muse

/ˈmjuːz//mjuːz/

معنی: الهه شعر و موسیقی، در شگفت ماندن، در بحر فکر فرو رفتن، اندیشه کردن، تفکر کردن
معانی دیگر: در بحر تفکر فرو رفتن، ژرف اندیشی کردن، متفکرانه گفتن، پیش خود فکر کردن، (اسطوره ی یونان) هر یک از الهگان هنر و دانش، میوز، (نادر) شاعر، منبع الهام، سرچشمه ی نبوغ، تعجب کردن، شگفت، باحرف بزرگ الهه شعروموسیقی

جمله های نمونه

1. His muse pullulated with dizzying speed.
[ترجمه گوگل]الهه موسیقی او با سرعتی سرگیجه‌آور می‌کشید
[ترجمه ترگمان]او با سرعت گیج کننده ای توضیح می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It is useless to muse upon past errors.
[ترجمه گوگل]فکر کردن به اشتباهات گذشته بی فایده است
[ترجمه ترگمان]اندیشیدن درباره خطاهای گذشته بی فایده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I began to muse about/on the possibility of starting my own business.
[ترجمه گوگل]شروع کردم به فکر کردن در مورد/در مورد امکان شروع کسب و کار خودم
[ترجمه ترگمان]شروع به تفکر درباره احتمال شروع کسب وکار خودم کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His muse had deserted him, and he could no longer write.
[ترجمه f4rz4d] سرچشمه ی نبوغش اورا ترک کرده بود و دیگر نمی توانست بنویسد
|
[ترجمه گوگل]موزه اش او را رها کرده بود و دیگر نمی توانست بنویسد
[ترجمه ترگمان]الهه His او را ترک کرده بود و دیگر نمی توانست بنویسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Many of the papers muse on the fate of the President.
[ترجمه گوگل]بسیاری از روزنامه ها درباره سرنوشت رئیس جمهور صحبت می کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مقالات مربوط به سرنوشت رئیس جمهور شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He felt that his muse had deserted him .
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که موزش او را ترک کرده است
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که muse او را ترک کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The Muse does not inspire all poets equally.
[ترجمه گوگل]میوز از همه شاعران به طور یکسان الهام نمی گیرد
[ترجمه ترگمان]الاهه شعر همه شاعران را به طور مساوی الهام نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Once she was a nude model and muse to French artist Henri Matisse.
[ترجمه گوگل]زمانی او مدل برهنه و موز هنرمند فرانسوی هنری ماتیس بود
[ترجمه ترگمان]هنگامی که او یک مدل برهنه بود و به هنرمندی فرانسوی، هنری Matisse، الهام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The muse has left me - I haven't written any poetry for months!
[ترجمه گوگل]موسوی مرا ترک کرد - ماه هاست که شعری نگفته ام!
[ترجمه ترگمان]الهه از من جدا شده - من برای ماه ها هیچ شعری ننوشته بودم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Repeating the title, we muse over what the book will probably be about.
[ترجمه گوگل]با تکرار عنوان، به این فکر می کنیم که احتمالاً کتاب درباره چه چیزی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]تکرار عنوان، ما به آنچه که کتاب احتمالا در مورد آن خواهد بود فکر می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It is profitable, but it leaves the comic muse high and dry.
[ترجمه گوگل]سودآور است، اما موسیقی کمیک را بالا و خشک می گذارد
[ترجمه ترگمان]مقرون به صرفه است، اما آن تفکر خلاق را بالا و خشک رها می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But the system still operated as an insulating muse.
[ترجمه گوگل]اما این سیستم همچنان به عنوان یک موز عایق عمل می کرد
[ترجمه ترگمان]اما این سیستم همچنان به عنوان یک تفکر عایق بندی عمل می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Would you please have Mr Hogan send my Muse subscription to this address?
[ترجمه گوگل]لطفاً از آقای هوگان بخواهید اشتراک Muse من را به این آدرس بفرستد؟
[ترجمه ترگمان]لطفا ممکن است آقای هوگان subscription را به این نشانی بفرستد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The following Monday; the Mitjord Muse ran two front-page stories on the local Episcopal church community.
[ترجمه گوگل]دوشنبه بعد؛ میتورد میوز دو داستان صفحه اول درباره جامعه محلی کلیسای اسقفی منتشر کرد
[ترجمه ترگمان]روز دوشنبه بعد، Mitjord Muse دو داستان در صفحه اول انجمن کلیسای اسقفی را اجرا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Don't wait for a muse to come take your hand.
[ترجمه گوگل]منتظر نمانید تا یک موسی بیاید دست شما را بگیرد
[ترجمه ترگمان]منتظر یک الهام نباش که دست تو را بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

الهه شعر و موسیقی (اسم)
muse

در شگفت ماندن (فعل)
muse

در بحر فکر فرو رفتن (فعل)
muse

اندیشه کردن (فعل)
deliberate, meditate, bethink, ponder, trow, cogitate, ruminate, muse

تفکر کردن (فعل)
consider, imagine, meditate, ponder, chew, contemplate, speculate, muse

انگلیسی به انگلیسی

• poet's source of inspiration; (greek mythology) any of nine goddesses who are associated with inspiration and creativity for the arts (poetry, music, fine art, etc.)
ponder on reflectively, meditate on something in silent wonder, think about pensively
if you muse, you think about something slowly and carefully; a literary use.
a muse is an imaginary force which is believed to give people inspiration and creative ideas, especially for poetry or music; a literary use.

پیشنهاد کاربران

فکر کردن
تصور کردن/ درفکر چیزی بودن
a source of inspiration
منبع الهام
the goddess of music
الهه موسیقی
چشمۀ اندیشه/خلاقیت/الهام
اسطوره
الهه موسیقی
الهام دهنده
انگیزه، محرک، الهام
به حالت تفکر چیزی گفتن، به فکر فرو رفتن و چیزی را بیان کردن
این واژه ی muse - جدای از چم های ( معانی ) اون که در فرهنگ اومده امروزه در اینستاگرام و در کنار فرتورهای ( عکس های ) زنان - که بیشتر مدل هستند - می آرند کام ناکام ( البته ) واسه شناساندنشون . به گمون بسیار
...
[مشاهده متن کامل]
همون نام ویژه ی Muse یونانیه ( که ایزدبانوان دانش و چامه و خنیا بودند ) . افزون بر این می شه در پارسی برابر اون رو هم : پئی ریکا pai - rikaa ( ریخت نخست پری در زبان اوستا ) و یا بغ بانو آورد که نام های ویژه اند.

trance
غور کردن
خیره شدن، با نگاه به فکر فرو رفتن
ذوق هنری
contemplate
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس