation of diaphyseal tibia fractures:
a computational study
screw configurations for plate fixation of diaphyseal tibia fractures:
a computational study
Indirect conclusion
Consequence
Repercussion
Repercussion
در لفافه
معنای ضمنی
معنای فرعی
معنای غیرمستقیم
معنای ضمنی
معنای فرعی
معنای غیرمستقیم
شروط ضمنی
الزامات
A quick glance through the translations given above shows that the term "implication" has many different sences
۱ ) دخالت، مشارکت, نقش connection, involvement
Our implication in the problems
۲ ) پیامدها، عواقب ( معمولا در حالت جمع ) effects
The implications of our decisions
The ethical implications of big lies
۳ ) مفهوم ضمنی، برداشت ضمنی، معنا indirect conclusion
The implication was that Etty, if she was a good girl, would go to heaven, too.
The implications of his words hit me like a punch.
۴ ) by implication: در نتیجه, تلویحا، به طور ضمنی
Her words, by implication, pointed to the traditional
۱ ) دخالت، مشارکت, نقش connection, involvement
Our implication in the problems
۲ ) پیامدها، عواقب ( معمولا در حالت جمع ) effects
The implications of our decisions
The ethical implications of big lies
۳ ) مفهوم ضمنی، برداشت ضمنی، معنا indirect conclusion
The implication was that Etty, if she was a good girl, would go to heaven, too.
The implications of his words hit me like a punch.
۴ ) by implication: در نتیجه, تلویحا، به طور ضمنی
Her words, by implication, pointed to the traditional
● تاثیر ( ترجمه "پیامد" برای این واژه بار منفی ایجاد میکند که در واقع این بار را ندارد، پس بهتر است از ترجمه "تاثیر" یا "نتیجه حاصله" برای آن استفاده شود.
● دست داشتن ( در جرم )
● مضمون
● دست داشتن ( در جرم )
● مضمون
آثار ضمنی
an occasion when you seem to suggest something without saying it directly:
From what she said, the implication was that they were splitting up.
She accused the party and, by implication, its leader too.
مفهوم و معنی حرف یا عملی
the effect that an action or decision will have on something else in the future:
The company is cutting back its spending and I wonder what the implications will be for our department.
What are the implications of the new law?
پیامدها و عواقب یه تصمیم یا پیشنهاد یا غیره
From what she said, the implication was that they were splitting up.
She accused the party and, by implication, its leader too.
مفهوم و معنی حرف یا عملی
the effect that an action or decision will have on something else in the future:
The company is cutting back its spending and I wonder what the implications will be for our department.
What are the implications of the new law?
پیامدها و عواقب یه تصمیم یا پیشنهاد یا غیره
نشانه
نهفتگی
دلالت
دلالت
مفهوم ضمنی
مفهومی که در عبارتی نهفته است
پیامد و نتیجه
مفهومی که در عبارتی نهفته است
پیامد و نتیجه
قرینه
Practical usage of sth
استفاده کاربردی
استفاده کاربردی
وقتی اسم است به معنای ( کاربرد، مصرف ) است، وقتی فعل است یعنی دلالت داشتن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : imply / implicate
✅️ اسم ( noun ) : implicature / implication
✅️ صفت ( adjective ) : implicit / implied
✅️ قید ( adverb ) : implicitly
✅ فعل ( verb ) : imply / implicate
✅️ اسم ( noun ) : implicature / implication
✅️ صفت ( adjective ) : implicit / implied
✅️ قید ( adverb ) : implicitly
برداشت یک مفهوم - برداشت