proceed

/prəˈsiːd//prəˈsiːd/

معنی: پیش رفتن، حرکت کردن، ناشی شدن از، رهسپار شدن، اقدام کردن، پرداختن به
معانی دیگر: (به ویژه پس از توقف) ادامه دادن، دنبال کردن، پرداختن (به کاری)، پیشرفت کردن یا داشتن، جلو رفتن، (معمولا با: against) اقدام قانونی کردن (علیه کسی)، دادخواهی کردن، اقامه ی دعوی کردن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: proceeds, proceeding, proceeded
(1) تعریف: to go forward or move on from a particular point.
مترادف: advance, go, move, progress
متضاد: halt
مشابه: continue, forge ahead, pass, roll, travel

- After you've filled out your forms, you need to proceed to the cashier.
[ترجمه گوگل] پس از پر کردن فرم ها، باید به صندوقدار بروید
[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه فرم شما را پر کردید، باید به صندوق دار مراجعه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He opened the gate and the horses proceeded to the barn.
[ترجمه گوگل] دروازه را باز کرد و اسب ها به سمت انبار رفتند
[ترجمه ترگمان] در را باز کرد و اسب ها به طویله رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The marchers will proceed down Elm Street and turn right on State.
[ترجمه گوگل] راهپیمایان به سمت خیابان الم حرکت خواهند کرد و در ایالت به سمت راست خواهند پیچید
[ترجمه ترگمان] راهپیمایان به خیابان الم می روند و به سمت دولت برمی گردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You rolled a five, so you proceed five spaces.
[ترجمه گوگل] شما یک پنج رول کردید، بنابراین پنج فاصله را ادامه می دهید
[ترجمه ترگمان] ، تو پنج تا چرخ زدی واسه همین پنج تا فاصله رو ادامه دادی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to continue on after an interruption.
مترادف: carry on, continue
متضاد: halt
مشابه: carry, move on, press on, progress, resume, travel

- The microphone is on now, so please proceed.
[ترجمه گوگل] میکروفون اکنون روشن است، پس لطفاً ادامه دهید
[ترجمه ترگمان] میکروفون روشنه، پس لطفا ادامه بدین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She paused for a moment to consider before proceeding.
[ترجمه شان] او قبل از ادامه دادن ، برای بررسی لحظه ای مکث کرد.
|
[ترجمه گوگل] چند لحظه مکث کرد تا قبل از ادامه کار فکر کند
[ترجمه ترگمان] لحظه ای درنگ کرد تا به این موضوع فکر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to begin or go on to do something.
مترادف: begin

- He sat down on the couch and proceeded to eat the whole bag of popcorn.
[ترجمه گوگل] روی مبل نشست و به خوردن کل کیسه پاپ کورن ادامه داد
[ترجمه ترگمان] روی کاناپه نشست و مشغول خوردن کیسه ذرت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They promised to stay quiet about it but then proceeded to tell everyone.
[ترجمه مجنونِ‌رقیه315] آنها قول دادند که درباره ی این ساکت بمانند ولی بعد به همه گفتند .
|
[ترجمه گوگل] آنها قول دادند که در مورد آن ساکت بمانند اما سپس به همه گفتند
[ترجمه ترگمان] آن ها قول دادند که در این باره سکوت کنند، اما بعد به همه تعریف کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She hesitated for a moment but then proceeded to ask the question that had been troubling her.
[ترجمه شان] او لحظه ای تردید کرد، اماسپس پرسشی را که سبب آزارش شده بود ، به عمل آورد.
|
[ترجمه ai] او یک لحظه تردید کرد، اما بعد شروع کرد به پرسیدن سوالی که او را آزار میداد
|
[ترجمه گوگل] او لحظه ای تردید کرد اما سپس به پرسیدن سوالی که او را آزار می داد، ادامه داد
[ترجمه ترگمان] لحظه ای درنگ کرد، اما بعد، سوالی را که او را آزار می داد پرسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to go forward in an orderly manner.

- Our business negotiations are now proceeding.
[ترجمه گوگل] مذاکرات تجاری ما در حال حاضر ادامه دارد
[ترجمه ترگمان] مذاکرات تجاری ما اکنون ادامه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to issue; result.
مترادف: arise, ensue, result
مشابه: come, derive, emanate, follow, issue, originate, spring

- Confusion proceeded from his remarks.
[ترجمه گوگل] سردرگمی از سخنان او ناشی شد
[ترجمه ترگمان] گیجی ناشی از اظهارات او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: to begin or continue a legal action.
مشابه: litigate, prosecute, sue

- They asked their lawyer to proceed with the suit.
[ترجمه گوگل] آنها از وکیل خود خواستند که به شکایت خود ادامه دهد
[ترجمه ترگمان] از وکیلش خواستند که کت و شلوارش را بردارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to proceed to eat one's dinner
به صرف شام پرداختن

2. his wife threatened to proceed against him
زنش تهدید کرد که از او عارض خواهد شد.

3. i have their permit to proceed
از آنها اجازه دارم که ادامه بدهم.

4. the accused paused but the judge ordered her to proceed
متهم مکث کرد ولی قاضی به او دستور داد که ادامه دهد.

5. the mother knelt and cried, but teymoor did not relent and ordered the execution to proceed
مادر زانو زد وگریه کرد ولی تیمور خم به ابرو نیاورد و دستور اجرای اعدام را داد.

6. The senator proceeded to denounce those wholesalers who would deprive Americans of their quota of beef.
[ترجمه گوگل]سناتور اقدام به محکوم کردن عمده فروشانی کرد که آمریکایی ها را از سهمیه گوشت گاو محروم می کردند
[ترجمه ترگمان]سناتور خواست کسانی را که از سهم خود در گوشت گاو محروم خواهند شد، محکوم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The policeman gestured for us to proceed.
[ترجمه گوگل]پلیس به ما اشاره کرد که ادامه دهیم
[ترجمه ترگمان]پلیس به ما اشاره کرد تا ادامه دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We received sanction to proceed with our plans.
[ترجمه گوگل]ما تحریم شدیم تا به برنامه های خود ادامه دهیم
[ترجمه ترگمان]ما موافقت کردیم که نقشه هامون رو ادامه بدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We're not sure whether we still want to proceed with the sale.
[ترجمه گوگل]ما مطمئن نیستیم که آیا همچنان می خواهیم به فروش ادامه دهیم یا خیر
[ترجمه ترگمان]ما مطمئن نیستیم که آیا هنوز می خواهیم با فروش ادامه دهیم یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Please proceed with what you are doing.
[ترجمه گوگل]لطفا به کاری که انجام می دهید ادامه دهید
[ترجمه ترگمان]لطفا با کاری که دارید می کنید ادامه بدین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The government was determined to proceed with the election.
[ترجمه گوگل]دولت مصمم بود که انتخابات را ادامه دهد
[ترجمه ترگمان]دولت مصمم به ادامه انتخابات بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Do not proceed across a main road without first looking to the right and the left.
[ترجمه گوگل]بدون نگاه کردن به راست و چپ، در مسیر جاده اصلی حرکت نکنید
[ترجمه ترگمان]از یک جاده اصلی عبور نکنید و ابتدا به سمت راست و چپ نگاه نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Each learner can proceed at his own speed.
[ترجمه گوگل]هر زبان آموزی می تواند با سرعت خود ادامه دهد
[ترجمه ترگمان]هر یادگیرنده می تواند با سرعت خود عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. That's not a bad way to proceed, just somewhat different.
[ترجمه گوگل]این راه بدی برای ادامه دادن نیست، فقط تا حدودی متفاوت است
[ترجمه ترگمان]این روش بدی برای ادامه دادن نیست، فقط یه کمی متفاوت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In any inquiry,be careful to proceed on right principle.
[ترجمه گوگل]در هر پرس و جو، مراقب باشید که بر اساس اصل درست پیش بروید
[ترجمه ترگمان]به هر حال، مراقب باشید که از اصل اساسی پیروی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. All passengers for flight LH103 please proceed to gate
[ترجمه گوگل]همه مسافران پرواز LH103 لطفاً به گیت بروید
[ترجمه ترگمان]همه مسافرها برای پرواز، لطفا به سمت دروازه برید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. How we proceed from here is a matter for debate.
[ترجمه گوگل]اینکه چگونه از اینجا پیش برویم موضوع قابل بحث است
[ترجمه ترگمان]اینکه ما از اینجا شروع می کنیم، موضوع بحث است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Many diseases proceed from negligence of hygiene.
[ترجمه گوگل]بسیاری از بیماری ها ناشی از بی توجهی به بهداشت است
[ترجمه ترگمان]بسیاری از بیماری ها از غفلت بهداشتی ناشی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیش رفتن (فعل)
gain, advance, progress, get on, go forward, jut, proceed, precess, antecede, set on, butt, forego, get by, make way

حرکت کردن (فعل)
behave, move, proceed, ambulate, whirl, waggle, depart

ناشی شدن از (فعل)
proceed, rise, derive

رهسپار شدن (فعل)
leave, go, travel, proceed

اقدام کردن (فعل)
proceed, launch

پرداختن به (فعل)
proceed

تخصصی

[ریاضیات] انجام شدن، عمل کردن، اقدام کردن، حاصل شدن، پیش رفتن، رفتار کردن

انگلیسی به انگلیسی

• continue, carry on; advance, progress, move forward
if you proceed to do something, you do it after doing something else.
if you proceed with a course of action, you continue with it; a formal use.
if an activity, process, or event proceeds, it continues as planned; a formal use.
if you proceed in a particular direction, you go in that direction; a formal use.
the proceeds of an event or activity are the money that has been obtained from it.
see also proceeding.

پیشنهاد کاربران

ادامه دادن
مثال: The meeting will proceed as planned.
جلسه به طور پیش بینی شده ادامه خواهد داشت.
بیشتر پرداختن به چیزی
دست زدن ( به کاری )
ادامه دادن، پیش رفتن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : proceed
✅️ اسم ( noun ) : procedure / proceeding
✅️ صفت ( adjective ) : procedural
✅️ قید ( adverb ) : procedurally
شروع شدن
1. پیش رفتن ، حرکت کردن
2. ادامه دادن
3. پرداختن ( به کاری )
پیمودن راه یا مسیر
پیش رفتن
When the actor was late, the show proceeded without him.
ادامه دادن
His lawyers have decided not to proceed with the case
مراجعه کردن به یک محل
To continue
انجام شدن
The building of the new bridge will go ahead as planned 😉
ساخت پل جدید همانطور که برنامه ریزی شده انجام خواهد شد.
Precede: مقدم بودن، پیشی گرفتن، جلوتر بودن، جلوتر رفتن، جلوتر آمدن، قبل از . . . قرار گرفتن
Proceed: اقدام کردن، مبادرت کردن، پیشرفت کردن، جلو رفتن، وارد شدن، ادامه دادن ( بعد از توقف )
. . . to be proceeded more. . .
برای پردازش بیشتر
آغاز شدن/شروع شدن هم معنا می دهد:
. . . This journey must proceed from
proceed ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: رهسپاری
تعریف: رفتن به سمت مقصدی معین یا ادامۀ سفر
رفتن به جایی
The senator proceeded to denounce those wholesalers who would deprive Americans of their quota of beef.
سناتور به محکوم کردن آن عمده فروشانی پرداخت که آمریکایی ها را از سهمیه گوشت گاوشان محروم می خواستند.
( IG ) 504essentialword

راهی شدن. . .
راهی انجام کاری شدن
به راه خود ادامه دادن
در راه . . . بودن
در مسیر . . . بودن

دنبال کردن کار یا اقدامی که از قبل شروع ش کردیم،
پرداختن ( به کاری که از قبل آغاز شده توسط ما یا دیگری ) ،
اقدام کردن
Sen. Lindsey Graham is urging President - elect Joe Biden to convince congressional Democrats to drop plans to proceed to an impeachment trial against President Trump
...
[مشاهده متن کامل]

After visiting the gift shop, let us proceed into Graceland itself
بعد از دیدن مغازه کادوفروشی، بیا ادامه بدیم و بریم و از خود Graceland دیدن کنیم

Go ahead
proceed / go ahead
پیش رفتن
دست به کار شدن
شروع کردن کاری
عمل کردن، اقدام کردن
سرچشمه گرفتن
در حال انجام
ادامه داشتن
در حسابداری: عایدات حاصل از چیزی
proceed from ناشی از*proceed against اقامه دعوی کردن*proceed with اقدام، مبادرت، بکاری دست زدن*evil proceeds from the heart قلب ریشه شرارتهاست*business proceede as usual کاروبارم کما فی سابقه!! *proceede to his destination راهی مقصدش شد.
دست به کار شدن
از سر گرفتنِ کاری
نشئت گرفتن
proceed to the
رفتن به، به . . . رفتن
to go forward or onward, esp. after an interruption
continue
to begin to carry on an action or a process
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)

بپرس