absentminded

/ˈæbsəntˈmaɪndɪd//ˈæbsəntˈmaɪndɪd/

معنی: حواس پرت، پریشان خیال، سر بهوا، گیج
معانی دیگر: پریشان خیال، حواس پرت، بی حواس، حواس پرت، فراموشکار، پریشان حواس، سر به هوا، گیج، پریشان خیال، پریشان فکر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: absent-mindedly (adv.), absent-mindedness (n.)
• : تعریف: not paying attention to the immediate task or event because one's mind is preoccupied with other matters.
مترادف: abstracted, distracted, preoccupied
متضاد: attentive, observant, wide-awake
مشابه: absent, absorbed, contemplative, distant, distrait, faraway, inattentive, meditative, musing, oblivious, pensive, reflective, remote, ruminative, unmindful

- He is often absent-minded when music is playing.
[ترجمه Bts_nana] وقتی موزیک پخش می شود او حواسش پرت می شود
|
[ترجمه Metis] زمانی که موسیقی در حال پخش است او اغلب از خود بی خود می شود.
|
[ترجمه یاسمین] اغلب وقتی که موسیقی پخش میشود، حواسش پرت میشود.
|
[ترجمه mani] او اکثر اوقات سر در گم میشود زمانی که موسیقی درحال پخش است
|
[ترجمه Luna🖤] او اغلب حواس پرت میشود وقتی که موسیقی درحال پخش است. 🎶🎧
|
[ترجمه گوگل] او اغلب هنگام پخش موسیقی غافل است
[ترجمه ترگمان] او اغلب وقتی که موسیقی پخش می شود، حواسش پرت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. In his later life he became even more absent-minded.
[ترجمه نازنین] در اواخر زندگی اش ، اون بیش از پیش فراموشکار شده بود
|
[ترجمه گوگل]در زندگی بعدی او حتی بیشتر غافل شد
[ترجمه ترگمان]در زندگی بعدی او حتی بیش از پیش حواس پرت شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He fitted perfectly the stereotype of the absent-minded professor.
[ترجمه گوگل]او کاملاً با کلیشه استاد غایب مطابقت داشت
[ترجمه ترگمان]او حالت کلیشه پروفسور minded را داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The actress was so absent-minded that she fluffed her lines.
[ترجمه حسن زاده] بازیگر آنقدر حواس پرت بود که دیالوگ هاش رو اشتباه می گفت.
|
[ترجمه گوگل]این بازیگر به قدری غافل بود که خطوط خود را پر کرد
[ترجمه ترگمان]هنرپیشه آن قدر گیج و پریشان بود که she را مرتب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Grandad's been getting rather absent-minded lately.
[ترجمه Never0] پدربزرگ اخیرا دچار حواس پرتی شده است
|
[ترجمه گوگل]پدربزرگ اخیراً دچار غیبت شده است
[ترجمه ترگمان]بابا این اواخر خیلی ناراحت شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Though I'm absent-minded, I keep a clear head.
[ترجمه حسن] بلبل گیج شده
|
[ترجمه گوگل]اگر چه من غیبت می کنم، اما سرم روشن است
[ترجمه ترگمان]با اینکه گیج شده ام، سرم را صاف نگه می دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He's very learned but rather absent-minded.
[ترجمه گوگل]او بسیار دانش آموخته است، اما نسبتاً غافل است
[ترجمه ترگمان]اون خیلی خوب یاد گرفته اما نسبتا حواس پرت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. What the teacher said went for nothing because the student was absent-minded.
[ترجمه آیدا] چیزی که معلم گفت به هیچ دردی نخورد چون دانش آموز حواس پرت بود
|
[ترجمه گوگل]آنچه معلم گفت بی فایده بود زیرا دانش آموز غیبت می کرد
[ترجمه ترگمان]آن چه معلم گفته بود برای هیچ کاری انجام نشد، چون دانش آموز گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her mother is scatty and absent-minded.
[ترجمه گوگل]مادرش چرند و غافل است
[ترجمه ترگمان]مادرش scatty و حواس پرت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Carol was absent-minded and a little slow on the uptake.
[ترجمه گوگل]کارول غافل بود و در جذب کمی کند بود
[ترجمه ترگمان]کارول حواسش پرت بود و کمی هم uptake بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Scientists are often caricatured as absent-minded professors.
[ترجمه گوگل]دانشمندان اغلب به عنوان استادان غایب کاریکاتور می شوند
[ترجمه ترگمان]دانشمندان اغلب به عنوان استادان absent ترسیم می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We were laughing about that absent-minded professor.
[ترجمه گوگل]داشتیم به آن استاد غافل می خندیدیم
[ترجمه ترگمان]ما داشتیم راجع به اون پروفسور absent فکر می کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Why are professors stereotyped as absent-minded?
[ترجمه گوگل]چرا اساتید کلیشه ای غایب هستند؟
[ترجمه ترگمان]چرا استادان مثل آدم های حواس پرت می خندند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I often do absent-minded things, particularly when I'm worried.
[ترجمه گوگل]من اغلب کارهای غافلگیرانه انجام می دهم، به خصوص زمانی که نگران هستم
[ترجمه ترگمان]من اغلب اوقات غیبت می کنم، مخصوصا وقتی که نگران هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A charming if somewhat absent-minded companion.
[ترجمه گوگل]یک همراه جذاب اگر تا حدودی غایب
[ترجمه ترگمان]یه دوست خیلی جذاب اگه یه هم صحبت خوب داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حواس پرت (صفت)
absentminded, wacky, light-headed

پریشان خیال (صفت)
absentminded, abstracted, uneasy

سر به هوا (صفت)
absentminded, distrait, neglectful, wanton

گیج (صفت)
astray, absentminded, wacky, light-headed, distrait, dizzy, staggering, astounding, confounded, hazy, darned, giddy, stupid, slaphappy, muddle-headed, mazy, deuced, muzzy, hare-brained, plumbous, swimming

انگلیسی به انگلیسی

• distracted, confused
scatterbrained, having a distracted mind
an absent-minded person is very forgetful.

پیشنهاد کاربران

Absent _minded: a person who always forgot something or someone
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
کسی که برای جلوگیری از فکر کردن درباره ی موضوعی خاص، فکرش را با چیز دیگری مشغول می کند، رویا پرداز، خیال پرداز
فراموش کار
aperson that for got then
When we say someone is absent minded means that person always forget everything
___________________________________________
Example : the most of children are absent minded. 😇
A person who can't concentrate on sth
حواس پرت، فراموش کار
حواس پرت و سردرگم
حواس پرت
خنگی که الزایمر داره

بی حواس، سر به هوا، گیج
به معنی حواس پرت یا گیج
آدم شوت : )
It means forgetful its a part of persons personality حواسپرت، گیج ( خودمانی )
فرآمـووش کــار: )
Always he or she forgot everything
سردر گم
معنی فراموشکار رو میده
forgetful
انسان فراموشکار ، افکار آشتفته و پریشان
گیج و منگ
حواس پرت و فراموش کار
فرا موشکار
When we say some thing
to some one that makes him be suprise
غرق در افکار در جریان و . . .
غیاب یا غیر حضور ذهن
گمشده در افکار
فراموشکار
Absent minded
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس