پیشنهادهای محدثه فرومدی (٤,٧٢٦)
برانگیختن
شهوت خواه، طالب شهوت
نجات یافته از تجاوز، بازمانده تجاوز ( جنسی ) someone who has experienced sexual assault and is in the process of healing or has already healed
یک جای کار میلنگه
متقن
روش حذف یک داده ( نوع خاصی از روش اعتبارسنجی متقابل می باشد که در آن از تمامی داده ها به جز یک داده برای آموزش و از داده باقی مانده برای تست مدل استف ...
تعدیل
شکنج دار شدن
مکرر
مجاور مرکز، کنارمرکزی
عصب پرور
ریخت سنجنی مبتنی بر تراکم
ریخت شناسی مبتنی بر شکل
مطالعه چندکانونی
تک کانونی
نابهنجار
کودک بارگی
لواط
ده ها ( تن )
ده ها ( تن ) ، چند ده
کلنی وار، کلنی گونه relating to a colony or colonies
حدود limits or boundaries The limits of a space or area; the borders
املای دیگر localization، برای معانی بیشتر آن مدخل را ببینید
در قدیم اگر فرد حواسش نبود و پایش را روی دم حیوانی وحشی می گذاشت باعث می شد حیوان از درد عصبی و به او حمله ور شود برای همین است که پا روی دم گذاشتن ا ...
املایِ دیگرِ realiZed، برای معانی بیشتر آن مدخل را ببینید
نابِخِرَد Lacking in intelligence, stupid
سیتیِ لندن ( شهری مستقل درون شهر لندن است ) The City of London, widely referred to simply as the City, is a city, ceremonial county and local govern ...
با حروف پررنگ/درشت نوشتن cause ( a piece of text ) to appear in a bold typeface. "centre, embolden, and underline the heading"
linear : خطی leaner : صفت تفضیلی lean، برای معانی بیشتر به مدخل lean رجوع کنید
پیوند زدن، پیوند دادن، پیونددهنده چیزی بودن Music is something that unifies people in their experience موسیقی پدیده ایست که مردم را در تجربه شان به ه ...
شرمندگی، دستپاچگی embarrassment; abashment
برخاسته از، برگرفته از، حاصل از، ماحصلِ، ناشی از، منتج از، نتیجه ی
دارای پتانسیلِ a potentially emotional stimulus = محرک دارای پتانسیل هیجانی
قابل استناد
به طور منفرد
فرضیه پردازی کردن، فرض گرفتن
طرح ( کردن )
نظر به ( اینکه ) ، با توجه به
نابسته
سابق الذکر
تشکل
تقابل
زبان وری
زبان وری
کنش گرایانه
واکنش مدارانه، واکنش گرایانه
نظریه پردازش دوگانه ( روان شناسی ) نظریه ای که می گوید ذهن از دو نظام مجزا و متفاوت تشکیل شده است. یکی نظامی که پردازش آن ناخودآگاه و ناآشکار ( خودک ...
پردازش دوگانه
خلاصه موجز
سریع الرشد، سریعا روبه رشد
در را تو روی کسی کوبیدن/بستن
مطرح، مطروحه
تنیس باز
گوناگونی
تعدادی ( از ) ، یک دست
راغب/کنجکاو/مایل بودن به، خواهان چیزی بودن
ر. ک ( به معنای �رجوع کنید به�، چون کلمه انگلیسی به صورت مخفف است بهتر است ما هم به صورت مخفف ر. ک آن را بگوییم )
"informal for "try to عامیانه ی try to کوشیدن، تلاش کردن، سعی کردن، سعی داشتن در
تسهیلگر
بانی/پایه گذار چیزی بودن پایه ریزی/پایه گذاری کردن
سرآغاز
پیش شناخته
دوگانه
چندکارگی، چندکارکردی بودن، چندقابلیتی بودن
پایه ریزی/پایه گذاری کردن
رهنمود دادن
توان ( انجام کاری را ) داشتن
توان ( انجام کاری را ) داشتن
جلودستی forehand and backhand throws: پرتاب های جلودستی و پشت دستی
توجه گردانی
تابلوی کیلومترشمار
هدف گذار ( ِی )
در کنترل، مورد کنترل My breathing is controlled: تنفس من در کنترل است
برانگیختگی
نظم دهی
هدفی که در جهت آن اهدافی که در جهت آنها
قیاس گو ش و چشم
تمرین شده
پیش تعیین شده، ازپیش برگزیده
فهم پذیر
مطرح
غیرممکن، امکان ناپذیر، امکان پذیر نیست/نباشد
رهنموددهی، دستورالعمل دهی
پسوند - محور attention - focusing : توجه محور
منشا شدن
خودمدارانه
خودمختار، مستقل
دریافتن
مطرح در، مطروحه در
ا ز منظر
آب خوردن از، آبشخور چیزی بودن
خودهمکلامی، خودگفتگوگری
هدف مدار
خودآیند
( تدوین کردن/قرار دادن ) در چارچوبِ
به اثبات رساندن
حرکتی
از یک سو، از یک طرف، از یک نظر، از یک دیدگاه
طبقات
تفاوت گذاشتن
صد در صد خود را گذاشتن، صد خود را گذاشتن
از منظر زمان
غیرسودمند، غیرمفید، غیرموثر، ناموثر
غیرکاربردی، ناکارا، ناکارامد، ناموثر، غیرموثر
حواس پرتی
هدف دار
بی جهت، غیرجهت دار
خودآزارگری
خودفراموشی
خودسرزنشگری
خودحمایتگری، خودمحافظتی
پسوند محور task - focused تکلیف محور
تفکر با صدای بلند
رهاشدگی
اطمینان بخش
روحیه بخشی
به کرات
خودبازخورددهی
پس آیند
مانندِ
نمونه هایی از چیزی را نشان دادن
مسیر پژوهشی
نمونه های چیزی را نشان دادن
با مثال نشان دادن
گذرگاهِ، راستایِ، مسیرِ
ارتباط هراسی، ارتباط گریزی
سخنرانی در جمع
آینده نگر
انحراف استاندارد
به معنای/به معنی چیزی بودن
از کار افتادن
از کار افتاد
خیر دنیا و عقبی، خیر هر دو جهان
ندای انجام وظیفه
مغازه دزدی
مغازه دزدها
مغازه دزدی کردن، بلند کردن جنس از مغازه
مغازه دزد
( لحاف ) چهل تکه
احساس محرومیت
تزریق ( داروی ) آرامبخش/مسکن
عاطل
غیرشاغل، بی شغل
بس بودن، کافی بودن I'd had enough of the neighbors' noise, so I called the police. سروصدای همسایه ها دیگه بسم بود/ دیگه کافی بود، برای همین به پلیس ...
تصور، تجسم
شکسته نویسی، محاوره نویسی، عامیانه تویسی، خودمانی نویسی
تحلیل مساله/مشکل
فوت وقت
تبدیل ارز
بیماری زیرآب زنی/ چوب لای چرخ گذاری ( تمایل به خرابکاری موفقیت و اعتبار افراد برجسته )
ساده تر بگویم/بگوییم
ساده بگوییم
به خطر/مخاطره انداختن، خدشه وارد کردن
الهه شکار ( در اساطیر آمده که زئوس هرچه که آرتمیس خواست به او عطا کرد که کنایه از این است که زن آرتمیس به تمامی اهدافش در زندگی دست می یابد، به اصطلا ...
الهه معنویت ( هستیا زنی معنوی است که با خود یگانه و کامل است و برای کامل بودن به مایملک و قدرت و مقام و مردان و . . . هیچگونه نیازی ندارد )
الهه خامی و بی تجربگی و بازیگوشی و جوان ابدی ( پرسفون جهان زیرین را که کنایه از نیمه تاریک وجود و اختلالات ذهنی و روانی است تجربه می کند و در صورتی ک ...
الهه مادر ( دیمیتر مادر پرسفون است )
الهه عقل و منطق ( و کنترل احساسات در تشویش ها )
آفرودیت الهه آفرینش است؛ در زبان کردی به زن آفرت میگویندبه معنای آفرینشگر؛ آفرودیت همچنین زنی مسحورکننده و اغواگر است که حدس میزنم کلمه عفریت برگرفته ...
تغییر عقیده دادن
الهه ازدواج و وفاداری به همسر
درهرصورت، درهرحال، به هر رو
مدعی بودن
حروف، علائم Chinese characters : حروف ( زبان ) چینی
CRU Customer Replaceable Unit
واحد قابل تعویض field - replaceable unit در سخت افزار الکترونیکی، به خصوص سیستم کامپیوتری، واحد قابل تعویض ( FRU ) صفحه مدار یا بخشی است که کاربر ی ...
ساعت گذاشتن، ساعت را کوک کردن
دوست یابی، دوست پیدا کردن
دوست یابی
سهمی از
کالبدی، کالبدشناسانه، وابسته به کالبدشناسی/تشریح بدن
در امان از free from harm : از آسیب در امان
چالش آمیز
درس اخلاقی
روان بنه یا طرحواره: نخستین واحدهای روانی ( شناختی یا عاطفی ) فرد است ( که مرجع پذیرش و سازماندهی داده هاست. اساسی ترین واحد شناخت است. رفتار و طرز و ...
اخذ تصمیم
در مخمصه بودن/افتادن
خانه و کاشانه تشکیل دادن ( کنایه از خانواده تشکیل دادن )
کارکردی
به بازی گرفتن
ملعبه کننده، ملعبه ساز، کسی که دیگران را آلت دست/ملعبه/بازیچه خود قرار می دهد
عاجز
وابسته به آموزش عالی
افرازه یا لیفتراک ماشینی است دارای دکل، شاخک و ملحقات که با توجه به نوع فعالیت برای حمل و نقل، جابجائی و انبار نمودن بار در اشکال و ظرفیت های مختلف ط ...
افزایش دادن ( قیمت )
سرحدات، حدود و ثغور، محدودیت ها
مالیات بر توسعه
مالیات بر توسعه
مشترک المنافع
بسته سیاستی
بهره وری
وضعی
پیاده مدار، قابل پیاده روی، مناسب پیاده روی
روال معمول
برنامه اقدامات اقلیمی
حفاظت از اراضی سبز شهری
گردآوری
تک بخشی
پرکاری ( کردن )
پرکاری
عقل خود را از دست دادن
اغواگر
رهیافته، راهیافته
به اضافه ی، به علاوه ی
تندکار، سریع العمل، چالاک، زبردست
محلی ها
محلی ها، مردم محلی
خراش
کلان سیستم، کلان نظام
خرده نظام، خردنظام، نظام خرد
رزمی کار
پذیرفتنی
اوهوم
غمگین ( زبان ایتالیایی ) ( ju یعنی پایین، di حرف ربط، morale روحیه، معنی تحت الفظی: کم روحیه )
بیرون ( زبان ایتالیایی )
آتش ( به زبان ایتالیایی؛ معادل fire در انگلیسی )
قرص ( به زبان ایتالیایی؛ معادل pill در انگلیسی )
پسرها، پسران، رفقا، جمعی از دختران و پسران ( زبان ایتالیایی )
پسر ( زبان ایتالیایی )
خواهر ( به زبان ایتالیایی؛ معادل sister در انگلیسی )
بای بای ( خداحافظ خودمونی )
( عمدا ) گیج بازی درآوردن
عقلانی سازی
a brief but intense infatuation for someone, especially someone unattainable she did have a crush on Dr Russell someone who is the subject of such ...
دردسرآفرین
مضرات و محاسن
الواربردار
الواربردار
پیش دبستانی
در سر کسی همهمه کردن If problems or thoughts crowd in on you, a lot of them happen to you or affect you at the same time, so that they occupy all yo ...
کم اهمیت سازی
کم اهمیت سازی
نسنجیده
مدخل sit on the fence را ببینید
دوبه شک/مردد/نامصمم بودن
دودل، نامصمم، بی طرف، بر سر دوراهی
گام سنج، دوسنج
( دستگاهِ ) گام سنج، دوسنج
گره گشا، کارساز، حلال مسائل، برطرف کننده مشکل
گره گشایی، مشکل گشایی گره گشا، کارساز
معجزه آفرین
نمی بایست، نمی بایستی، نباید، درست/صحیح/سزاوار/روا/خوب نیست، نسزد ( که )
نمی بایست، نباید، درست/صحیح/سزاوار/روا/خوب نیست، نسزد که
صرف نظر کردن، به کل فراموش کردن، پشت سر انداختن، ازیاد بردن، نادیده گرفتن، از خاطر بردن
تصادفی
با خاک یکسان کردن
میخکوب کردن
بی اعتمادی
خودآرام سازی، خودآرامگری، خودآرامش بخشی، خودتسکین دهی
آن سان، آن سانی که
مشکل آفرین، مشکل تراش، مشکل زا، مشکل برانگیز دردسرآفرین، دردسرتراش، دردسرزا، دردسربرانگیز فتنه آفرین، فتنه تراش، فتنه زا، فتنه برانگیز
مضرات، ایرادات، نقاط ضعف
( کسی را ) خر فرض کردن To presume or believe that one is very stupid or foolish, or to treat one as such
روش آزمون و خطا
آزمودنی
آزمودنی
املای دیگر realize، برای معانی بیشتر آن مدخل را ببینید
نکته را نگرفتن
ناتوانی در تکلم
برای معانی بیشتر، مدخل summarize را ببینید
recall, recollection
یکی از کاربران معنی "مشتق شدن" رو ذکر کرده و متاسفانه تعداد زیادی هم لایک خورده ولی مشتق شدن معادل derive است و نه drive
سرسختی، جان سختی، سخت رویی، جسارت، تهور، شکیبایی، بردباری، رنج پذیری، بی پروایی
قدرت نما، قدرت نمایی کننده
قدرت نمایان، قدرت نمایی کنندگان
قدرت نمایی
دوباره به کار گرفتن
سودمند افتادن
باطن، ضمیر، وجود، نهاد
هدفدار
تاب آوردن
از قلم انداختن
اراجیف روانشناسی، یاوه گویی های/دری وری های/شر و ورهای/چرت و پرت های/چرندیات روانشناسی صحبت با اصطلاحات دهن پرکن روانشناسانه ( صحبتی که کلمات قلبمه ...
نقش What involvement did you have in the disappearance of the missing book در گم شدن کتاب مفقودی چه نقشی داشتی؟
خارج ازدستور، خارج ازتجویز ( تجویز دارو برای مصرفی فراتر از مصرف رسمی تاییدشده )
همکاران
پول کلان/گنده/قلمبه/هنگفت/زیاد/عظیم/بسیار
همان
بی چیزها
( follow - through ( noun پایان بخشی، پایان دهی، پایان رسانی، خاتمه بخشی، خاتمه دهی، اتمام، تکمیل
کارمندان، کارکنان، کارگران، شاغلان
به چیزی جلوه مثبتی بخشیدن
کم اهمیت کردن، کم اهمیت سازی، کم اهمیت پنداری
رابطه/ارتباط فردی
هم حسی
پشتیبان، حفاظت کننده، حمایت کننده، حمایت گر، حامی، حافظ، محافظ، محافظتی، حمایتی
خودتخریبگری، خودآسیب زنی، خودآسیب رسانی
گهگدار، منقطع، قطع و وصل شونده
قطع و وصل شونده، منقطع
قطع و وصل شونده، منقطع
( از معرکه ) جان به در بردن
بی واهمه، تاثیرنپذیرفته
نامنظم، گهگدار
نقطه اتحاد متحدکننده، متحدساز، گردآورنده, عامل تجمیع، محل/نقطه تجمع
تبعات
مثبت اندیشی، مثبت نگری، مثبت بینی
ساز مخالف زدن، ساز مخالف کوک کردن ( دفاع سرسختانه از استدلال غیر قابل دفاعی برای داغ کردن مباحثه یا از روی بدعنقی )
مقهورنشدنی
( PMT مخفف ) تنش پیشاقاعدگی/پیش قاعدگی/پیش ازقاعدگی
تنش پیشاقاعدگی/پیش قاعدگی/پیش ازقاعدگی Pre Menstrual Tension ( PMT ) is a condition, occurring before and during a menstrual period, which is charact ...
پیشاقاعدگی، پیش قاعدگی، پیش ازقاعدگی
ازمابهتران
نقش بازی کردن
بی پایان
بلاانقطاع، بی وقفه، بلاوقفه
رابطه عاشقانه/عاطفی
عطش داشتن ( برای )
تاثیرنپذیرفته، نامتاثر
خوش پخت، کاملا پخته
عزیز
خردمندانه، سنجیده، بجا
کم طاقتی، بی صبری، ناشکیبایی، بیتابی
کم خوابی، بی خوابی
ناواردی، نابلدی
دوسر two - ended wrench : آچار دوسر
دست وپا زدن
شفاف سازی برای معانی بیشتر مدخل put the record straight را ببینید
خودابرازگری
خودآسیب رسانی، خودآسیب زنی
خودآسیب رسانی، خودآسیب زنی
رفتار خودآسیب رسان/خودآسیب زن
مفروضه
وقع نهادن/گذاردن
هیچ نظری/ایده ای/ذهنیتی ندارم، هیچ چیزی به ذهنم نمی رسد، بی نظرم
I have ) no idea ) هیچ نظری/ایده ای/ذهنیتی ندارم، هیچ چیزی به ذهنم نمی رسد، بی نظرم
ساعت دَهی
منفی نگری، منفی بینی، سیه فکری، سیه اندیشی، سیاه اندیشی، منفی بافی، تفکر منفی
عقب رفتگی، پس رفتگی، عقب برگشتگی، جابجایی خلفی
دانشجویان
دانشجویان، محصلان، محصلین، فراگیران
فراگیر
شهرهای بزرگ
leave to the mercy of : Leave someone or something exposed to probable danger or harm To allow one to face the punishment or rebukes of something o ...
ملاطفت
برچیدگی، انحلال
کلان فرگشت
حصول، دستیابی
موانست، شفقت، صمیمیت، الفت، موافقت
برنامه کمک های دولتی
مالکیت کسب وکار
( noun ) ماده قابل بازیافت، ماده بازیافت پذیر
مواد آلی سبز
غبرقابل بازیافت، بازیافت ناپذیر، بازیافت نشدنی، بازیافت ناشدنی، غیرقابل بازیابی، بازیابی ناپذیر
مصرف برق
خرده فروشی
برهوت غذایی
رده بالاتر، بالارتبه تر
مانع/بازدارنده/تضعیف کننده/تضیف گر چیزی بودن
به کار بستن/رفتن/آمدن برای، اجرا/استعمال کردن برای، مناسب/کاربردی بودن برای، مربوط بودن به، زدن/ مالیدن به، صدق کردن برای، مصداق/کاربرد داشتن برای
نقش آفرینان
ازپیش تعیین شده
زمان گذشته فعل run out؛ برای معانی بیشتر آن مدخل را ببینید.
. . . چه؟
سالن های اجرا
اماکن تفریحی
حق اظهار نظر داشتن
انسجام اجتماعی
دموکراسی محلی
به طور هفتگی
مجتمع مسکونی
باامنیت، باایمنی
کیلومتر طی شده خودروها ( مخففِ vehicle kilometers of travel ) a unit of measure of traffic flow, determined by multiplying the number of vehicles o ...
مخفف VKT: کیلومتر طی شده خودروها a unit of measure of traffic flow, determined by multiplying the number of vehicles on a given road or traffic netw ...
زمان شروع کار، زمان باز شدن جایی
( تعدادِ ) بیش از اندازه، بیش از حد، زیادی
باربری
ساعت تعطیلی
( حصول ) اطمینان ( از ) متضمنِ
لطمه دیده، عدول شده، تخطی شده
مروج/ترویج دهنده بودن
پارک سوار ( پارکینگی در کنار پایانه اتوبوس های شهری و دیگر وسایل نقلیه عمومی درون شهری برای پارک خودروهای شخصی و انتقال سرنشینان آن ها از طریق وسایل ...
شیوه ها، روش ها، طرق، وجوه
خطوط دید
گردش ایمن
تصادمات، تصادفات، برخوردها، ضربات
گردش و تفریح
وابستگی به خودرو
کاملا مشخص/آشکار/روشن/واضح/عیان/معلوم
برش لبه همسطح با جاده also dropped curb a place where the curb ( = edge of a raised path next to the road ) is made to slope down to the level of th ...
برش لبه همسطح با جاده also: dropped kerb, curb cut a place where the curb ( = edge of a raised path next to the road ) is made to slope down to the ...
برش لبه همسطح با جاده also: dropped curb, curb cut a place where the kerb ( = edge of a raised path next to the road ) is made to slope down to the ...
پردرآمدترین
کم درآمدترین
زمین ورزش، ورزشگاه An elliptical track, as for racing or athletic events anything that is oval in shape, such as a sports ground an elliptical field ...
دسترسی برابر
تبعی
ارزیابی اثرات/تاثیرات بر سلامت، ارزیابی اثرات/تاثیرات بهداشتی
اعطایی، اعطاشده
مراقبت ( های ) حاد
دستگاه کت اسکن
داروها
قابلیت نشستن
برقراری رابطه، رابطه برقرار کردن
رابطه برقرار کرد
سالمندی
پُرتابلو
سهل الوصول
مرتب، تمیز
مراقبت از سالمندان
مرکز مراقبت روزانه
مراقبت از سالمندان
سالمندان، افراد مسن
درمانگاه پزشکی
شاخص بهزیستی شخصی
برابرسازی
برابرسازی
برابرسازی ( کردن )
برابرسازی شده
برابرسازی شده
برابرسازی ( کردن )
نابرابری درآمد
بازه زمانی
منطقه شهری
قراردهی، قرارگیری، مستقرسازی، مکانیابی، محل یابی، جایمندی، جایگزینی، جایگذاری، جایابی، مرزیابی
منازل، مساکن، خانه ها
منازل، مساکن، خانوارها، خانواده ها، مواطن، مبادی
پرسش نظرسنجی
کمک هزینه ها ( برای معانی بیشتر مدخل allowance را ببینید )
نرخ اشتغال
منطقه
غیرتحصیلی
National Assessment Program – Literacy and Numeracy : برنامه ارزیابی ملی - سوادحروف و اعداد
واحد اطلاعات اکونومیست
Economic Intelligence Unit : واحد اطلاعات اکونومیست
آموزش خصوصی
ارتباط دوربرد/راه دور
not available : خارج از دسترس no answer : بدون پاسخ
پیاده محور، پیاده مدار
محصل، مشغول به/در حال تحصیل
ترک تحصیل کننده
ترک تحصیل کنندگان
حرفه آموزی، حرفه پروری
شبکه راه های عابر پیاده
افراد نیازمند، نیازمندان
اشغالی توسط مالک، مالک نشین، خودملکی owner occupied house : مسکن اشغالی توسط مالک، مسکن مالک نشین، مسکن خودملکی Owner - occupied houses or apartments ...
به سرپرستی
دولتی، متعلق به دولت، تحت مالکیت دولت
مساکن، منازل، اقامتگاه ها، سکونتگاه ها، خانه ها
سرزمین اشغالی
سرزمین های اشغالی
مورد اجاره
برگرفته از، با استناد به
شریک عاطفی
در صورت لزوم، در صورت لازم، در صورت نیاز
روشنایی خیابان
نرخ جرایم
افراد ساکن
مستقر در
حوادث، وقایع، تصادفات، مصایب، رویدادها
خشونت خانگی/خانوادگی
مداخله در اموال مسروقه
غبن
خسارت به اموال
فضاهای عمومی
ایمنی فردی
( به طور ) گستاخانه، بی باکانه، بی شرمانه، وقیحانه با گستاخی، با بی باکی، با بی شرمی، با بی پروایی، با پررویی، با چشم سفیدی
کارگزاران، نمایندگان، ماموران، مسئولان، اعضا، وکلا
ثمره، فراورده، دستاورد
تبعات
حقوق جزایی
معجون
معجون، گوی جادویی
توجیهات اخلاقی
موضوعات، مطالب، جستارها، مقالات، بن مایه ها، درون مایه ها
خنثی/بی اثر/دفع کردن
تغییر مکان، نقل مکان
تطبیق یافته، مطابقت یافته، منطبق شده
با چهره بی حالت، دارای صورت بی حالت
یکپارچگی سیستم ( ها ) /سامانه ( ها )
وابستگی به خودرو
وابستگی به مسیر
بخصوص
پیراشهری
همگرایی داشتن
سرانه مصرف نهایی انرژی
پرکاربردترین، مور داستفاده ترین
کاهش مقیاس، مقیاس کاهی
مقیاس چیزی را افزایش دادن
همین
مبتنی بر مصرف، مصرفگرا
کند، به کندی
بازاربنیان، مبتنی بر بازار
سریعا در حال شهری شدن
تولیدشده، تولیدی The committed GHG emissions : انتشار گازهای گلخانه ای تولیدشده
مرتبط به هم، به هم مرتبط
از ذره بین/منظر/چشم انداز/مجرای/دریچه/دید
مبنای علمی
ناشناختگی، نشناختگی، نشناختن، درک نکردن، نفهمیدن، عدم درک/شناخت/فهم
بسیار، بسیار زیاد، زیاد، فراوان، شدیدا
مورد تعریف
پژوهش ها
نظام اطلاعاتی، نظام داده ها
تعداد کم، شمار اندک
در دست انجام، در جریان، جاری
اتلاف تبخیر
1 کارخانجات، تاسیسات، تجهیزات، ماشین آلات، کارگاه ها، واحدهای صنعتی، واحدهای تولیدی 2 گیاهان، نباتات، رستنی ها، سبزیجات
نیروگاه حرارتی
منابع آب
به طور نامتناسبی
نامتناسب
مصالح ساختمانی
معادل با
سطح سنگفرش شده
بی توازنی/اجبار/واداشت تابشی
قطعی، مطمئن، موثق، معتبر، متقن
دودودم
پردود
آسایش حرارتی/دمایی
ناآسودگی حرارتی/دمایی
ناآسودگی
تاسیسات صنعتی
دوباره/از نو سربرآوردن
امنیت انرژی
عرضه/تامین/منبع انرژی
کربن زدایی
کربن زدایی
کربن زدایی شده
کربن زدایی شده
مدخل decarbonize را ببینید
کربن زدایی
مزایای جانبی/مشترک
تاثیر مشترک، اثر جانبی
به صورت نقدینه
پارک شده
هاشورزنی
هاشورزنی
آلاینده هوا
منتشره/صادره/ساطع شده از
گرمای اتلافی/زاید
معضلات
ذرات معلق
ریزذرات معلق
طیف گسترده ای/وسیعی از، مجموعه بزرگی از
پیکربندی مجدد، دوباره پیکربندی کردن
تاثیر/اثر نهایی
عوارض جانبی، آثار ثانوی
در صورت لزوم
در صورت لزوم
در صورت لزوم
در صورت لزوم
در صورت لزوم
تا جایی که
لطمات، مضرات، عیوب، زیان ها، گزندها
اثر مخرب/نامطلوب/زیانبار/مضر/سوء
آثار مخرب/نامطلوب/زیانبار/مضر/سوء
کمیسیون جهانی محیط زیست و توسعه
ناحیه اکو، منطقه الکولوژیک
مقرون بصرفگی/بهره وری سوخت
جایگزینی سوخت Fuel switching is the substitution of one energy source for another in order to meet requirements for heat, power, and/or electrical ge ...
اثرات/آثار جانبی، اثرات/آثار سرریز، اثرات/آثار خارجی
اثر سرریز، اثر جانبی، اثر خارجی a secondary effect that follows from a primary effect, and may be far removed in time or place from the event that ...
امکان دستیابی، حصول پذیری
حصول پذیر
خصوصا، علی الخصوص
گزارش
غیرمتداول، نامتداول، غیرمتعارف، نارایج، غیرمرسوم، نامرسوم
بررسی/بازنگری شده، مورد بررسی/بازنگری
سنجش آماری
تداول، رواج
درخور ذکر است که
شایان/درخور ذکر
شایان/درخور ذکر است
وابسته/مربوط بودن به، ربط/ارتباط داشتن با، بستگی داشتن به
آلمان غربی
گزارش، رکورد، شرح
اهمیت ناچیز
به طور مطلق measured by itself, not in comparison with other things - In absolute terms wages have risen, but not in comparison with the cost of li ...
لندن بزرگ
تسلیم شده، تقدیم شده، عرضه شده، عرضه داشته، تقدیم داشته
خودسنجی ( شده ) ، خودارزیابی ( شده ) ، گزارش شخصی
کربن صفر، فاقد کربن، عاری از کربن
ناآلاینده
سوخت پاک
سوخت های پاک
پرآلاینده
کم آلاینده
موتوری، موتوری شده، موتوریزه شده
موتوری شده، موتوریزه شده
برای معانی بیشتر مدخل motorize را ببینید
موتوری سازی، موتوریزه سازی
برای معانی بیشتر مدخل motorization را ببینید
موتوریزه شدن، موتوریزه شدگی، موتوری سازی، موتوریزه سازی
رابطه گرا ( یی ) ، رابطه مند گرا ( یی )
رابطه گرایی، رابطه مند گرایی
منطقه گرا ( یی )
تفاسیر، برداشت ها
وضعیت کنونی
غیرتجاری
عمده
پخت، پخت وپز
حکم کردن
گروه رهبری اقلیمی شهرهای C40
مورد نظر
مطالبات
هرچند
رمزگذاری شده، کدگذاری شده، کدشده، کدنویسی شده
مسیر دوچرخه
متعلق/وابسته/منوط/مرتبط بودن به
هزینه - فایده
بازتنظیم
بازتنظیم
تقلیل ناکامی
سه سوته
نقصان، زوال، فرسودگی
مالیات بر سود غیرمنتظره
حق مشرفیت
تاثیرگذاری
برانگیختن/شعله ور کردن امید
برانگیختن کنجکاوی
برانگیختن علاقه
برانگیختن
سرمایه گذاری دولتی
تامل
تفکر درمورد/درباره/درخصوص/راجع به، اندیشیدن به، تامل بر
تشویق
اشتراک گذاری خودرو، استفاده از خودروی مشترک
اشتراک گذاری خودرو، استفاده از خودروی مشترک
پراثر، پرتاثیر، پرثمر، بسیار موثر
درآمد/سود حاصله، درآمدها
اعمال شده/تحمیل شده/وضع شده/بسته شده بر، اعمالی/تحمیلی بر
قابل، متبحر، زبردست
قابل
ساخت، تکمیل
توسعه یافته، رشدیافته، گسترش یافته، ساخته ( شده ) ، تکمیل ( شده ) ، کامل ( شده )
لازم برای، مورد نیازِ
درگیر/دخیل/شریک در، عهده دارِ
برگرفتن از
برگرفته از
همکاری/مشارکت/شراکت عمومی - خصوصی
ناشی از، برآمده از، برخاسته از، منتج از، حاصل از، ماحصل، فرآمدِ، مولودِ
اختصاص یافته، تخصیص یافته
جامعه بنیان
شورای ساختمان های سبز آمریکا
با هدف
درحال توسعه
استانداردهای مقرر
زنجیره ای از، سلسله ای از، تسلسلی از
زنجیره
هماهنگی
مصون ماندن
هوس ها، خیالات، اوهام، امیال
تسهیل، تسهیل کننده، تسهیل گر
تسهیل کننده
خیابان کامل ( در برنامه ریزی شهری و مهندسی ترافیک، خیابان کامل به راهی ارتباطی گفته می شود که به منظور ایجاد دسترسی امن، جذاب و راحت برای تمام کاربرا ...
در تکاپو، در حال تکاپو
قابل سنجش
موجه
موفق
بسامان
سازمان آب
آب و فاضلاب
( فعل ) پایه ریزی، پایه گذاری
تفکیک به
کم مهارت
به واقعیت پیوستن، محقق شدن
اراده سیاسی
خانوادگی
خدمات رسانی
لازم به . . . است It needs to be emphasized that : لازم به تاکید است که
شایش پذیری
مدل تعادل عمومی
هزینه ثابت
به ثبت رسیده
به ثبت رسیدن
تخفیف مالیاتی
موفق شدن به
بی ثمر
یک نسخه واحد برای همه
به صورت واحد
عوارض road pricing : عوارض جاده
شواهد روشن، بینه ، دلیل واضح
مولفان، نگارندگان، بانیان
چندملیتی
زاغه ( های ) شهر
موثر
در مقایسه با، در قیاس با
تغییریافته، مبدل شده
وودلندز ( ناحیه ای شهری در کشور سنگاپور )
پایا لبار ( در سنگاپور )
مارین پرِید ( ناحیه ای شهری در کشور سنگاپور )
سرانگون ( ناحیه ای شهری در کشور سنگاپور )
تمپینس ( ناحیه ای شهری در کشور سنگاپور )
جورونگ شرقی ( ناحیه ای شهری در کشور سنگاپور )
بونا ویستا
بیشان ( ناحیه ای شهری در کشور سنگاپور )
سیستم مزایده
نامرتبط
هزینه طرح ترافیک، هزینه ورود به مرکز شهر
پرظرفیت
با تبعیت از، با پیروی از، با دنباله روی از، با اقتدا به، به تبع، به تبعیت از، با متابعت از
یک سری ( از ) ، مجموعه ای از
طی سالیان
عوارض اثر توسعه
مورد نیازِ
افزایش تدریجی
مالیات بندی ( کردن )
سود جستن، صرف کردن
حق مشرفیت
ریشه در . . . دارد از . . . برمی خیزد/ناشی می شود/ نشات می گیرد/برمی آید/سرچشمه می گیرد/منشا می گیرد
مطالعه شبیه سازی
مطالعه گذشته نگر
مویدِ
با هدفِ
اصلاح ( امور ) مالیاتی
نظام مالیات نرخ انشعابی source: https://www. sid. ir/FileServer/SF/8551393H0829. pdf A tax system that taxes retained earnings ( profits a company k ...
نوعی ( از )
ریشه داشتن در، برخاستن از
کاربرد کود
خنثی سازی
خنثی سازی
[عمران و معماری] آب رگباری [زمین شناسی] آب بارندگی ، آبهای سطحی حاصل از بارندگی [آب و خاک] روانآب رگباری سیلاب، آب های سطحی، فاضلاب سطحی، فاضلاب ناشی ...
ارزش دارایی/املاک
حریم حفاظت [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل] محدوده ای از حریم ملک دارای کاربری هایی که با حفاظت درازمدت و ضوابط زیست محیطی سازگار است
تعهد، ضمانت
معمول
اتصالات، ارتباطات، روابط، پیوندها
منطقه ویژه اداری هنگ کنگ ( Hong Kong Special Administrative Region )
مجرای تاسیسات a strip of land that forms a passageway through which commodities such as oil, gas, and electricity are transported
مجرا
مجرا
حق انتقال توسعه
حق مالکیت هوایی
واحد مسکونی
نظیرِ
جزیره گرمایی
سربرآوردن، نمایان شدن، محقق شدن
غالب اوقات
هزینه ساخت
همه گیر
فرصت های شغلی
حومه سازی، حومه شدگی
حومه شدگی، حومه ای شدن
وخیم، روبه وخامت، روبه تباهی، روبه خرابی، درحال خرابی، روبه فرسودگی، در حال فرسودگی
کاملا شناخته/درک شده
مناسب
مجموعه ای از، طیفی از
شمارشگر
شمارشگر
دارای/با مصرف بهینه انرژی
سازه ها
برچسب ( گذاری ) انرژی
به طرق دیگر
قانونمندسازی، قاعده مندسازی، ایجاد قانون ( برای ) ، سامان بخشی
قوانین ساخت وساز
کمک ( های ) مشروط
سنجش ( با قدم )
به تصویب رساندن
با/دارای ارتفاع متوسط، نیمه بلند
قانونمندسازی، قاعده مندسازی، در قالب/تحت/به قانون درآوردن، ایجاد قانون ( برای )
اگرچه که، هرچند که
موارد نامبرده در زیر، موارد ذیل الذکر
در عوض
مالیات بر سوخت
مداخله گر
چندبلوکی
کاهش سرعت، آهسته سازی، کندسازی
باریک شدن
دارای محدودیت عبورومرور خودرو
همین اواخر
جدیدترین
در آغوش کشیدن، استقبال کردن، در خود داشتن
( باعث و ) بانی
گرفتن قطار
نقطه آغاز/شروع
در دست ساخت
کوچه پشتی
جای پارک کنار جدول
جای پارک
درختکاری شده در اطراف، دارای درختان اطراف
قواره ها
مناسبِ کودکان
مشبک، شطرنجی، پنجره ای
گذشته، قبل، پیش، پیشوند پار - ، دی - yesteryear : پارسال، سال قبل، سال پیش yesterday : دیروز، روز گذشته
اصلاح طلب
به رهبری، به سرکردگی، به سرپرستی، با هدایت، با راهنمایی، با راهبری، با پیشوایی، به پیشگامی، با ریاست، با دنباله روی از، با پیروی از، با اقتدا به، به ...
جایگزینی/تعویض x با y نشاندن y به جای x
مصادره، سلب مالکیت، خلع ید، غصب، اجحاف، تملک ( زوری ) مصادره کننده، سلب کننده مالکیت، غاصب، اجحاف کننده
مصادره، سلب مالکیت، خلع ید، غصب، اجحاف مصادره کننده، سلب کننده مالکیت، غاصب، اجحاف کننده
خطوط سواره رو
خطوط
جذاب
سهمگین investing heavily in pedestrian infrastructure : سرمایه گذاری سهمگین بر زیرساخت پیاده روی
دارای طرح جامع
بزرگ مقیاس تر
هدف بودن
سامانه اتوبوس تندرو
serve : به کار گرفتن served : به کار رفتن
جهت گیری، جهت دهی
مخصوص transit - served corridors : کمربندهای مخصوص حمل ونقل
توسعه ارضی
جامعه ( دارای ) ارتباط از راه دور
منطقه عاری از خودرو/بی خودرو/بدون خودرو
بوم جوامع
بازتوسعه، توسعه مجدد، نوسازی، بازسازی، تعمیر، مرمت
توسعه مجدد، بازتوسعه، نوسازی، بازسازی، تعمیر، مرمت
دستورات، احکام، مقررات
نقاط، موقعیت ها
ترسیب کربن ( به روند ذخیره کربن موجود در هوا در خاک و گیاهان گفته می شود. این روند با ذخیره کربن از هوا باعث می شود که از میزان کربن که گازی گلخانه ا ...
منابع، مآخذ
با هدف
همگام سازی شده
عواقب، تبعات، عوارض، پیامدها
حمل ونقل ریلی
سنگ بنا
مطابق
تحت حمایت
شکلی از
هر چند که، اگرچه که
متوسط
به مصرف رساندن
بدساخت
بی کیفیت
تحت تاثیر، دستخوش، دچار، گرفتار
نشانه گیری
کاهش
نوسنتی، نوسنت گرایی
توام با
عریض سازی
عریض سازی
شبکه خطوط
the way in which the lines of fibre run in wood, leather etc جهت لایه ها و نقش و نگار
غیرموتوری
ساکن
پاساژها
مناطق، نواحی، حوزه ها
نیمه مجزا
خانه نیمه مجزا
چندخانواری
چندطبقه
compromise =
زیربنا
قطار شهری
حمل ونقل عمومی
واقع/مستقر در
لیست خرید
به خوبی مطالعه شده، نیک مطالعه شده است
منطبق کردن، مطابقت دادن
در حال مصرف
معکوس سازی
شبکه برق
ناچیز
خوابیدن در
تلفیق شده
موثرترین، دارای بیشترین تاثیر، موثرتر از همه
کارکرد خدمات/خدماتی
و در مقابل، یا در مقابل، و یا در مقابل
مرتب سازی، منظم سازی، جداسازی
گاهی می توان زمان آینده را در زبان فارسی با زمان حال ترجمه کرد: when will you go کی می روی ( به جای کی خواهی رفت ) گاهی هم با استفاده از فعل خواستن ...
سبک دهی کردن/شدن
سبک دهی شده
به عنوان، در مقام
whose = the latter policy options are those for which ( =whose ) decision making can make the largest impact on GHG emissions اختیارات سیاست گذاری اخ ...
فرصت ها
انتخاب ها، امکانات
پراکنده رویی
مصنوع
عامل بنیان
عرضه
بهبودیافته، ارتقایافته
مالیات بر کربن
روشن سازی کردن
تمامیِ
کمرنگ شدن
اثر متقابل داشتن
سوخت انباری
تجمعات
کم کربن
تغییرناپذیری
اثرات بیرونی
در حال وقوع
شدیدا کربن زا
پرمصرف
تشریح کردن، به طور دقیق نشان دادن
مورد مشاهده
صرفه جویی در هزینه ها
موجود زنده
موجودات زنده
بیانگر چیزی بودن
کامل شده
درنظرگیری
سنجش، سنجش اهمیت، اهمیت سنجی
ضعیف ترین، از همه ضعیف تر، دارای بیشترین ضعف
رسیدگی ( به ) ، نظارت ( بر )
ناشی شدن از، برخاستن از، برآمدن از، حاصل شدن از، منتج شدن از، فرآمدِ
برآمده از، حاصل از، منتج از، فرآمدِ، ماحصلِ
سامانه دفع زباله
بحث شده در بالا، مطروحه در بالا، فوق الذکر
نرخ حداقل بهره بانکی
شدت مصرف انرژی
نادیده انگاری، چسم پوشی، فروگذاری، اغماض
تحلیل ها
تجزیه یافته
سامانه حمل و نقل
کلان سطح
مطروحه
نواحی گرمسیری، مناطق حاره
پاکسازی اراضی
دسته اول
( عکس/تصویر ) بزرگ شده
مصمم/مُصر بر
برابر با، معادل با
به واقع
خط چین ها
جداول
بیش از حد/بیش از اندازه تخمین زدن
کمترتوسعه یافته
اندک اندک، به تدریج، تدریجا
مقیاس کاسته، مقیاس کاهی شده
ملحق ( شده ) ، به هم پیوسته، ( به هم ) نزدیک شده، همگرا، متلاقی، همسان، متقارب، ( به هم ) گراییده
نتیجه گیری
عادی سازی، قاعده مندسازی
عادی سازی، قاعده مندسازی
در موارد بسیار
چند صد
کم توسعه یافته ترین، دارای کمترین توسعه، با حداقل توسعه یافتگی
پیگیری ( کردن )
نرم افزارها، اپلیکیشن ها، برنامه های کاربردی
هم قوا شدن
هم قوا شدن
استانداردسازی
منتشره
داده های ناموجود، فقدان داده ( ها )
( عموما ) پذیرفته شده
قابل قیاس
is/are estimated to : برآورد می شود که، بر اساس برآورد، طبق/مطابق با برآوردها
is estimated to : برآورد می شود که، بر اساس برآورد، طبق/مطابق با برآوردها
سرحد
منسوب/منتسب به
آسیای مرکزی
آفریقای شمالی، شمال آفریقا
متوسط به پایین Lower - Middle Income : درآمد متوسط به پایین
متوسط به بالا Upper - Middle Income : درآمد متوسط به بالا
خشکسالی شدید/سخت
کلیدواژه ها، کلیدواژگان
مطالب منتشرشده
به صورت کمّی بیان کردن/نشان دادن
اندک The few studies that exist will be discussed : اندک مطالعات موجود به بحث گذاشته خواهند شد
پُرشهر
کاهش مقیاس، مقیاس کاهی، مقیاس چیزی را کاهش دادن
در دست
ثروت زایی، ایجاد/تولید ثروت
مصادف
مضاعف سازی، مضاعف شدگی، دوبرابرسازی، دوبرابرشدگی، دو برابر شدن
به ازای هر نفر/فرد/شخص
پرسازه
ناحیه پرسازه
آزادسازی، رهاسازی
نشان داده شده، درج شده
کمربند زنگار/زنگ زده ( ایالات متحده آمریکا )
واقع در
منابع داده
درجات
دانشمند علوم سیاسی، سیاست شناس
دانشمند علوم اجتماعی، اجنماع شناس
مد نظر، در نظر، در دست بررسی، با تو جه به، نظر به ( اینکه )
مساله پژوهشی
پوشش ارضی
شماری ( از ) ، تعدادی ( از ) ، چندی ( از )
مرز/محدوده سیستم
اثر جانبی واژگون/معکوس/وارونه/ زیانبار/مضر
هم وابستگی
دریچه، منظر، مجرا، چشم انداز through the lens of : از دریچه ی، از منظرِ، از مجرای، از چشم اندازِ، از ذره بینِ، از دیدِ
گزارش ارزیابی
به سخن دیگر، به گفته دیگر، به کلامی دیگر، به قولی دیگر
قیاس پذیری
علمی
صرفه جویی ( ها )
رقابت، رقابت طلبی
قابلیت ها اهلیت
پُراولویت
در اختیار داشتن
مورد تردید، در پرده ابهام
هزاران عدد از ، تعداد بیشماری از
ثابت، راکد، قفل شده، تغییرناپذیر، دچار رکود/سکون/ ( وضعیت ) قفل شدگی
پایستگی انرژی
قانون پایستگی انرژی
کوچک مقیاس تر
هم سوسازی، هم راستاسازی، هماهنگ سازی هم سویی، هم راستایی، هماهنگی
نیل ( به )
هم محلی، هم مکانی، هم نهادگی، هم آیندی
نوسازی، بازسازی
بازسازی شده، بازساخته
سریعا در حال توسعه، سریع التوسعه
ترکیب/تلفیق ( کردن ) ، همبسته سازی
سبک/شیوه زندگی
کاهش دادن
کاهش CO2 missions savings : کاهش انتشار دی اکسید کربن
به همراه، همراه با، توام با، در کنار، و نیز، و همچنین
هم مکانی، اشتراک مکانی، هم نهادگی، هم آیندی
تاثیرگذار، مثمرثمر
اقدامات، تدابیر، مقیاسات، معیارها، درجات، اندازه گیری ها، برآوردها، ارزیابی ها، میزان ها، اوزان
( به طور/به صورت ) تنگاتنگ
اثرگذاری، تاثیرگذاری
مصنوع، مورد ساخت وساز قرار گرفته
محاسبه
در جهان
شیوه محاسبه
تمثل یافته
تمثل
صورت گرفته
وسایل ارتباطی
روش ( های ) پرداخت
تفکیک، تحدید
املای دیگر territorialize، برای معانی بیشتر آن مدخل را ببینید
املای دیگر territorialization، برای معانی بیشتر آن مدخل را ببینید
سرزمین سازی، قلمروبندی
تلویح
تلویحات
جنبش
پیشرفت علم/علمی
put your heart and soul into : با جان و دل انجام دادن
در جهت
طبعا، فطرتا
اَشکال، انواع، اقسام، صور، وجوه، قالب ها، الگوها
تطبیق دهی، تطابق دهی
برابر پارسی: آهوره ( یکی از سیارات نه گانه منظومه شمسی که از لحاظ فاصله نسبت به خورشید در ردیف هفتم قرار گرفته است )
گاهی می توان زمان آینده را در زبان فارسی با زمان حال ترجمه کرد: کی می روی ( به جای کی خواهی رفت ) کی می روید ( به جای کی خواهید رفت ) گاهی هم با اس ...
خود را جمع و جور کردن، بر خود مسلط شدن
مسلط شدن ( بر خود )
اطفال
از نظر من خوبه، موافقم
یادگیری خدمت محور
تغییر، تحول
پیش آمدن
املای دیگر armor، برای معانی بیشتر به آن مدخل رجوع کنید
به قیمت گزاف
تندی نگار، تاکوگرام
محیطی
to be very awkward with one's feet. ( Often refers to awkwardness at dancing. ) I'm sorry, I can't dance better. I have two left feet. he has tw ...
خرخوانی کردن
ناعادلانه بودن، ناعادلانه رفتار کردن
بی تجربه/کم تجربه بودن
فراخشک
بازآرایی
بازآرایی، بازچینی
مواد تشکیل دهنده/متشکله
منابع/وجوه ساختاری
تقدیر یاری نکرد، قسمت نبود
رای ریزی، رای دهی رای دهنده، رای ریز
برگزارکننده
خانه به دوش، آسمان جل
مخالفت
مسابقه/مسابقات تعیین سرعت
روح بخشی، نشاط بخشی
رویداد غیرمنتظره و کوتاه
فنون، رموز، حیل، خدع
عیادت کننده، ملاقات کننده، ملاقاتی
موتورسوار
به مجرد این که
جاده سازی
معلق، معوق
ارتباط جمعی
در توافق با
کوشیدن، تلاش کردن، سعی کردن، سعی داشتن در
تکاپویی کردن، تقلایی کردن
پایایی
جعبه ابزار، مجموعه ابزار
به طور انتخابی
تحت بررسی، مورد بحث، مورد گفتگو
سر تعظیم فرود آوردن
فرضیه پردازی ( کردن )
مقرون بصرفگی
غالب اوقات
( دانشگاه ) پردو ( یکی از دانشگاه های معتبر و بزرگ ایالات متحده آمریکا )
ذهن خود را به روی چیزی باز کردن
عاجزانه خواستن
محکم گرفتن
در سر داشتن
زبان آموزی، فراگیری زبان
دعوت/پذیرایی عمومی، بازدید آزاد
قاطی کردن، قاط زدن
همت
اشتباهی، غیرعمد، غیرعامدانه
عامدانه، تعمدانه
عامدانه، تعمدانه، آگاهانه
be influenced : تاثیر پذیرفتن
خود را بالا کشیدن
منسوخ نشدنی، باطل نشدنی، غیرقابل ابطال، قدیمی نشدنی، کنارنرفتنی، همیشه پابرجا، همیشه ماندگار، ماندگار، ازرده خارج نشدنی، ازدورخارج نشدنی، ازرواج نیفت ...
جوازدهی
تحلیل قیاسی
جز اینکه، مگر اینکه، غیر از اینکه جز آنکه، مگر آنکه، غیر از آنکه
که در آنجا
پودمانی ( شدن )
پودمان
هم آهنگ بودن با
واهی، موهوم، وهمی، فرضی، تخیلی، خیال پردازانه، تصوری، ذهنی، غیرواقعی
با عطف/ارجاع/اشاره به
با عطف/ارجاع/اشاره به
اخیر
غور کردن
استادانه، ماهرانه، چیره دستانه
وابستگی به نفت
تک و تنها
به عبارت ساده تر، به ساده ترین بیان
به یادِ
گردآمده، انباشته، جمع شده
جور /مناسب/متناسب/هماهنگ/مقتضی/برازنده/زیبنده/موافق/منطبق/سازوار/همخوان بودن با
پاسداشت
پرواضح است که، کاملا آشکارا
حفاظت
به دنبال/در پی چیزی بودن
گمانه پردازی
شناخت پذیری، قابلیت شناخت
شناخت ناپذیری
شناختنی، قابل شناخت، شناخت پذیر
طلایه، طلایه دار، طلیعه دار، نویدبخش
نمایش آثار هنری
مراقبت خانگی
از/در/به سوی جنوب شرقی
دست نامرئی ( منشا این اصطلاح کتاب ثروت ملل به قلم ادام اسمیت است. بر اساس این کتاب فرد در تعقیب منافع شخصی خود به طور خودکار به حداکثر سازی منافع جا ...
اشتغال زایی
نامتعارف
مساوات طلبی، مساوات خواهی، تساوی گرایی، برابرخواهی
مساوات خواهی
همچنان جای سوال دارد
( رستوران و هتل و هواپیما و غیره ) پر
تحقق یافتن
محقق ( شده )
رهایی بخش
آزادی بخش، رهایی بخش، آزادکننده، آزادساز
شروع/آغاز کردن با
به ذهن متبادر شدن
طنز تلخ، ریشخند، مایه خنده
غیرپویا
یکسان، یکدست، یک شکل، یکجور، مشابه، شبیه
کار کسی با چیزی تمام شدن Could I see the newspaper when you finish with it : وقتی کارت با روزنامه تموم شد می تونم ببینمش؟ تمام کردن با، به هم زدن با ...
کاملا به مصرف رسیده، تماما مصرف شده، تحلیل رفته، تمام شده، تا آخر استفاده/بهره برداری شده، تماما به کار رفته
کشاکش، گیرودار، گرماگرم، بحبوحه، اوج
در کشاکشِ، در گیرودارِ، در گرماگرمِ، در بحبوحه ی، در اوجِ
نئولودیسم، فلسفه پیشرفت گریزی/ضدتکنولوژی
پالایش، تصفیه، تطهیر
بی وقفه، بی توقف، یک ریز، مدام، پایسته، پیوسته
متصور شدن
1 ابلهانه، نابخردانه 2 تصادفی
کنش، نیرو، پربازدهی
دوئل
کارگر بی جیره و مواجب، ادم خرکار/خرحمال
بیرون کشیدن، به خاطر آوردن، پیش کشیدن، کندوکاو کردن
دامنگیر ، دست وپاگیر
دُن ( عنوان سران مافیا؛ از القاب اشرافی اسپانیا، ایتالیا، پرتغال و فیلیپین )
هدیه و پیشکش
سلطه گری
خودساخت، دست ساخت، دست ساخته، دست ساز
اصول
حرف شنوی
گشاده دستی
قصور/قاصر ( در پرداخت بدهی ) ، نکول، نکول کننده
مورد غفلت، فروگذارده، مورد قصور
( فرد ) قاصر ( در پرداخت بدهی ) ، نکول کننده
قصور ورزیدن در پرداخت بدهی ، قاصر ماندن/بودن در پرداخت بدهی
ساختارزدایی
قصورات بدهی
قصور ( در ) بدهی
ته مانده، کثافات
عبث، بیهوده، بی ثمر، بی فایده
دقیقا
درخصوص، بر حول، بر محور، در باب
to be necessary : ضرورت داشتن
میانی، بینابینی intervening period : دوره میانی مداخله گر، مداخله کننده
دوره میانی
در وهله اول/نخست
دستورالعمل، برنامه
اشتراک اطلاعات
اخلاق کاری
اخلاقیات
شرکت ( کردن ) ، اشتغال، تقبل، نامزدی، درگیر/دخیل/مشغول شدن
آهنگساز
قراین
به طور یکسان
شمار اندکی از
شمار اندکی از، تعداد کمی از
پیشی جستن/گرفتن، پیش افتادن، عبور کردن، جلو زدن
سر برآوردن
معنادار
خوشایند، مطلوب، مطبوع، دلپذیر، لذت بخش، مسرت بخش
با اشتیاق، از روی/از سر اشتیاق
خم شدن/متمایل شدن به جلو
نگاه معنادار
تحت حمایت مالی government - sponsored : تحت حمایت مالی دولت
( این ) یعنی چه، ( این ) به چه معناست، ( این ) چه معنی می دهد، ( این ) چه معنایی دارد
پودمانی/پودمان
انعطاف ناپذیر، نامنعطف
به میزانی که، هرچه، هرقدر
به اتفاق، هم آهنگ، هماهنگ، هم نوا
چندپاره، چندتکه، چندبخشی، چندجزئی
جدا، منزوی
نامحتمل
پراتصال
اولویت بندی، اولویت گذاری
اولویت گذاری
اولویت گذاری
اولویت گذاری شده
اولویت گذاری
اولویت گذاری
دارای، دربرگیرنده، مشتمل بر
دربردارنده
اولویت بندی شده، اولویت گذاری شده
اولویت بندی، اولویت گذاری
عینک خوش بینی، عینک رنگی
خوش بینی
پایه ریزی/پی ریزی کردن بر، بنا کردن بر پایه، تکیه کردن بر
سبک سنگین کردن
بخش زیاد، بخش اعظم
هیچ . . . نیست هیچ. . . در کار نیست هیچ. . . یافت نمی شود هیچ . . . دیده نمی شود هیچ . . . به چشم نمی خورد هیچ . . . را نداریم هیچ . . . را نمی بینیم
پایانی برای . . . نیست
هیچ جایگزینی در کار نیست/وجود ندارد
پایان بخشی، خاتمه دهی، تعطیلی
پایان بخشی، خاتمه دهی
چرخه اقتصادی
متوجه شدن، دریافتن
دورنما
پراکندن، پراکنده شدن
مدرنیته
برخاسته از، برآمده از، حاصل از، برگرفته از، حاصل از، ماحصل، محصولِ، فرآمدِ، ثمره ی، مولودِ، زاده ی، منتج از، نتیجه ی
هم آیند بودن
مکفی
برون نگر
پرمایه
ادعا
راندن
گواه نامبارکی بر، ادعای اتهام برانگیز
هرجا باشد، در حیاط خلوت ما نباشد ( مهندسی محیط زیست و انرژی: باوری عمومی که طبق آن مردم خواهان دفع پسماندهای تولیدی هستند مشروط بر آنکه محل دفع در نز ...
خلاص/دنده خلاص رفتن
خلاص، دنده خلاص
منفعت طلبانه، خودمنفعت طلبانه، سودجویانه
ارزشیابی کردن، بها قائل شدن، قیمت گرفتن
رویای آمریکایی : باوری ملی در ایالات متحده است که آزادی را زمینه ساز ترکیبی از کامیابی و موفقیت می داند. بنا بر تعریف جیمز تراسلو آدامز از رویای آمری ...
منتسب
مقایسات، قیاس ها، تقابلات، برابری ها، تشابهات، هم سنجی ها، تطبیقات
دوری، دوری گزینی، کناره گیری، کنارگذاری، فاصله گرفتن، کوچ، مهاجرت، ترک، نقل مکان، جابجایی، عزیمت
درست و کامل، بی عیب و نقص، تمام عیار، سرامد، عالی
حوزه، عرصه
به همین دلیل
نیروی محرکه
بی اهمیتی، کم اهمیتی، بی محلی، بی توجه، کم توجهی، بی دقتی، کم دقتی، بی ملاحظگی، بی التفاتی، کم التفاتی، بی اعتنایی، کم اعتنایی
پرجمعیت
تحول جمعیتی
رشد جمعیتی
اندازه جمعیتی
تنزل یافتن
لاک دفاعی
خسارات ( جمع خسارت )
تعداد محدودی از، معدود شماری از
همراه با، به همراه، در کنار
ابزارک
بی توجه به
یک نفره، تک نفره
غیرعادی، نامتداول، غیررایج
تهدیدزا، تهدیدکننده
ملازمِ، لاینفک از
( بر ) انگیخته، برخاسته، برآمده، مورد تحریک/تشویق/ترغیب
ادراک
( به ) اشتباه درک کردن، کژفهمی، کج فهمی، کج اندیشی
آغازی بر، شروعی برای
دستگیری، اسیرسازی، ترسیم، تصویر، توصیف دستگیرکننده، اسیرکننده، ترسیم کننده، تصویرکننده، توصیف کننده، توصیف گر
تامین، تهیه، تدارک، تغذیه، ارضا، برآوردهسازی، فراهم سازی، پرورش تامین کننده، تهیه کننده، تدارک دهنده، تغذیه کننده، ارضاکننده، برآوردهکننده، فراهم ک ...
1 معمول، متداول، رایج، شایع، فراگیر، جامع، عام 2 مبهم، نامعلوم، نامشخص، گنگ، نامعین
نامعین، تار
نامشخص
حاصل از، ناشی از، منتج از، فرآمدِ، برخاسته از، برآمده از، محصولِ، ثمره ی، مولودِ، ماحصلِ
deriving from : حاصل از، ناشی از، منتج از، فرآمدِ، برگرفته از، برخاسته از، برآمده از، محصولِ، ثمره ی، مولودِ، ماحصلِ
اجرا کردن، پیاده کردن، انجام دادن، به اجرا در آوردن، به مورد اجرا گذاشتن/گذاردن، عملی کردن، جاری شدن، جریان گرفتن اجرا، پیاده سازی، انجام، عملی سازی
به اجرا گذاشتن
حدود
دربردارنده، دربرگیرنده، شامل
تهدیدزای زندگی، تهدیدزا برای زندگی
طنین افکن شدن، فراگرفتن، آوازه افکن شدن، سرزبان ها افتادن، طنین انداختن، پیچیدن، منعکس کردن/شدن
تداعی کردن
تسمه نقاله ( برای چک شدن باروبنه مسافران )
محتمل تر
1 تامین کردن، تهیه کردن، تدارک دیدن، آماده کردن، فراهم کردن، تغذیه کردن 2 در نظر گرفتن، مد نظر قرار دادن، به حساب/به شمار آوردن
برآوردن، برآورده کردن، اقناع/ارضا کردن، نازپرورده کردن، افراط کردن، لوس/ننر کردن
تغذیه کردن، پروردن، دامن زدن به
خسارات
قبور
mysterious : رازآلود mysteries : رموز ، اسرار ( جمع mystery )
رموز
همساز/هم نوا/هم صدا/همخوان/هم آواز/هماهنگ بودن با
نابسامانی
خانواده نابسامان
نابسامان، مختل
از پایین به بالا starting at the lower end or beginning of a hierarchy or process and proceeding to the top or end
دمای هوا
مدعی بودن
پوند shortening of the measuring unit pounds, which originates from the latin libra
روش/شیوه حمل ونقل
آگاه/مطلع/خبردار بودن از، آگاهی/اطلاع/خبر داشتن از
فواید، منافع، مزایا
زندگی شهری
روی ابرها، بر فراز آسمان
امتیاز
گنجیده
همان طور که از نام آن پیداست/برمی آید
امثالهم
دیرپا
خودکفا، خودمختار، خودپناه، خودمتکی، متکی بر خود، دارای خوداتکایی
اگر که
اصلی
دیدن with urban agriculture as a priority for urban planners we find that cities have been redesigned as productive places با توجه به این که کشاورزی ...
شریک کردن در slang To include one in the profits from something, such as a business venture They better cut me in on the deal—I came up with the orig ...
شمشیر دو لبه/دو دم بودن
خالی از جزئیات
رتبه بندی اعتباری
متصل/وصل شدن
تحلیل هزینه - فایده
رعایت دخل و خرج، انضباط مالی
محفوظ، دارای کپی رایت/حق چاپ
محتوای محفوظ، محتوای دارای حق تکثیر
خلق کردن، ایجاد کردن، شکل دادن
شوراگونه
مرجعیت قانونی
خوشه سازی، ایجاد/تشکیل خوشه
سازگاری ، سرنهادگی
رضایتمندی
جمع شدن ( کسب وکار، مغازه )
قدرت، برش
قشون غیرنظامی
حق العمل سرمایه گذاری
مغلطه باز
دلخوش کردن
مکلف
جامع
ذهنیت، قالب فکری، نگرش ، جهت گیری ذهنی، طرز فکر
تشکیل کارتل، کارتل سازی ( اتحاد شرکت ها یا صنایع و غیره به منظور ایجاد انحصار یا یکسان سازی قیمت ها وغیره )
تشکیل کارتل، کارتل سازی ( اتحاد شرکت ها یا صنایع و غیره به منظور ایجاد انحصار یا یکسان سازی قیمت ها وغیره )
تشکیل کارتل، کارتل سازی ( اتحاد شرکت ها یا صنایع و غیره به منظور ایجاد انحصار یا یکسان سازی قیمت ها وغیره )
تشکیل کارتل، کارتل سازی ( اتحاد شرکت ها یا صنایع و غیره به منظور ایجاد انحصار یا یکسان سازی قیمت ها وغیره )
مسیر مستتر، مسیر نهانی
پیشبرد
متصدی تلفن
اشباع، آکندگی، سرشاری، پُری، مالامالی، آغشتگی
سرشار/مملو/مالامال/مشحون از
سریش: ریشة گیاهیست که آن را آرد می کنند و از خمیر آن ماده ای چسبناک به دست می آورند. سریش نام نوعی چسب است. در تهیهٔ این نوع چسب در سابق و شاید در ح ...
بکارگیری، بهره گیری، بهره بری، بهره برداری، بهره جویی
کشت تک محصولی
مبانی
زیربنا
پیشروی کردن
اجازه یافتن
وقع نهادن/گذاشتن/گذاردن
وقع ننهادن/نگذاشتن/نگذاردن
وقع نهادن/گذاردن/گذاشتن
روا داشتن، اجازه دادن
کاهش مصرف انرژی
کاهش
درحال ظهور
در مقیاس شهر
کسالت بار، ملالت بار، ملال انگیز، ملال آور، ملال آمیز
تلویحا نشان دادن
سریعا، آناً
غرض آلود، غرض ورزانه، بدبینانه، پررشک، رشک آمیز، رشک ورزانه، حسدآلود
مخصوص عابر پیاده
مجموعه ابزار
در اصل، اساسا، ضرورتا
پیشروی، جابجایی
طلاق، جدایی، جداسازی، تفکیک، فسخ، متارکه، انفکاک
جداسازی
تاثرآور، تاثر انگیز
برای معانی بیشتر مدخل localize را ببینید
مدخل localized را ببینید
تابعان، دنباله روها، مشایعان
نکته اصلی
کاملا مشخص
نمونه بارز/روشن
بازارشهر
راهی به پیشرفت، راه پیشروی Initiatives provide a way forward : ابتکارات راهی را به پیشرفت فراهم می کنند؛ ابتکارات راهی را برای پیشروی فراهم می کنند
راه پیشرفت/پیشروی
راه پیشرفت/پیشروی
تحریر، نگاشتن
طلایه، طلایه دار ، جلودار
موشکافی
همسایه
بنیاد، بنیادگذاری
شکل گیری، شکل دهی
اشتراکی سازی، مالکیت اشتراکی، اشتراکی شدن
استعماری سازی، استعماری شدگی
تغییر اقلیم
دولت تحت الحمایه
تحت الحمایه
پاکت گِلی
ثروت زایی
گرمازایی
دولت شهرها
اثرات علّی
نیاز به، لزومِ
داعیه دار
داعیه دار بودن
تظاهر به دانایی
تظاهر به پاکی/معصومیت/عصمت/بی گناهی
وانمود/تظاهر کردن به، داعیه دار بودن
تظاهر به مریضی
حل وفصل کردن، رتق وفتق کردن، پرداختن، رسیدگی کردن، رفع ( و رجوع ) کردن، برخورد کردن
انجام گرفتن، صورت پذیرفتن
تهدیدات، خطرات
کردن
( نقطه ) اوج تولید نفت
صحبت کردن با، سخن گفتن از
پا روی دم کسی گذاشتن، دکمه اعصاب کسی را زدن، به لحاظ جنسی کسی را به وجد آوردن
سیاست گذاری، سیاستی
دست روی نقطه ضعف کسی گذاشتن، پا روی دم کسی گذاشتن، دکمه اعصاب کسی را زدن
به اتمام رساندن، به سر آوردن، به پایان آوردن
به اتمام رساندن، به سر آوردن، به پایان آوردن
به اتمام رساندن، به سر آوردن، به پایان آوردن
به ثمر نشاندن، با موفقیت به پایان رساندن
گنجاندن
جاگرفته، گنجیده
تاثیرات، آثار
در سطح محلی
پاسخگویی، جوابگویی، جوابدهی، پاسخ، عکس العمل پاسخگو، پاسخ دهنده، جوابگو، جواب دهنده
پاسخ به، واکنش در برابر پاسخگو به، پاسخ دهنده به
همه روزه
جمعی
حوزه عمل/فعالیت
حوزه نفوذ
1 مروج/مشوق/مبلغ/محرک چیزی بودن 2 اشاعه
آینده ( هرچند کلمه futures جمع است ولی می توان آن را به صورت مفرد "آینده" ترجمه کرد )
متعاقبِ
متاثر از وقایع
در را تو روی کسی کوبیدن
کوبیدن در
کمیسیون بروندلند
متحدسازی، اتحاد، متحدکننده
متحدسازی، اتحاد
نابودی، نابودسازی، نابودگر، نابودکننده
نابودی
زنده
برابری، دفع، تدافع
تدافع
حائز اهمیت اساسی
به اتمام رساندن، ، به سر آوردن، به نتیجه رساندن، به پایان آوردن، خاتمه دادن
سرعت بخشیدن
به مویی بند بودن
جلب مشارکت
خرید سهم
مورچه کارگر
ساختار دیوان، مقامات دولت
انباشت، انباشتگی، انباشته شدگی تدارک
موجود در
شامل شدن، در خود داشتن ( to include )
کسی را رد کردن، دست رد به سینه کسی زدن
دلالی، کارگزاری
با نشاط تر کردن/شدن
حلقه استقراضی
مرزبندی ( کردن )
تله پنهانی
کادر، هیئت رئیسه، هیئت اجرایی
تکدر، مکدر شدن
پیشنهاد پنهانی
نامرتبط
کژ شدن
آگاهی داشتن، خبردار/آگاه/واقف بودن
آگاهی داشتن، خبردار/آگاه/واقف بودن
قبول مقدرات
علاقمند بودن
مجادله
به حراج گذاشتن، حراج کردن
وام مشکوک الوصول/وصول ناشدنی
رهنورد, کوهپیما
به کرسی نشاندن
مناقشه، منازعه
مقاومت
احتمالا، امکان دارد، ممکن است
هم نشین/هم آیند بودن
همراه شدن، همراه/توام/ملازم بودن
مشخصه/نشان بارز
بی توجه به
1 پیشرفت کردن، کامیاب شدن 2 پایستن، دوام داشتن/آوردن
توامان
رتق وفتق کردن، رفع ( و رجوع ) کردن
نقش اساسی
به کانون توجه آوردن
میزان
پیامد شوم/مهلک/وخیم/مهیب
مسلم فرض کردن، بدیهی دانستن، محرز دانستن، مسجل پنداشتن
مسلم فرض کردن، بدیهی دانستن، محرز دانستن، مسجل پنداشتن
تا
بالادست
پایین دست
خلوت کردن
( با خود ) خلوت کردن
مزیت جانبی/مشترک
تا بدین ترتیب
خمودی
کاهش، فرونشاندن
جنبه مثبت
خبر بد
دهاراوی
زمین ها، اراضی
محکوم به
محکوم به مرگ شد
محکوم به مرگ
مسکینان، مستمندان، تهیدستان، تنگدستان، فرومایگان، بی پولان، بیچارگان، بی نوایان، بی چیزان، ضعفا ( اسم جمع poor، برای معانی بیشتر آن مدخل را ببینید )
شهر نینگبو ( در چین )
سیل زدگی
پایین تر از سطح دریا، کم ارتفاع
غیرراغب
اثبات کردن
گزارش تحقیقی
تا به امروز، تا به حال، تا به اینک، تا بدینجا
منتهی به
این طور/این گونه/چنین نیست که
طی قرن ها
به همین دلیل است که
دوندگی کردن
از ترسِ
اختیاردار
سرنوشت، تقدیرات، مقدرات
شوکه کننده
به طور شوکه کننده ای
تجربه تکان دهنده
سلاح خودکار
صدای شلیک
سپیده دم، بامداد، بامدادان، طلوع فجر
ابعاد غول آسا
فروریخته، فروپاشیده، درهم پاشیده، ازهم پاشیده
جزایر کارائیب
شهر سیوداد خوارِس ( در شمال مکزیک )
پشتوانه
پادرهوا، بلاتکلیف
ناکام
فاجعه
جذابیت، گیرایی
رقم خوردن، به عمل آمدن
در شک، در تردید، در دودلی، در شک وشبهه، در شک وتردید، در ظن ( و گمان ) ، در نامعلومی، در عدم اطمینان
امپراتوری بیزانس
مطرود
کالاهای فله/عمده/انبوه
تجارت کالای فله
ثبت و ضبط، نگاشتن، دفترداری
بینابینی
علم کلان
آماده کاری بودن
برای معانی بیشتر مدخل behavior را ببینید
باری را به دوش کشیدن
be assumed to : احتمال می رود
ق. م ( قبل از میلاد ) ، پ. م ( پیش از میلاد )
کاچی به از هیچی
نیم سال، شش ماه
نیم دقیقه، سی ثانیه
نیم میلیون
نیم هزاره
غنوده
زمانی
رودررویی، روبرویی، تقابل
نبرد
وجوه، جنبه ها، حوزه ها، نماها، جبهه ها
نشست ها، جلسات، مجامع، اجتماعات، دیدارها، گردهمایی ها، مجالس، ملاقات ها
بر جا گذاشتن
نقش بر زمین شدن
تنزل، کاستی، کاهش، تخفیف، تضعیف
سودآوری
در هم تابیدن
شهر پورتو آلگری ( پورتو آلگره )
شهر داووس ( واقع در سوئیس )
نظر کردن/انداختن/افکندن
Roughly similar or in keeping with تقریبا مشابه/مطابق/هم راستا/هم سو/همخوان/سازگار با
فضازمان
به روشنی هر چه بیشتر، پرواضح است که
بکارگیرنده
دارندگان
used up : کاملا به مصرف رسیدن
به اتمام رسیدن، به پایان آمدن، پایان گرفتن
فرارَوی، عبور
تناقضات
در شرایط موجود
تاحدودی
ابتکار هنری
1 ( حقوق ) معاملات آزاد، معاملات متعارف/بی شبهه، معاملات دارای طرفین مستقل 2 پرهیز از روابط نزدیک
آرایه
یونان باستان
دادگاه داوری
گیرا
هر چیزی قابل قبول باشد
خصمانه
بزرگسازی
پس از وقوع/ارتکاب
قوانین دریایی
عمل کردن بر پایه
مالک
تجزیه، مثله سازی
کارکرد
راه حل، راه چاره، راهکار
employ : به کار گرفتن، به کار بستن employed : به کار رفتن
بغرنج
مورد نظر، مورد انتظار، مورد پیش بینی، مورد تصور، متصورشده
متداول
گنجیده
رجوع
حل وفصل کردن، برچیده شدن
بی پایان
در عجب شدن
وارسی، بررسی، تفتیش، کندوکاو
مقیاس ها، موازین
کاملا مشخص
توصیه کردن
توصیه
ضرور/ضروری ساختن
صحنه چیدن برای، صحنه پردازی کردن برای
اثر/تاثیر گذاشتن، اثرگذار/تاثیرگذار بودن
اثر/تاثیر گذاشتن بر، اثرگذار/تاثیرگذار بودن بر
به همراه داشتن
فراتر رفتن، پیش رفتن
خشکبار
خواه ناخواه، خواهی نخواهی
سنجیدن
ناکجا
condemning : محکوم کردن condoning : چشم پوشی، بخشش
روی کسی ( یا چیزی ) حساب کردن
پرموفقیت، بسیار موفق
تغییر اقلیم
تغییرات اقلیمی
ناگوار
مجموعا
متعدد
سریع التغییر، سریعا متغیر، دارای تغییرات سریع
لعن
طول زندگی
ابناء بشر، جهانیان، آدمیزادگان
هم پوشان بودن
نشانگان
ماندن، به جا ماندن، به جا گذاشتن there is no time left : زمانی نمانده
بر پایه/براساس/مبتنی بر شواهد
دربردارنده، دارای، مشتمل بر، حاوی محیط بر، احاطه کننده ی
ماندن به he looks like his father : به پدرش می ماند
مخرب
چندی از افراد، شماری از مردم، تنی چند
بازداشتن
ارتباط داشتن/گرفتن
عادی/طبیعی/رسم/مرسوم بودن
افتادن
مرکز خرید، مجتمع خرید، پاساژ
به زیانِ، به بهای آسیب/گزند/زیان به، به بهای کاهشِ
قالب بخشی، قالب دهی
قالب دادن/بخشیدن/ریختن
برآورد کم Mellaart thinks this to be an underestimate : به نظر ملارت این مقدار براورد کمی است
ارتقا
مرکز/کانون توجه
remaking
downturn, turndown, downside, contraction, stagnation, slowdown
مطالعات ناحیه ای
اتمیزه
ذره ای کمتر از
مشروع، مشروعیت یافتن، مشروعیت پیدا کردن, مشروع شدن
تجاوز، فراروی، درهم شکنی
برچیدگی
بازندگان، شکست خوردگان، زیان دیدگان، زیانکاران، مغبونین
فراوری شده
نیمه فراوری شده
کاملا آماده
مورد بهره برداری
در جریان، جاری
تماما
با خاک یکسان کردن/شدن
1 برای، از دید، به نظر، از نظر، از دیدگاه، از نگاه، به زعم 2 تا بدین ترتیب 3 در جهت، در راستای 4 لازم برای
. . . در اینجا آمده است، این ها . . . هستند Here are some descriptions : در این جا چند توصیف آمده است Here are additional cases of potential cities : ...
شناخت ناپذیر
مباحثات
خلاصه وار
ملبس به
پس از چندی
سنگ بنا
در بند
متمایل، مایل
متمایل/مایل به
مسئله سازی، مسئله پردازی، مشکل سازی، طرح مسئله، تدوین مسئله
مسئله سازی، مسئله پردازی، مشکل سازی، طرح مسئله، تدوین مسئله
مسئله سازی، مسئله پردازی، مشکل سازی، طرح مسئله، تدوین مسئله
مسئله سازی، مسئله پردازی، مشکل سازی، طرح مسئله، تدوین مسئله
به میان آوردن، به صحنه آوردن، مطرح کردن
برجسته کردن، مطرح کردن
فاقد پیوند
پیوندزدایی، قطع ارتباط/پیوند
نامحتمل ترین
به طور مقایسه ناپذیری، به طرز قیاس ناپذیری
نظریه پردازی، فرضیه پردازی
شایگان
از قلم انداختن، فروگذاردن، بی اعتنایی کردن
تولیدشده توسطِ، حاصل از، ماحصلِ، محصولِ، مولودِ، ثمره ی، زاده ی، فراورده ی، به وجود آمده با/از، ایجادشده با/از، پدیدآمده با/از، ناشی از، منتج از، نتی ...
معجزه گری، معجزه آفرینی معجزه گر، معجزه آفرین
درد جانکاه
معجزه گر، معجزه آفرین
به بطن چیزی دست یافتن
نهاد
غفلت از جزئیات ( فروع ) کار شیطان است، از اهمیت جزئیات غافل نباید شد، شر از فروگذاری جزئیات برمی خیزد، فروگذاری جزئیات موجب خرابکاری می شود، نادیده ...
The Devil is in the Details : غفلت از جزئیات کار شیطان است، از اهمیت جزئیات غافل نباید شد، شر از فروگذاری جزئیات برمی خیزد، فروگذاری جزئیات موجب خرا ...
در پس پرده چیزی قرار داشتن، در پس چیزی خوابیدن
بداهه سازی، بداهه کاری
فرضیات
شکل دهی
دامن کسی را گرفتن
درصدد بودن
درصدد بودن
پیش از این
دم ودستگاه، سازوبرگ
نمایاندن
بی کفایت
بررسی آماری سفر
انحصار
پراهمیت
( قید ) : بسی، سخت
بر حول چیزی گشتن
مطرح سازی، طرح
داخل پرانتز، پرانتزشده bracketed text added : متن داخل پرانتز اضافه شده است
ابداع، اختراع مبدع، مخترع
سرمایه برداری، سرمایه گذاری منفی، کاهش سرمایه گذاری
فعالیت عام المنفعه
مفهوم پردازی، مفهوم آفرینی، مفهوم سازی
مفهوم پردازی، مفهوم آفرینی
زمین و زمان را گشتن، همه جا را زیرورو کردن، موشکافی/مداقه کردن
هر چه بادا باد
چرخش ذهنی
عزیمت، رهسپاری
نامگذاری
نامگذاری
در صورت نیاز
ناهماهنگی، بی تناسبی؛ ناموزونی، بی توازنی
بی ایمانی، بی اعتقادی، ناباوری
ناشایستگی، بی صلاحیتی، بی کفایتی، بی مهارتی، عدم اهلیت
بی اهمیتی، کم اهمیتی
کم احترامی، بی احترامی
غیرنویدبخش
روبه زوال، روبه نابودی، روبه انقراض
نگاه به گذشته
نالیدن، فغان برآوردن
بنیانگذاران، پایه گذاران، پایه ریزان، موسسان
پایه ریز
بی رشته ای، بی رشتگی، بی رشته سازی
برگرفته
بسیار تاثیرگذار، پرتاثیر، پراثر، پرنفوذ
رتق وفتق کردن
گلچین وار
هم پای، همگام با، هم دوشِ
همایش، گردهمایی، نشست، مجمع
به کار افتادن، به کار رفتن
مناسبِ
بی هیچ یا با اندک. . .
to be true: صادق بودن، صدق کردن، صحت داشتن
مورد حمله ( واقع شدن/قرار گرفتن )
مورد حمله
تحول، عقب گرد
مشارکت کردن، شراکت کردن/داشتن
مشارکت کننده، عامل
برای معانی بیشتر مدخل revitalize را ببینید
مدخل revitalization را ببینید
دیرین، دیرینه
به بیان ساده تر
به نظر رسیدن، نمودن
برتری یافتن، چیره/مستولی شدن، غلبه/تفوق/چیرگی یافتن، غالب آمدن، مغلوب ساختن، غلبه کردن، تحت تاثیر چیزی قرار نگرفتن
استقرار نیروها/قوا
مشاغل
مشخص شدن با، مشخصه آن . . . است The harmonization took place over 40 years, marked by a succession of like - minded mayors who built on the work of t ...
خروج
انصراف/خروج از
به طوری که، به گونه ای که
آماده نشده، ناساخته. نیاراسته. نابسیجیده. فراهم ناشده، نامستعد، نامهیا
پسوند: - نشین city dweller : شهرنشین
کارخانه دار
پسوند: - دار factory owner : کارخانه دار
پرثبات
نقش فرعی/جانبی
در قالبِ، به شکلِ، به صورتِ
بی توازنی، ناموزونی
ذاتی، فطری
طبیعتا، طبعا
راهنمای کاربر
بدهی خارجی
وضعیت بدهی
be the case : to be true or correct چنین بودن، درست بودن، صحت داشتن، صدق کردن، صادق بودن this doesn't appear to be the case = به نظر نمی آید چنین باش ...
در جهت خیر
مستدام
کم کم، رفته رفته، اندک اندک، به تدریج، تدریجا، به مرور
رفته رفته، اندک اندک، به تدریج، تدریجا، به مرور
اخترفیزیک شناس
به طور باورناپذیری
تهاتر بدهی
اشتقاق، پیامد، محصول جانبی
پیامدهای جانبی، مشتقات، شعبات، انشعابات
چیزی به گوش کسی خوردن/رفتن ? have you ever heard of WAP phones : تابه حال چیزی در مورد گوشی WAP به گوشت خورده؟ I said he could stay with us, but he w ...
بی شمار a whole host of ultra - sophisticated innovations : بی شمار نوآوری های فوق پیشرفته
جمع کثیری از، شمار زیادی از، لشکری از، انبوهی از، جماعتی از
جمع کثیری از، شمار زیادی از، لشکری از، انبوهی از، جماعتی از
دروغ شاخدار
در اینجا آمده است، این است. . . Here is a succinct statement : توضیح مختصری در اینجا آمده است Here is an additional case of potential cities : این ن ...
مسئولیت، قصور
باور نکردنی، غیر قابل باور، باورناپذیر، غیر قابل قبول
سودآوری
ضرردهی
سود دادن، سوددهی، سودآوری if a company, project, etc show a profit, it makes a profit= macmillandictionary. com/dictionary/british/show - a - profit ...
ضرر دادن if a company, project, etc show a loss, it makes a loss= macmillandictionary. com/dictionary/british/show - a - profit - loss
خودپرست، مستکبر
guardians mistaking Chinese supply as eradicating economic cycles : متولیانی که عرضه چین را به اشتباه ریشه کن کننده چرخه های اقتصادی می دانند
ریشه کنی، ریشه کن کننده
پذیرای پیشنهادات
فرد خودساخته
متوسط small and medium - sized firms : شرکت های کوچک و متوسط
تقلید/دنباله روی/پیروی کورکورانه
هنگام ترجمه به فارسی می توان آن را با چنین الفاظی ترجمه کرد: یعنی، به این معنا که، به عبارت دیگر Central laws lack specificity, thereby allowing loca ...
ساماندهی، سازماندهی، گردآوری، احضار، ترتیب ( دهی ) ، صف آرایی، اجتماع، آرایش، تحریک، تحرک
به گمانم ( اینطور باشد ) ، گمان کنم آره، من اینطور گمان دارم
به گمانم نه، گمان نمی کنم
من اینطور باور دارم، باور من این است، به اعتقاد من آره
فکر نکنم ( اینطور باشه ) ، به نظرم نه
به نظرم آره
I think that : ( من ) فکر می کنم که. . . ، به نظر من. . .
تکمیل کننده بودن
هم پا/هم قدم/همراه/هم عنان/هم دوش بودن، پابه پای چیزی پیش رفتن، عقب نماندن، جا نیفتادن
"به هم زدن" گاهی به معنای "به دست آوردن" هم می تواند باشد، مثل: به هم زدن ثروت.
کاویدن
در کنترل
اصلاحات یافته
آماده عمل/اقدام
متکامل، تکامل یافته، تمام وکمال، بالغ، پخته، رسیده، کارکشته، جاافتاده، خبره، کارآزموده، حرفه ای، ماهر، متخصص، باتجربه، ورزیده، کارآزموده، کاردیده، که ...
از ناکجا
یکهو سبز شدن، از ناکجا پدیدار شدن
غلبه کردن، غالب شدن/آمدن
عوامل تاثیرگذار
تاثیرگذار، تاثیرگذاری
اثرگذاری
تاثیرگذاری، اعمال نفوذ ( کردن )
پرزحمت، پرمشقت، پردردسر، شاق، بسیار دشوار
معنای واقعی to effect structural transformation in its true sense : تاثیرگذاری بر تحول ساختاری به معنای واقعی اش
تصمیم گیران
( افق ) دید وسیع، بینش ژرف، ژرف بینی
برای معانی بیشتر مدخل mobilization را ببینید
مدخل mobilize را ببینید
ماجراجو، بی پروا، بی باک، بی مبالات، بی ملاحظه، حادثه جو، ماجراگرا
ماجراجویی، بی پروایی، بی باکی، بی مبالاتی، بی ملاحظگی
بی ملاحظگی
سیاست ریاضت
مبحث پایانی
موضوعِ، مساله ی a matter of life and death : موضوع مرگ و زندگی a matter of utmost importance : مسئله ای با حد اعلای اهمیت
سلیقه/ترجیح/پسند شخصی
در توافق کامل
آغاز دوباره، شروع از سرنو، پاک کردن حساب گذشته
حساب پاک، پرونده پاک، شروع از سرنو
تحدید
هیچ قانون کلی وجود ندارد
هیچ گزینه ای وجود ندارد؛ هیچ انتخابی در کار نیست
همگام/هم پا/هم قدم/همراه/هم عنان/هم دوش بودن، پابه پای چیزی پیش رفتن، عقب نماندن، جا نیفتادن
ثبات بخشی، پابرجاسازی
روی هم رفته، در مجموع، در کل
بی ثبات سازی، متزلزل سازی، متزلزل ساز، بی ثبات ساز، موجد بی ثباتی
ثبات بخشی
ثبات بخشی، ثبات بخش
بی ثبات سازی، متزلزل سازی
بی ثبات، متزلزل، ناپایدار، غیرپابرجا
سیاست تک فرزندی
دراکولایی
دراکولایی
دراکولا
تک حزبی
سوخت رسانی، نیروبخشی
مکش، مک زنی، میک
پسوند: پسا، پس از، مابعد China embarked on its post - Mao journey with economic reforms : چین سفر پسامائویی خود را با اصلاحات اقتصادی آغاز کرد China ...
روبرداری، پرده برداری
هواداران، طرفداران، هواخواهان، پشتیبانان، حامیان ( صورت جمع کلمهsupporter ؛ برای معانی بیشتر آن مدخل را ببینید )
متحدان، هم عهدان، همدستان، قربا، منتسب، منتسبان
هم بند
هم نوعان
نشان دادن به صورت/به شکل/در قالب To represent by a sign, symbol, number, or formula: express a fraction as a decimal : نشان دادن کسر به صورت اعشاری
ملاعبه، تجمش، مغازله
دوگانگی
پرورنده، پروراننده
( به ) پیش بردن
راهکار، علاج، پاسخ، درمان، دوا، تعمیر، مرمت Informal ) Something that repairs or restores; a solution ) : there is no easy fix for an intractable pr ...
واگذاری، اعطا، اعتراف، تسلیم واگذارنده، اعطاکننده، معترف
کوتاه مدت
میان مدت
بلندمدت ( long term )
مدخل on the high side را ببینید
On the high side can be used to mean that there are more of something than would be desirable, but not too much to be dangerous or incorrect درجه زیا ...
درجه زیادی داشتن، بالادرجه بودن، مقدار زیاد داشتن، زیاد بودن ( مقدار زیادی که آسیب زا یا خطرناک نباشد ) On the high side can be used to mean that th ...
مدخل be on the low side را ببینید
It implies that there are fewer that would be desirable, but not necessarily too few درجه کمی داشتن، پایین درجه بودن، مقدار/میزان کمی داشتن، کم/اندک ...
مدخل be on the low side را ببینید
برای معانی بیشتر مدخل built on را ببینید
برای معانی بیشتر مدخل based on را ببینید
پشت پا زدن، تن ندادن
شاق
زیادی تاکید داشتن، تاکید زیادی داشتن
ناپایدار
کم درآمد، کم مزد، کم دستمزد، دستمزدپایین
در عین حال
فوق العاده
مورد ارجاع
اداره آمار
ارائه شده، قیدشده، تامین شده، فراهم شده، فراهم آمده، فراهم آورده
محقق کردن، عینیت بخشیدن
رود پِرل
به مقدار کم، کم، اندک، به سادگی، به آرامی
اَبَرمنطقه
بی پایان
بنا بر، بر پایه، بر مبنای، مبتنی/مبنی بر، بر اساس
نور امید
پرقدرت، پرنیرو، پرتوان، پرمایه، پرزور، پرصلابت، پرطاقت، بسیار قوی، بسیار نیرومند
نفی کردن، نافی/نفی کننده بودن
معنی: به اشاره متضاد : صراحتا
مطلب را گرفتن، متوجه مطلب شدن، متوجه اشاره شدن، اشارتا/تلویحا فهمیدن
از جهاتی
جای دادن/گرفتن در، قرار دادن/گرفتن در، جور شدن/کردن در، کار گذاشتن در، جا گذاشتن در، چپاندن/چپیدن در، چفت کردن/شدن در، نهادن در، گذاردن در، جاانداختن ...
slot in : جای دادن در، گنجاندن در، جور شدن/کردن در، کار گذاشتن در، جا گذاشتن در، چپاندن در، چفت کردن/شدن در، نهادن در، گذاردن در، جاانداختن/افتادن در ...
چفت ( شده ) ، جور ( شده ) ، به خوبی جاافتاده، گنجیده، کارگذاشته، جاسازی شده، چپانده، چپیده، قرارگرفته، نهاده ( شده ) ، جاگرفته، گذارده
به مدخل name of the game رجوع کنید
با ترجمه تحت الفظی هم می توان معنای آن را رساند: it is the name of the game : اسم ( این ) بازی همین است Power is the name of the game for many politi ...
پرخطر، پرمخاطره، پرهراس، بسیار ترسناک، بسیار خطرناک
وارد عمل شدن، وارد صحنه شدن، پا به صحنه گذاشتن
تهی از، خروج از
be pioneered by : به پیشگامی . . . بودن the development state route was pioneered by Japan : مسیر دولت توسعه به پیشگامی ژاپن بود
چیزی به گوش کسی خوردن
. . . نماد آن است symbolized by the 1947 deal between General Motors and the Auto Workers Union, this path generated mass consumption : این مسیر، که ...
آلات، ادوات، لوازم، اسباب، وسایط، سازوبرگ، تجهیزات
پنداشت، پندار
پندار و کردار
مائوئیست، مائوگرا
درک نادرست
شهر اقماری
از جمله، فی المثل
فریفته، اغواشده، وسوسه شده، تحریک شده، گمراه شده
مالکیت دارایی
مردم عادی/معمولی، عامه مردم، مردم عامه، عوام
از خاطر رفتن/بردن، بیخیال شدن
تثبیت شدگی
محصول، وسیله، ابزار، شی، دست ساخت، دست ساز
زیروروشدگی، دور کامل، وارونی، وارونگی، واژگونی، واژگونگی، برگشت، وارون روی، وارونگردی، پس گشت
غیر منصفانه، غیرموجه، ناموجه، ناعادلانه، ناروا، نابرابر
ناموجه، غیرموجه
قطعا، مسلما
جمعیت ها، مردمان، نفوس، جوامع، گروه ها، توده ها
محسوس
هم راستا/همسو/هماهنگ/همخوان/موافق/مطابق با
جهان بین الملل
1 پاک کردن :to clean something by wiping I wiped the table clean 2 رد اثر کردن/شدن، کاملا پاک کردن، کامل پاک شدن، محو کردن/شدن، امحا to completely r ...
انواعِ، مختلف، جورواجور، متنوع، گوناگون a variety of meanings : معانی مختلف، انواع معانی a variety of foods : غذاهای جورواجور، غذاهای متنوع a variety ...
بی هیچ
بی هیچ تردیدی، بی هیچ شکی
کم شدن، کاهش یافتن
سکونتگاه، محل اسکان
بسیار سریع، پرسرعت، پرشتاب
همراه با، به همراه، توام با، در کنار، به اضافه
انتقام جویی
صنعت زدایی، صنعت زدا
صنعت زدایی
صنعت زدایی
صنعت زدایی
برای معانی بیشتر مدخل labor intensive را ببینید
واژگون، واژگونه، وارونه
واژگون، واژگونه، برعکس
وارونه/واژگون/واژگونه/برعکس شدن
پیش بینی نشده، غیرمنتظره، نامنتظره
وابستگی به مسیر Path dependence explains how the set of decisions people face for any given circumstance is limited by the decisions they have made i ...
فوق کارآمد
پسرفت، پسروی، برگشت، عقبگرد
فرامرزی
پیاده کردن، کاربست، کارگزاری
تغییر جهت دادن، رو کردن به
تغییر جهت، تغییر مسیر
حق خرید سهام
آشفته، درهم ریخته، جابجا، نابجا، عوضی، نامرتب، اشتباه، نادرست
پسوند: سازگار با، دوستدارِ، متناسبِ، متناسب با environment - friendly farming : کشاورزی سازگار با محیط زیست
برگرفتن
1 مقروض، قرض دار 2 انسان، فرد، شخص، بنده، آدم، کس، تن، نفر، آدمی، بشر individual, mortal, person, somebody, someone, soul - a human being= thefreedic ...
در صورت ممکن
چیزنت
پولشویی
درج
عبور ( کردن از )
پرداختن، حریف شدن، چیره شدن، جوابگو بودن، پاسخ گفتن، روبررو شدن
آشکارا، به وضوح
مبین
هموارسازی، تخفیف، کاستن
طرز تفکرات
از هم پاشیدن
فروپاشیده، فروافتاده، فروریخته، متلاشی، ویران
ناآگاهانه، ندانسته
عقب نشینی ( کردن )
سیرت، طریقت ( کاربرد قدیمی ) : تطبیق دادن
اشتباهی، اشتباها، غیرعمد، سهوا، غیرعامدانه
زبان اول
زبان دوم
زبان آموز، فراگیر/فراگیرنده زبان
1 بدنمند 2 گنجیده، نهفته، موجود
طرفین قرارداد، پیمانکاران، مقاطعه کاران
روشنگر خود
به ظاهر متفاوت
به راه/روبه راه نبودن، اشتباه شدن/بودن، سوءعمل، عملکرد سوء داشتن، عملکرد ناقص داشتن، بد/نادرست عمل کردن، بد کار کردن، منحرف شدن، به اشتباه رفتن
رونق و رکود a situation in which a period of great prosperity or rapid economic growth is abruptly followed by one of economic decline
وقفه، سکته
عملکرد خوبی داشتن
تضعیف
مربوطه
چیست، کدام است، یعنی چه
درآمیختگی
راه بردن به، راه یافتن به، راهبر بودن به، راهبری کردن به
استخدام، به کارگماری بکارگیرنده، بکاربرنده
مورد انتظار
خوب از آب درآمدن، خوب رقم خوردن
تحلیل رفته، آسیب دیده، صدمه دیده، سست، ضعیف، نابود، فروپاشیده، ازبین رفته، تخریب شده
بی هیچ انگیزه واضحی
بی هیچ، بدون هیچ
بی هیچ تلاش
بی هیچ دلیل واضحی
بی هیچ تعهدی
مهم بودن، اهمیت
اقتصاد
پله ترقی، نردبان ترقی
شگفت، شگفت انگیز
پسامائو، پسامائویی
تابدینجا
که در آن هنگام، که در این زمان
تقصیرکار، مقصر
دولت رفاه
در سطح بین المللی، به صورت بین المللی
مالکیت خصوصی، دارایی ( های ) خصوصی
کاستی، تقلیل، تلخیص، تخفیف
طبق گزارش ها
طبق گزارش، بنابر گزارش
هستی گرفتن
خصوصی شدن، خصوصی شدگی
اصلاح ساختاری
توافق واشنگتن
تداعی کننده، تداعی گر، متداعی
وقایع، حوادث، پیشامدها، رخدادها، ماجراها
پراحتمال ترین، محتمل ترین
کم احتمال ترین
پیش گویی، پیش نگری
رونق گرفته، رونق یافته، آبادان، شکوفا، موفق، کامیاب، بهروز، پیشرفته
هر چه تمام تر، هر چه بیشتر، به بیشترین شکل، به بیشترین میزان
پیشوند هم - ، کمک - coexistence : همزیستی coworker : همکار cosolvent : کمک حلّال
امین، مورد اعتماد
اسف بار
شرمنده، شرمنده ام
هم تیپ/هم کفو من نیستی
دهانم قرص است؛ لب فرومی بندم؛ زیب دهانم را می کشم
ریگانومیکس تک واژ چندوجهی ساخته شده از نام " ریگان" ( Reagan ) و واژه ( economics ) ، برساخته پل هاروی است که به اصلاحات و برنامه های اقتصادیِ رونال ...
تاچریسم
در سایه ی، در روشنای
به ظاهر
مایوس کننده، یاس آور
خرت و پرت، آت وآشغال، اقلام دورریخته شده
نماد
ساکنان غیرمجاز
به بار نشستن، به ثمر نشستن، ثمر دادن
هم اینک
بدون کاهش، کم نشده، کاهش نیافته، فروکش نکرده، نخوابیده
یکی از as one Indian observer has put it : همان طور که یکی از ناظران هندی گفته است
گوینده
به سادگی
be outpaced by : پس افتادن از، عقب افتادن از، جا ماندن از
پس افتادن از، عقب افتادن از، جا ماندن از
به عنوان تیر آخر، به عنوان آخرین دستاویز/راهکار/راه چاره/تمسک
تیر آخر، آخرین دستاویز/راهکار/راه چاره
تمرکزات
پایان یک قرن و شروع قرن بعدی
پایان قرن ( پایان یک قرن و شروع قرن بعدی )
پایان قرن
آب در هاون کوبیدن/کوفتن
به وجود آوردن، برانگیختن، به پا کردن
برنامه اسکان بشر ( سازمان ملل )
برنامه اسکان بشر سازمان ملل
برنامه اسکان بشر سازمان ملل
خرمن جمع کن
در هپروت، در عالم رویا، در خواب و خیال، در دنیای واهی/غیرواقعی، هپروتی، خیالاتی، دور از واقعیت
دائم التغییر، همیشه متغیر، با/دارای تغییر همیشگی، همواره در تغییر
نوعی
پراهمیت، کلیدی
دائم التوسعه، با/دارای توسعه همیشگی، همواره در حال توسعه، همیشه گسترده
مثل قبل
تعارضات، ستیزها، ستیزه ها، درگیری ها، مناقشات، مبارزات military conflicts : درگیری ها/مبارزات نظامی
اِعمالی، وضع شده
زیانبار، زیا ن آور، زیان بخش، مضر، آسیب زا، آسیب رسان، محروم کننده، محروم ساز، کاستی زا، غیرنافع، ناسودمند
پیش نگری/دوراندیشی ( کردن )
ارائه دادن
برانگیختن
صِرف
عظیم، فراوان
پرغرض، شدیدا جانبدارانه، بسیار غرض آمیز/غرض ورزانه
مغفرت
آمرزش خواهی، طلب مغفرت/بخشش
قوا، نیروها
نتیجه نهایی
سوا، گسسته
بی سابقه، بی مثال، بی بدیل، بی همانند
برای معانی بیشتر مدخل labor را ببینید
موافق، هوادار، حامی، پشتیبان، طرفدار، هماهنگ
موافق، هوادار، حامی، پشتیبان، هماهنگ
برای معانی بیشتر مدخل favor را ببینید
واپس نگری، بازنگری، بازبینی
امروزی در این عصر، در عصر حاضر
که در آنجا، که در آن
شهرنشین
شهرنشینان
تصادفی، اتفاقی، پیش بینی نشده، غیرمنتظره، موقتی، سطحی، سهل انگار، آسوده ، غیررسمی، حادثه
متعلق بودن به ( تاریخ خاصی )
فهرست شده، لیست شده land use measures are listed in climate action plans اقدامات کاربری اراضی در فهرست برنامه های اقدامات اقلیمی است
( صفت و قید ) : ( از ) دیر باز ( فعل ) : از ته دل خواستن، عمیقا طلب کردن
بازآرایی
از پایه، از ریشه، به صورت بنیادی، به طور اصولی، از بیخ و بن
جریان همیشه جاری
دائم الزید، همیشه روزافزون، بیش از پیش بزرگتر
در پی داشتن
درک بهتر
خوش تر
کاچی به از هیچی، از هیچی بهتره
گرداننده
در اثنای
راهبر/طلایه دار/طلیعهدار/جلودار/پرچم دار/پیشاهنگ/پیشقدم/پیشتاز/پیشوا بودن
تکمیل کنندگی، مکملیت
تکمیل کنندگی، تکمیل گری، متمم/مکمل بودن، مکملیت، متممیت
1 منتهی شدن به، انجامیدن به، راه بردن به 2 برابر بودن با، سر زدن به
از جهات بسیاری، به شیوه های بسیاری، به طرق گوناگون
اقسام
روش ها، شیوه ها، رویه ها، طرق، وجوه، جاده ها، مسیرها، معابر
پرتمرکز
برخورداری از گستره واژگان وسیع، داشتن دایره لغات وسیع
نزدیک به، در حدود
افزوده، افزونه، لوازم جانبی
صورت گرفته، به عمل آمده، انجام شده
در بردارنده، مشتمل
خصوصا، به صورت ویژه ای، به طور استثنایی، بی اندازه، بسیار، چنان
روشنگر
نقشی را ایفا کردن، نقشی را بازی کردن، نقش داشتن در
کسی را بازی دادن
( کسی را ) بازی دادن
سوم شخص فعل provide، برای معانی بیشتر مدخلprovide را نگاه کنید
به مدخل of utmost importance رجوع کنید
بی نهایت حائزاهمیت، به غایت مهم، با نهایتِ/با منتهایِ/با حداعلایِ اهمیت
جالب، جالب توجه، شایان توجه، درخور توجه
به صورت ضعیفی، به طرز ناچیزی، کمی
بی شیله پیله
1 پربها 2 مضحک
محصور، محاط، پوشیده، ملفف، پیراگرفته در حصار، در احاطه، در پوشش، در لفاف
بین المللی سازی، بین المللی ساز
بین المللی سازی
بین المللی شده
بین المللی سازی
مورد پیش بینی
تخصص
استعمارزدایی شده، استعمارزدوده
فروگذاردن
ار قافله عقب افتادن
فراگیر
حاکی از، نشان دهنده، نمایانگر، مبین، بیانگر
هم سو با، در راستایِ، سازگار با، منطبق بر، در تطابق با، نظر به این که
آب رفته به جوی باز نمی گردد؛ آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت
تا حدودی، اندکی، به نوعی
در تاریخ there are two familiar regional divisions of Europe: an East–West contrast that historically culminated in the Cold War division : اروپا دو ...
حکایت کردن/داشتن
به تندی، به شدت، شدیدا
منحصر به men - only workshop : کارگاه منحصر به مردان
خدمات رسانی، ارائه خدمات
تسلط/سلطه/استیلا/سیطره/غلبه/چیرگی/اشراف بر
تحول یافته، متحول شده، بسط یافته، گسترش یافته، گسترده، بالیده، تبدیل شده، مبدل، به وجودآمده
حضور پررنگ داشتن، نقش بسیار عمده داشتن، سهم بسیار زیادی داشتن، ویژگی اصلی بودن، آشکارا به تصویر کشیده شدن/نشان داده شدن، مشخصا برجسته بودن، آشکارا جل ...
مغایر
مباحث
متقدم
عاری، محروم
مزید بر، به همراه
این بار، این مرتبه، این وهله
در این زمان، در این وهله
کفش فروشی
( در ) پای آتش
فراگیر، فراگیرنده، زبان آموز
فراگیران، فراگیرندگان، یادگیران
آشکارا
فخر، مباهات، سربلندی، سرفرازی
خرج نکردن، صرف نکردن، صرفه جویی
حاصل
متضمن چیزی بودن
قطع به یقین، صد البته
ناشی از، حاصل از، ماحصل، صادره از، ساطعه از
( به طور ) چشمگیر، ( به صورت ) شگفت انگیز
از برای
مستولی/غالب/چیره بودن
تخلیه، خالی کردن، خالی سازی، تهی سازی، برون ریزی
to broaden, to extend to
پیشران، صدرنشین سوق دهی
مختصر، موجز، خلاصه جمع شده، جمع بسته شده، جمع زده شده، مجموع، سرجمع، حاصل، ماحصل
مزید بر این
مزید بر
اضافه بر، افزون بر، مضاف بر، مزید بر، به همراه، در کنار، غیر از
شاملِ، مشتمل بر، دربردارنده ی، دربرگیرنده ی، مرکب از، دارایِ تلفیق کننده، ادغام کننده، ترکیب کننده، تشکیل دهنده، شکل دهنده تلفیق، ادغام، درآمیختگی، ا ...
مشمول/مشتمل شدن
مشمول
شهر سنت لوئیس
پاناماسیتی
شهر پورت لوئیس
شهر جده
شهر هوشی مین
شهر گواتمالاسیتی
شهر آلماتی
شهر ابوظبی
پیشاپیش
پراهمیت، بسیار حائزاهمیت، بسی مهم، بسیار مهم
شخص پراهمیت، فرد بسیار مهم مخففش VIP می شود: در مراسم، جشنواره ها، فرودگاه ها، مسابقات ورزشی و دیگر گردهمایی ها و اماکن عمومی معمول است که گاه بخش و ...
قانون زدایی، زدودن قوانین دولتی
پیشتاز، پیشاهنگ
آمریکایی سازی
روند آمریکایی شدن/آمریکایی شدگی، فرایند آمریکایی سازی
آمریکایی سازی، آمریکایی شدگی
کلا
نمایانگر، بیانگر، مبین، نشانگر، نشانه، گویای، بیان کننده، نماینده
شهر پالو آلتو ( در کالیفرنیا )
آمریکای شمالی و جنوبی، قاره های آمریکا، دو قاره آمریکا
درنظرگرفته شده، مشخص شده، معین شده، انتخاب شده، گماشته، گمارده، منصوب ( شده ) ، پنداشته شده، انگاشته شده، دانسته شده، موردنظر، مدنظر
شریک بودن در، دست داشتن در، تاثر داشتن در، تاثیرگذار بودن بر
شریک ( در )
نمک به زخم پاشیدن
گوشه کوچکی از چیزی all that money go into the pockets of banks is only the tip of the iceberg compared to all that interest that is being generated ...
بیشترِ، اکثرِ، بخش عمده ی، قسمت اعظمِ
پیشران، هدایتگر، هدایت کننده، پیش برنده
( به طور ) منظم، تمیز، قشنگ، به خوبی، به درستی
درصدر، صدرنشین
به طور خفیف، به صورت ناچیزی
بازگشت/برگشت به اصل خود ( هر کسی کو دور ماند از اصل خویش/بازجوید روزگار وصل خویش )
معناداری
متمرکز بر، ( با ) تمرکز بر، متوجه ی، بر حول، بر محور
ارائه دادن، به دست دادن، خلق کردن، موجد چیزی بودن
نوعی It's a sort of orange colour : نوعی رنگ نارنجی است
نوعی It's a sort of orange colour : نوعی رنگ نارنجی است
ذیل الذکر، ذکر شده در پایین، عنوان شده در زیر
فوق الذکر، گفته شده در بالا، نامبرده، مذکور
سابق الذکر
اهمیت حیاتی
ترکیب، ( در ) آمیختگی، مخلوط، اختلاط، تلفیق، ادغام ترکیب کننده، آمیزنده، مخلوط کننده، تلفیق کننده، تلفیق گر، ادغام کننده، ادغام گر
به نظرت موفق می شه؟؛ به نظر شما موفق خواهد شد؟
احاطه کردن، فراگرفتن، در برگرفتن، پوشاندن، در برداشتن، شکل دادن، تشکیل دادن
مگر نه؟ نه؟اینطور نیست؟ ? You don't know where the boss is, do you نمی دونی رئیس کجاست، مگه نه؟؛ نمی دونی رئیس کجاست، می دونی؟ ? you don't understan ...
هیچ ایده ای داری؟ چیزی به ذهنت می رسه؟
معشوق/محبوب/عشق من
به حساب من let’s go out to lunch – my treat : بیا نهار بریم بیرون؛ به حساب من
نوبت من ( است )
رو اعصابم
به حساب من
به ترتیب رتبه
زدوده، معدوم، نابود، نیست، حذف
محذوف
صورت جمع کلمه focus
معنادار، بامعنی
به طرز معناداری
در حضور هر دو طرف
متشکل از، تشکیل شده از، مشتمل بر، مرکب از
نمایندگی بیمه، کارگزاری بیمه
نماینده بیمه، کارگزار بیمه
برچسب زنی، برچسب گذاری، نام گذاری، لقب دهی، عنوان گذاری
برچسب گذاری، برچسب زنی، نام گذاری، لقب دهی، عنوان گذاری
برآورد کردن
حساب شده، به حساب آمده، به شمارآمده، محسوب شده، محاسبه شده
به شمارنیامده، شمرده نشده، محسوب نشده، محاسبه نشده
صدها تن
مشابه، یکسان، همتایی، همتایابی
همسان/یکسان بودن، همتایی، همسانی، یکسانی
به همین جهت
مخصوص به، مختص به، مخصوصِ، خاصِ، ویژ ه ی
در برگرفتن، در برداشتن محاسبه کردن - to make or provide a reckoning of ( expenditure, payments, etc ) - to keep a record of how money has been spe ...
واریانس کل
شامل می شود، در بردارد
مقدار دادن the variance of each firm is set to 1 : به واریانس هر بنگاه مقدار ۱ داده شده است
برای معانی بیشتر مدخل standardization را نگاه کنید
استانداردشده، برسنجیده
برای معانی بیشتر مدخل standardize را نگاه کنید
رتبه بندی، نرخ بندی، نرخ گذاری
1 تولیدات 2 ایجاد
the former = اولی، مورد اول، مورد سابق، مورد سابق الذکر the latter = دومی، مورد دوم، مورد آخر، مورد اخیر، مورد اخیرالذکر
مورد اول، مورد سابق، مورد سابق الذکر
in ( the ) hope of/that : with the hope that something will happen or could happen He returned to the crime scene in ( the ) hope of finding further ...
Also, in hopes that; in the hope of or that; in high hopes of or that. Expecting and wishing for, as in We went in hopes of finding a vacancy, به ام ...
جداسازی
روشن سازی، شرح، توضیح، تصویر، ترسیم، تبیین، شفاف سازی نشان دهنده، مبین، تصویرگر، تصویرکننده، توضیح دهنده
بی نظیر ، بی مانند، بی همتا، بی مثال، بی بدیل، بی همانند
گسترش، گستردگی، گستره، رسش، رسانش، بسط، برد
نشانه رفتن/گرفتن، هدف رفتن/گرفتن، متمرکز شدن
نشانه رفتن/گرفتن، هدف رفتن/گرفتن
متشکل، تشکیل شده، مشتمل، مرکب
انعکاس داشتن/یافتن
سهم الارث
نامتداول
متداول
دست کم، ( به طور ) حداقل
تامین کننده، تدارک دهنده
فرضیه پردازی
آشفتگی، شلوغی، پریشانی، بهم ریختگی، نامرتبی، نامنظمی
از درون
پرانگیزه
استقرار
تقابل با
شرکت داشتن
عزم کردن/داشتن، آهنگ کردن، راسخ بودن ( بر انجام کاری )
قصص، حکایات، روایات، قضایا، ماجراها، رویدادها، وقایع، نقول
آشکار/روشن/واضح است که، پیداست که
پرتوان، پرمایه، موثق
تقسیم بندی ( کردن ) ، تفکیک ( کردن )
قابل توجه، جالب توجه، قابل ملاحظه، شایان توجه، تماشایی، خیره کننده، آشکار، مشهود، هویدا، واضح، نمایان، قابل رویت، ممتاز، مشخص، استثنایی، سرآمد
داخل شدن، ورود کردن، فهمیدن، مطلبی در مغز/مخ کسی رفتن، شرکت کردن، پشت ابر رفتن
جور/متناسب/مطابق/موافق/سزاوار بودن
انحطاط یافتن، منحط شدن
قبلی
به هیچ وجه اتفاقی/تصادفی نیست
به هیچ وجه اتفاقی/تصادفی نیست
در مقایسه با، نسبت به
بسی بیش از
ژرف تر
موشکافی کردن، کنکاش کردن، کاویدن، کندوکاو کردن، واکاوی کردن، واکاویدن، پوییدن، غور وبررسی کردن، مداقه کردن، به دقت وارسی کردن، وارسیدن، باریک بینی، ن ...
کاویدن، پوییدن
کندوکاو کردن، کاویدن، پوییدن، وارسیدن
در رتبه . . . بودن/قرار داشتن، دارای رتبه . . . بودن، رتبه . . . را داشتن Johannesburg ranks 47th : شهر ژوهانسبورگ در رتبه ۴۷ است San Diego ranks fir ...
متمایل/مایل بودن، گرایش/تمایل داشتن have a tendency or disposition to do or be something; be inclined
1 مایل have a tendency or disposition to do or be something; be inclined 2 بخصوص 3 اطلاق شده، اطلاقی، ذکرشده
هر یک از ما، هر کدام از ما
کلی، جمع آوری
تحت نظر داشتن
برآوردی، تخمین زده شده، ارزیابی شده
مهم تر از همه، دارای بیشترین اهمیت، مهم ترین ( ها ) ، حائزاهمیت ترین، بااهمیت ترین
مهم تر، بااهمیت تر، حائزاهمیت تر، خطیرتر، قابل توجه تر
بدین منظور
متوسل شدن به، دست به دامن چیزی شدن، دستیازی به، ملتجی شدن به، پناه خواستن، پناه جویی کردن، توسل به، دستاویزی به، دستاویز چیزی شدن
دست به دامن چیزی شدن، ملتجی شدن، پناه بردن، پناه جویی، دستاویزی، دستاویز چیزی شدن
فهرست بندی
فهرست ها، لیست ها
سپردن کار به :of a company ) allocate work to a contractor or freelancer to be done off the premises ) "a big agency might put the work out to an in ...
برون کارگاهی away from or outside of a building or the area of land that it is on
برون کارگاهی away from or outside of a building or the area of land that it is on
در سطح جهانی، به صورت جهانی
یا اینکه
برنامه ریزی شده، برنامه ریخته، ترتیب داده شده، چیده، چیده شده، طرح ریزی شده، طرح ریخته، منظورشده، درنظرگرفته شده، حساب شده
همکاری داشتن
یا همین حدود، حدودا، در حدود، نزدیک به
تطبیق، توازن، میزان سازی، انطباق، مطابقت، وفق ( دهی ) تعدیل کننده، تنظیم کننده، تطبیق دهنده، تعدیل گر، تنظیم گر
پیش از چیزی بودن/قرار داشتن
تخصص ویژه
با هم/با یکدیگر کار کردن، همکاری کردن
`tower block' is the British term for `high - rise' ساختمان برج، برج
قانون منع استعمال دخانیات در اماکن عمومی
شراکت تجاری
شرکت بیمه
معامله/مبادله کردن سرو کار داشتن با ، پرداختن به
قبول نکردنی
put ( oneself ) out to = به زحمت افتادن، خود را به زحمت انداختن :To expend a great deal of effort; to inconvenience oneself or go through a lot of tr ...
فرش قرمز پهن کردن
به طور ساده، به بیان ساده
کارگزاری
سفارش شده، تجویزی، تجویزشده، رواداشته، معرفی شده، مورد توصیه، مورد تجویز، مورد سفارش، مورد معرفی
کارگران خارجی، نیروی کار خارجی
معقول/معنادار است
جستجو برای، جستجوی، طلبِ، جوییدنِ، پوییدنِ
به نوبه خود، فی نفسه
برنامه چیدن/ریختن
افزایش مقیاس، مقیاس افزایی، بهبود، ازدیاد، ترفیع، بزرگسازی، مقیاس افزا
افزایش مقیاس، مقیاس افزایی، بهبود، ازدیاد، ترفیع، بزرگسازی، مقیاس چیزی را افزایش دادن
جهانی سازی
مراجعان، مراجعه کنندگان، کاربران
شهر بندری
اداره کل
قالب بخشیدن
گویا، بیانگر، مبین
مستعد/متمایل/مایل به
راهنمانامه
ابتدایی
الگوبرداری، الگوسازی، شبیه سازی، الهام گیری
بینش
قابل قبول be borne out : اثبات/تایید شدن
مسئله، موضوع، مقوله، وضعیت، پدیده
در پاسخ به پیام بالا: پیشنهاد و خواستگاری propose می شود، این کلمه purpose است
محیط گرا
ناگفته، مغفول، دور از نظر مانده، اشاره نشده، ذکرنشده، مورد غفلت/بی توجهی واقع شده، فروگذارده، نادیده انگاشته شده، در نظر گرفته نشده
بر مبنای، مبتنی/مبنی بر، بر پایه، بر اساس، متکی بر
تلخیص، خلاصه گویی، بیان اجمالی، شرح مختصر
بالاجبار، ضرورتا
در تقابل قرار دادن، مغایرت داشتن
التهاب، تب و تاب، سوز و گداز، هیجان
could do with can do with: to find useful; benefit from مفید یافتن، فایده/سود/استفاده/بهره/نفع بردن، بهره مند/منتفع شدن
جان نثار
we have to make do with evaluating contrasting positions= باید به اندک ارزیابی دیدگاه های متضاد بسازیم
به کم ساختن
ابرشهر
مرتبط با، در رابطه با
دور از واقعیت، غیرواقع، نابجا، نادرست، ناصحیح، ناشایست، نامناسب، غیردقیق، خطا، ناصواب، دور از هدف
به مدخل wide of the mark رجوع کنید
پخش شدن، منتشر شدن
پرگزارش ترین، گزارش شده ترین
توضیحات، توصیفات، اوصاف، مشخصات، شروح
آینده نگرانه، پیش بینی شده، مورد انتظار، منتظره، قریب الوقوع
واپس نگرانه
پیش بینی شده، مورد انتظار، منتظره
تجربه شده
به نرمی
از طرف دیگر
دلالت
لیک، لیکن، ولیکن
به صورت نموداری، نمودارگونه
به طور ضمنی بیان کردن، تلویحا معنا دادن، بیانگر چیزی بودن
ثمرات، آثار، نتایج، پیامدها، کالاها، اجناس
تا حدود زیادی، به طور عمده
متضمن چیزی بودن
ity : یّت humanity انسانیت identity : هویت quantity : کمیت quality : کیفیت reality : واقعیت و . . .
شبه the semblance of a network consisting of 1800 miles = شبه شبکه ای مشتمل بر تقریبا ۲۹۰۰ کیلومتر
روابط، ارتباطات
ارائه شده، ، به نمایش درآمده، به نمایش گذاشته شده، پیدا، آشکار
( فعل ) : در پی داشتن ( اسم ) : تاثیر، پدیده
نگریستن، نگاه انداختن
فضازمان
درحال انقباض
اندکی
پایان یافته، به پایان رسیده، تمام ( شده ) ، انجام شده، به انجام رسیده، پایان گرفته
افراد حوزه تجارت، اهالی تجارت
پیشرفت ها، بهبودی ها
هوانورد
شگفت
خط اصلی، شاه خط، شاه سیم ( در راه آهن، آبراه، خط تلفن و غیره )
دارای اهمیت ویژه، مورد توجه ویژه
طلیعه/طلیعه دار/طلایه دار /جلودار/پیشگام/پیشرو بودن در، ایجادکننده چیزی بودن
تلاقی
استیلا، تفوق، چیرگی، پیروزی، ظفر، تسلط، سلطه، سیطره، برتری مستولی، فائق، چیره، پیروز، مظفر، مسلط
ظفر/سیطره/تفوق یافتن
پدید آوردن، سرشتن، هست کردن، پروردن، انشا، ایجاد
سریع الرشدترین، با/دارای سریع ترین رشد
به ( همان ) زودیِ
در انتظار بودن، منتظر/معطل ماندن
یافت شدن، دیده شدن، به چشم خوردن، شاهد بودن، داشتن، در دست بودن، صورت گرفتن، رخ/روی دادن، برخوردار بودن از، آوردن، آمدن
دیده می شود، به چشم می خورد، . . . را شاهدیم، . . . را داریم، از. . . برخوردار است، در دست است، صورت گرفته است، رخ/روی داده است، آمده است In Table 5 ...
برَدشو
صدور
پیوند دادن/زدن، برقراری پیوند
متصل کننده، پیونددهنده اتصال، پیوند
عظیم تر، برجسته تر، عالی تر، باشکوه تر، ممتازتر، بهتر
پیدایش
گشایش یافتن، راه را گشودن، درب را برای. . . باز کردن
دوگانه
راه آهن دوخطه
راه آهن دوخطه
دوخطه
همین جاست که
همین موقع است که
همین است
پرهزینه
سریع الظهور، سریع الطلوع، سریع الرشد، سریع البلوغ
increase افزایش دادن/یافتن
بهبود، پیشرفت، بهترسازی، بهسازی، اصلاح بهبوددهنده، بهترکننده
مشتمل بر، دربردارنده، دربرگیرنده نشان دهنده
به هم پیوسته
اهل کتاب
به بادرفته، بربادرفته
نایل، کامیاب، کامیار، کامکار، موفق، رسنده
پهنه، ناحیه، منطقه، قواره، عرصه، محوطه، دامنه، حوزه، فضا
ارتقا، بهترسازی
انتقال، نقل مکان
گرفتار شدن، در بحر چیزی فرو رفتن، غرق/مستغرق/شیفته/مسحور/محو چیزی شدن
در بحر چیزی فرو رفتن، مستغرق/شیفته/مسحور چیزی شدن
در بحر چیزی فرو رفتن، غرق/مستغرق/شیفته/مسحور/محو چیزی شدن
به قولی
با استیصال، با درماندگی
متحیر/حیران بودن
برخوردار ساختن
برنامه ها، طرح ها، رویه ها، تمهیدات، ترتیبات، تدابیر، آرایشات
لازم، نیاز
بجا، به نیکی، به شایستگی
نامرتب، دسته بندی نشده، نامنظم، تفکیک نشده، مرتب سازی نشده
مرتب ( شده ) ، دسته بندی شده، منظم، تفکیک شده، مرتب سازی شده
پهلوگرفته، لنگرانداخته
مطلوب، دلخواه
دلخواه
پیشاتلگرافی، پیش از تلگراف
مهم آن که . . . Importantly, de Vries concludes that = مهم آن که د فریس نتیجه می گیرد. . .
تهدید شده با. . . ، مورد تهدید . . . قرار گرفته
دارای سامانه انرژی خورشیدی
عمل کردن به عنوان ( function as ) Let this incident serve as a reminder to future generations انجام وظیفه کردن/خدمت کردن در مقام ( work as ) ser ...
ایفای نقش کردن به عنوان
چیزی بر دوش/بر گردن کسی بودن، عهده دار/مسئول بودن
تکاپو
تلاش ها، تقلاها، زحمات، کوشش ها، اقدامات، مجاهدت ها
خواسته ها، تقاضاها
نابهنگامی، پیش رسی
قطار مسافربری
کشتی مسافربری
کاملا منسجم/یکپارچه
نظام خرد، خرده نظام
ارضا، برآورده سازی، برطرف سازی، رفع، پاسخگویی، جوابگویی، جواب دهی، ادا، جبران، تلافی، اقناع، کفایت، تلافی راضی کننده، برآورده کننده، برآورنده، برطرف ...
برآورده سازی، برطرف سازی، پاسخگویی، تامین
برآورده سازی، برطرف سازی، رفع
تقاضاها، مطالبات
دانستن، پنداشتن، انگاشتن contemporaries regard the development of the network as crucial =معاصران، توسعه این شبکه را حیاتی می دانند
قرارگرفته، واقع، جای گرفته، قرارداده، مستقر، گمارده، گذاشته شده، وضع شده، برآوردشده، منصوب
جالب توجه، جذب کننده، ملیح
لازم برای
به راه افتادن، دست زدن به کاری
مطمئن
دیرزی، دیرپا، دیرباز، دراز مدت، بلندمدت، دیرین، طویل العمر
وزش باد ناپایدار
به موجب
پیش بینی ناپذیر
مخاطره آمیز، پرمخاطره، پرخطر، خطرزا، خطرخیز، ناامن، ناایمن، بی ثبات، نا پایدار، ناپایا، متزلزل، بی پایه
پیش بینی ناپذیری
به اشتراک گذاشته شده، تسهیم شده، تسهیمی
مطابقت، سازگاری، سازش، موافقت، توافق، تطابق، هماهنگی تطبیق دهنده، وفق دهنده
برخوردار/بهره مند بودن، در اختیار داشتن
حفاظت، حفظ، تداوم، ابقا، ادامه حافظ
قانونمند، قاعده مند، نظام مند، بسامان، سامان یافته
توافقات، پیمان ها، معاهدات، عقود، تعهدات، موافقات، عهود، قراردادها
آرزوها، خیالات، خواب ها، امیدها، آرمان ها
خریداران، مراجعان، ارباب رجوع
مُراجع
به اصطلاح، اصطلاحا، به قول، به تعبیر، به نقل از These emporia, as archaeologists call them, were interconnected این بازارها، به اصطلاح باستان شناسان ...
پدیدار/پیدا/نمایان/ظاهر شدن، سر برآوردن، بیرون آمدن، ظهور یافتن، ایجاد شدن، به وجود آمدن، طلوع کردن
سر برآوردن، بیرون آمدن
پدیدار، پیدا، نمایان
پیاده سازی، انجام، اعمال، به کارگیری، کاربست، کارگزاری
معنا دادن/داشتن، بیانگر/نشان دهنده چیزی بودن
براورد، ارزیابی
بسی بیش از
درخور توجه، شایان توجه، شگفت
به میان کشیدن، به میان آوردن، داخل کردن
مقادیر زیاد، مقدار زیاد
we don't want a president, elected or otherwise = ما رئیس جمهور نمی خواهیم منتخب یا غیرمنتخب ما رئیس جمهور نمی خواهیم منتخب یا غیر آن
( رو ) به وخامت رفتن، به وخامت رسیدن، وخیم شدن
گرداننده
تکثیرشده
تکاثر
در استانه، در مرز
فرارَوی، غلبه، تفوق، چیرگی غالب، چیره
سبقت/پیشی جستن، سبقت/پیشی گرفتن، فرارفتن، فراتر رفتن، جلو زدن، پیش افتادن، عقب گذاشتن، پشت سر گذاشتن
مستعد، متمایل، مایل
جنبش/تحرک گرفتن، به جنبش/تحرک درآمدن، ولوله انداختن
عموما، عرفا
تحرک، تحریک، هیجان، شور، انگیزش، بلوا، شورش
خطیر
انجام ناپذیری، ناکارامدی
گرداننده، به کارگیرنده، اعمالگر، اعمال کننده، دارای
تطابق/مطابقت داشتن، یکسان بودن
طماع، پرولع، سیری ناپذیر، ارضانشدنی، اقناع نشدنی، اشباع ناشدنی
تسخیر/تصرف/اشغال/مصادره/تصاحب/فتح کردن
بیش از حد، زیادی
ناهنجاری
the formal act of acquiring something ( especially territory ) by conquest or occupation= thefreedictionary. com/annexation اشغال، تسخیر، تصرف، مصادر ...
حاکی بودن، اشاره داشتن، نمایاندن، بیانگر چیزی بودن
دارای/با رشد سریع
مفصل تر، با تفصیل بیشتری، مشروح تر، باشاخ وبرگ بیشتری، پرشاخ وبرگ تر، موشکافانه تر، باآب وتاب تر، با جزئیات بیشتر
درستی، درستکاری
مطالبات، الزامات
مناطق دارای منابع
با خدمات دهیِ، باخدمت رسانی، با خدمات گیری از
پایگاه منابع
خدمت رسانی
در محدوده ی، در حصار، محصور در، تحدیدشده با
متصور شدن
use : به کار گرفتن، به کار بردن used : به کار رفتن، کاربرد داشتن
هیچ فردی، هیچ احدی، هیچ آدمی
سرزمین سیاه ( ناحیه ای در انگلستان که در اواخر قرن ۱۹ یکی از اماکن دارای بیشترین مراکز صنعتی جهان به شمار می رفته است )
درست بعد از ( در پیام بالا only ترجمه نشده )
ممکن است، امکان پذیر است
برخاسته، برآمده، محصول، حاصل، حاصله، متجلی، جاری شده، ساطع شده، ناشی، نشات گرفته، سربرآورده، صادره
جمع آوری شده، گردآوری شده، گردآورده، گردآمده
نامتقارن
پیشنهادی، پیشنهادشده، مطروحه، طرح شده، مطرح شده، ارائه شده، نشان داده شده
. . . between . . . and = بین . . . تا . . .
نامندرج، غیرمشمول، شامل نشده، منظورنشده، نگنجیده، گنجانده نشده، لحاظ نشده، درج نشده، به شمارنیامده، محسوب نشده، نامحسوب
و یا
نرخ رشد سالانه
بدین شیوه
تصدیق شده، گواهی شده
بسیار مقبول، کاملاموردتایید، کاملاتصدیق شده
تصدیق شده، تاییدشده، مورد تایید، تصریح شده، اذعان شده، اظهارشده
نام شناخته شده
واژگان، سخنان
ژرف
مبادی، مآخذ
افزایش یافتن
ناگهان سر برآوردن
مایل به
تغییر مکان، انتقال
عبور، گذار ، فرارَوی
در جریان
همچنان، کماکان، همینطور، همانطور، مدام I could go on and on = می توانم همچنان به پیش روم، می توانم همینطور ادامه دهم
گوشه کوچکی از چیزی all that money go into the pockets of banks is only the tip of the iceberg compared to all that interest that is being generated ...
شامل، دربردارنده، دربرگیرنده، برای، در مورد مبنی بر، یعنی "The same thing is missing from Corfee’s treatment of "impacts on cities : همین مساله در تل ...
پیشوند پُر highly seasoned = پرادویه، پرچاشنی highly motivated = پرانگیزه highly proficient = پرتبحر highly esteemed = پراحترام
باربری
مسبب، کمک کننده، برانگیزنده، نتیجه بخش، سودآور، مطلوب، مفید، بافایده، مولد، ثمربخش
نقل و انتقال
تازه تاسیس، جدیدالتاسیس، نوپا، نوبنیاد، تازه بنیاد، نوخاسته، نوبنیان، نوخیز ، نوبنا، جدیدالاحداث
تازه ایجادشده، تازه تولید، نوتولید، نوخاسته، نوخیز، نوبنیاد، نوبنیان، نو، تازه بنیاد، جدیدالاحداث
نوعروس، نوداماد، تازه عروس، تازه داماد، تازه ازدواج کرده
نوعروس، نوداماد
( به ) پیش بردن، پیشبرد
برده شده taken to the hospital : به بیمارستان برده شده اتخاذشده، اتخاذی، برگرفته the approach taken in this book : رویکرد اتخاذشده در این کتاب
فروگذاری، فروگذاردگی، غفلت، اهمال، مسامحه، نادیده انگاری، کم توجهی، بی توجهی، کوتاهی، قصور، سهل انگاری، صرف نظر، پشت گوش اندازی فروگذارنده، بی توجه، ...
حدود، محدودیت ها، کاستی ها
کم کردن، کاهش دادن، ساکت کردن، خواباندن، نرم کردن، خاموش کردن، دفع کردن، ( از شدت چیزی ) کاستن، برآوردن، برآورده کردن، سبک کردن، تسلی دادن، آسوده کرد ...
فرونشانی، آرام سازی، سیراب سازی، سیرسازی، ساکت سازی، نرم سازی، خاموش سازی، ارضا، دفع، کاستگی، برآورده سازی، سبک سازی، تسلی، آسوده سازی، بهترسازی، بهب ...
فرونشسته، کاسته شده، فروکش کرده، خوابیده
برآورده شده
برآورده سازی
پادگان ها
کاری که . . . What she did was that = کاری که او کرد این بود که. . . چیستی، چگونگی
بی ثمر، بی نتیجه، بی حاصل، بی اثر، بی تاثیر، ناموثر، غیرموثر
قابل توجه
مورد استفاده، استفاده شده، استعمال شده، اعمالی، پیاده شده
پایان گرفتن انعقاد، منعقد کردن ( قرارداد ) ، رسیدن به توافق
مربوط به now we can show the details covering the war with Hapsburg = اکنون می توانیم جزئیات مربوط به جنگ با شهر هاپسبورگ را نشان دهیم
به همین ترتیب
متعلق
ابداع شده
تمایل داشتن، مایل بودن
پژوهش
جانبی
انبارها، مخازن
حجم زیادی از، بخش عمده، قسمت اعظم
a circumstance of overriding importance = وضعیتی با بیشترین اهمیت
پیشوند هم - of the same age = هم سال of the same size = هم اندازه of the same color = هم رنگ
تلفیق شده
تشخیص، احراز هویت
نمایانگر/بیانگر/مبین چیزی بودن
افزون بر این، مزید بر این
پرجزئیات، پرتفصیل، بسیار مفصل، پرشاخ وبرگ
مدخل customized را ببینید
مدخل customize را ببینید
خردمندی، اندیشمندی، هوشمندی
خبث، خطا
استدلالات، براهین، ادله، علل، دلایل
گاهی لازم است " آن" ترجمه شود
این ها، اینان
ادله، براهین
واقع بینانه، کاربردی
اظهارشده، اداشده، ابرازشده
پرشتاب، پرسرعت، بسیار سریع
بیان کننده، گویا، نشان دهنده، نشانگر، مبین، بیانگر، نماینده، نمایانگر، دال بر، حاکی از، مشخص کننده
دال بر/حاکی از چیزی بودن، دلالت بر/حکایت از/نشان از چیزی داشتن، مبین چیزی بودن
1 همین، همان 2 گاهی لازم است "آن" ترجمه شود و بعد از کلمه قرار گیرد Economists appreciate cities as a locus for understanding economic growth. The re ...
وجهه، جنبه
سهمیه، حصه، بهره، عامل
ملزم/موظف/مقید به
برقرار
در جریان، دایر
فروگذاری، اغفال، بی توجهی، نادیده گیری، نادیده انگاری، اغماض
فروگذاردن
فروگذارده، اغماض شده، مورد اغماض being overlooked = فروگذاردگی
جاافتاده، ازقلم افتاده، ناموجود large cities may be missing in these tables = احتمال دارد شهرهای بزرگ در این جداول موجود نباشند/از قلم افتاده باشند
مورداستفاده، استفاده شده، استعمال شده، به کاررفته، به کارگرفته شده، به کاربرده شده گماشته ( شده )
روش، شیوه، روشمندی
قابل مدیریت
فرونشانده، تقلیل یافته، تسکین یافته، تخفیف یافته، کاسته، کم، آرام، آسوده، سیر، سیراب، ساکت، نرم شده، خاموش، دفع شده، برآورده ( شده ) ، سبک ، تسلی یاف ...
در خود جای دادن، دربرگرفتن، دربرداشتن، داشتن، دارا بودن
مربوط شدن به، مرتبط/وابسته بودن به، ناشی شدن از، برآمدن/برخاستن از، نسبت دادن به، منتسب دانستن به، بستن به
ناشی از، مرتبط با، در رابطه/ارتباط با، مربوط به، پیامدِ، نتیجه ی، منتج از، برآمده از، برخاسته از، برگرفته از، به علت، به سبب، به موجب، بر اثرِ، ماحصلِ
بازداری، ممانعت، جلوگیری، پیشگیری، دفع
تشکیل دادن
پیشتاز، طلایه، جلودار
ناچیز
به بیان دقیق تر
به صَرفِ . . . رسیدن/بودن، به خوردِ . . . دادن
کمک کننده
قطع پیوند، جدا/سوا کردن، قطع ارتباط، پیوندزدایی، گسستن، گسیختن، گسلاندن
روبه مرگ
روبه انحطاط
تمرکز، متمرکزسازی، تغلیظ، با تمرکز بر
ریزی، قلّت، اندکی
نقش آفرینان
نقش آفرینی، نوازندگی
نقش آفرینی ایفا کردن
نقش آفرین
دهه ها
تصویرشده، ترسیم شده
ترسیم کردن
در ابتدای چیزی جمع شدن، از جلو وارد کردن
موجد، ایجادکننده
برگرفتن there are two positions that can be held = دو دیدگاه هست که می توان برگرفت
محو شدن، رفته رفته کم شدن، ضعیف شدن، تحلیل رفتن، کمرنگ شدن، به تدریج کاهش یافتن
جلوه، تجلی، بروز، ظهور
رتبه، ردیف، مرتبه
پایین مرتبه
مورد تاکید
یعنی، به این معنا که محتوا، مضمون
شدن to go crazy = دیوانه شدن to go bankrupt = ورشکست شدن
شد he went crazy = دیوانه شد The company went bankrupt =شرکت ورشکست شد
بازتولیدشده، بازسازی شده، بازآفرینی شده، تکثیرشده، تکثیریافته
تاکید، تاکیدسازی، برجسته سازی، متمایزسازی
به صورت مجزا، فردی، مستقل
تلقی، درنظرگیری
1 نحوه، شیوه 2 درنظرگیری
دارای همپوشی، همپوشان
بازشناخته ( شده )
سوابق، پیشینه، مقدمات نیاکان، آبا، اجداد، پیشینیان، گذشتگان، اسلاف
نیا، نیاکان
وارسی
سطحی
نگاه انداختن، نظر افکندن دید، نگرش
نظری، به صورت نظری
۱ ) محروم از تفریح ۲ ) به گِل نشسته
1 متصل سازی، پیوندزنی 2 متصل کننده، پیونددهنده 3 سفر مجانی در ماشین کس دیگر
پیوستن، پیوند زدن/خوردن، چسبیدن، متصل کردن/شدن، همبند کردن، همبسته کردن
دست تکان دادن برای مجانی پیمودن مسیر در ماشین کس دیگر
Informal for hitchhike = مجانی با ماشین کسی رفتن، پیمودن مسیر مجانی با ماشین فرد دیگر
الگوبرداری، الگو
be explicit = صراحت داشتن
داشتن it is important to : اهمیت دارد که . . . معنی/معنا دادن، به معنای چیزی بودن، یعنی Family is supporting and loving one another : خانواده یعنی ...
هژمون
هژمونیکی
هژمونیک
هژمونی
پرفن آور ( در برابر low - tech : کم فن آور )
پردرآمد، پرمزد، پردستمزد، دستمزدبالا
پسوند led - : محور market - led = بازارمحور city - led = شهرمحور demand - led = تقاضامحور commercial - led = تجارت محور
پرنفوذ، پرروابط
مجهز، پرتجهیزات
طلایه دار/طلیعه دار بودن
شایان توجه، قابل توجه، قابل ملاحظه
پخش ( و پلا )
روبه زوال، روبه افول، روبه انحطاط، روبه نیستی، روبه نابودی، در حال فروپاشی/فروریزی، درحال زوال، درنقصان، درانحطاط، در اضمحلال waning, dying, failing ...
طی
بلوغ، بالندگی، تکامل
در تلاش توان فرسا، شاق
جور بودن، موافق/سازوار بودن
قابلیت پیش بینی
ترتیب رتبه
به صورت قابل ملاحظه ای، به طور شایان توجه ای، شدیدا
نافع، منتفع، بهره مند، بهره ور
نافع شدن
من هم
نیز همین طور است
به خود دیدن، شاهد بودن، داشتن، گذراندن، واقع شدن، وقوع
چه. . . چه either political or economic = چه سیاسی چه اقتصادی
از راه رسیدن
در پی آمدن، دنباله روی کردن
و بدین ترتیب، و بنابراین
پایان دهنده/خاتمه دهنده چیزی بودن
پایان یافته، خاتمه یافته، مختومه، فسخ، منقضی، ملغی، لغو، تمام
راه پیدا کردن
برآورده شده، برآورده شدگی
برآورده سازی، ارضا، برطرف سازی، رفع، پاسخگویی
به طور مقرون به صرفه
راهی/روانه/رهسپار شدن
1 موردنظر 2 انتظار بر این است که. . .
اروپایی نشین
رشد ناگهانی
مشخصا
رکود a place or condition in which no development or progress is occurring; the country is an economic backwater = کشور در رکود اقتصادی قرار دارد ...
کانون، قطب world market staple = کانون بازار جهانی
One of the editions or forms of a written work=thefreedictionary. com/text ویرایش کتاب ( both of Wallerstein’s texts ( 1983; 2004 = هر دو ویرایش کت ...
جوهره
به ترتیب
تولیدگر، پدیدآور
مشوق، مبلغ، ترویج دهنده، رواج دهنده، برانگیزاننده، محرک تشویق، برانگیزی، تحریک
کپی برداری، الگوبرداری، رونوشت برداری
مجددا تصدیق کردن
بازسازی
به شکل، در قالب، به صورت
to reinforce or consolidate= thefreedictionary. com/cement محکم/مستحکم کردن، استحکام بخشیدن، تقویت کردن، سفت و سخت کردن
به مدت these are wars – lasting about three decades – that the wealth of warring countries shrinks این ها جنگ هایی –به مدت حدودا سه دهه– است که ثروت ...
ناکام سازی، شکست، پیروزی، غلبه، ناکام گذاری، عقیم سازی، عقیم گذاری، مغلوب سازی غلبه کننده، غالب، پیروز
ناکام سازی، ناکام گذاری، عقیم گذاری، مغلوب سازی
مبارز با، در مصاف، در جنگ/نبرد/پیکار/ستیز/محاربه/حرب با، جنگنده با
فاتح، غالب، پیروز، مستولی فتح، تسلیم، تسخیر، غلبه، پیروزی، چیرگی، شکست
تبدیل کننده، تبدیل گر، مبدل، تغییردهنده تغییر
در جای خود بودن، به جای خود بودن، در جای مناسب خود قرار داشتن، برقرار بودن، پابرجا بودن
be in place = به جای خود بودن، در جای خود بودن، در جای مناسب خود قرار داشتن، برقرار /پابرجا بودن، آماده استفاده بودن
نام داشتن، نام گرفتن
به شرط اینکه، به رغمِ
عملی، انجام پذیر
یاد کردن، نام بردن، نامیدن، خواندن
تشکیل دهنده، موجد تشکیل، ایجاد
تماما تا
بسط دادن به، گسترش یافتن به، رسیدن/رساندن به، تعمیم دادن/یافتن به، ادامه یافتن به/تا
سوق دادن به، راندن به، موجب شدن، سبب شدن، هدایت کردن به، واداشتن به
ازجانب، از سوی، از طرف برخاسته از، برگرفته از با استفاده از From the little evidence there is, McCormack identifies four commodities مک کورماک، با اس ...
خبرگی، چیره دستی، شایستگی، قابلیت، توانمندی، توانایی، توان، تفوق، برتری، قدرت، مهارت، سزاواری، لیاقت، زرنگی، زیرکی، ورزیدگی، چیرگی، فضیلت، شجاعت، قهر ...
مادی گرایانه
جای گرفتن
مستقر، موجود، جای گرفته، واقع
در کمین نشستن
کشاورزی - صنعتی، کشت وصنعتی
امیال
دخیل در، مشمول، گرفتار در، مشغول به، مرتبط با، مربوط به، در ارتباط با، در رابطه با، وابسته به، نقش داشتن در
همینطور، همانطور، همچنان، کماکان، پیوسته she kept nagging at me = همینطور به من غر می زد
بسیار مرتبط/نزدیک، دارای ارتباط نزدیک/تنگاتنگ
پیرو، آتی
عارضه
صورت گرفتن، انجام پذیرفتن
در تنگنا قرار دادن
گستره
شبیه سازی، همانندسازی
آفتابی شدن، خودی نشان دادن
صورت دادن، به انجام رساندن
تاکید، موکدسازی، مطرح سازی
شاخ وبرگ دادن
واژگونی
هزیمت دادن، ناکام کردن، مغلوب کردن، فایق آمدن
اصطلاحا، چنین نام دارد
1 در خطر 2 خطیر
وابسته به پیشامد غیرمترقبه، بر مبنای پیشامد
پیشامدهای غیرمترقبه
بلندمدت، درازمدت، طویل، بلند
حذف، نابودسازی، ازقلم اندازی، معدوم سازی، ازمیان برداری ازبین برنده، زداینده، نابودکننده، حذف کننده، معدوم کننده، نابودساز، نابودگر
گردآوری، جمع آوری، دستچین سازی
چراکه، به این خاطر/علت/دلیل که، از آنجایی که
به طریقی که ممکن است آسیب رساند، احتمالا به صورت آسیب زننده ای، احیانا به طور آسیب رسانی، شاید به طرز آسیب زایی
به طور متفاوتی
جاگرفته، جای گرفته، منزل گزیده، لانه کرده
گول زننده، منحرف کننده، فریبنده
کارگزاران، نمایندگان
در هم تنیدن، به هم تنیدن
درهم بافته، درهم تنیده، درهم تابیده، درهم پیچیده، مشبک به هم بافته، به هم تنیده، به هم تابیده، به هم پیچیده
به هم تنیدن، به هم تابیدن، تشبک، تشبیک
درهم تنیده، درهم بافته، درهم تابیده، درهم پیچیده، مشبک به هم تنیده، به هم بافته، به هم تابیده، به هم پیچیده
هماره
( به مقدار ) بسیار زیاد، به شدت، شدیدا، به طور انبوه، عمدتا، به طور عمده
کم ارزش سازی، بی ارزش سازی، کاهش ارزش
کم ارزش سازی، بی ارزش سازی، کاهش ارزش
قطعی، بدیهی، مسجل، محرز، حتمی، بی تردید، غیرقابل تردید، تردیدناپذیر
اصول اولیه
پیله کردن به، چسبیدن به
به عهده گرفتن، رتق وفتق کردن، به معامله پرداختن، مبادله کردن
هیچ اشاره ای به . . . نشده است، هیچ نامی از . . . برده نمی شود
پیش کشیدن ( موضوعی ) ، سرگشادن
جدایی
پیشرو، پیشتاز، پیشاهنگ
گرانمایه، گرانقدر، گران قیمت
برای معانی بیشتر مدخل in terms of را نگاه کنید
شگرف
طبع، گرایش
( یکی ) از this is a most clear expression = این ( یکی ) از صریح ترین بیانات است this is a unique feature of this analysis = این ( یکی ) از ویژگی های ...
تعبیر
تدارک، تامین، تهیه، مهیاسازی، آماده سازی فراهم کننده، تامین کننده، تدارک دهنده، مهیاکننده، ایجادکننده، بوجودآورنده، موجد
دخالت کردن در
قابل ستایش
شواهد جدید
تازه صنعتی شده
عرصه/حوزه بین الملل
عرصه، دامنه
در پی
در جستجوی چیزی بودن
در پی چیزی بودن
با سهل انگاری، از سر بی مبالاتی، با نسنجیدگی، با بی توجهی، از روی بی دقتی
عبارت بودند از قرار داشتند
به تصویر کشیده شده، نمایانده ( شده )
وارونه سازی، واژگون سازی، معکوس سازی، برگشتگی وارونه ساز، وارونه کننده، واژگون ساز، واژگون کننده، معکوس ساز، معکوس کننده
مراتب، مقادیر
رستنگاه
سرحدات
[زبان شناسی] برساختن ( ساختن واژه جدید به شیوه ای کاملا دلبخواهی و بدون استفاده از فرایندهای واژه سازی ) the name ‘United Provinces’ is coined by an ...
عموما
در فرمان، تحت فرمان، متاثر از
رد کردن، مردود شمردن، مورد تردید قرار دادن، باعث تردید شدن، مبالغه آمیز دانستن، نادیده گرفتن، کم لطفی کردن، جفا کردن
لازم بودن، نیاز بودن، ضروری بودن، ضرورت داشتن، ناچار/ناگزیر بودن، ضرورتا، اجبارا، بالاجبار، به ناچار we will continue to hear negative information, b ...
از این دست بدین شکل، این شکل از such a rise and fall of an urban world : فراز و فرود دنیای شهری بدین شکل، این شکل از فراز و فرود دنیای شهری All citie ...
یکسان، به طور یکسان، هم اندازه پیشوند هم - to weight equally = هم سنگ بودن eqaully important = هم اهمیت
it is thought to = تصور می شود که، گمان می رود که
به میزان محدودی
تا جای ممکن
مغلوب، مقهور، منکوب، رام، تسلیم، مطیع
ترسیم کردن، تصویر کردن، به تصویر کشیدن
بی یاور
بی دفاعی، بی پناهی، بی یاوری
مشروعیت بخشی، مشروع سازی
مشروع، قانونی، مجاز
مشروعیت بخشی، مشروع سازی، قانونی سازی
اهمیت
از کار درآمدن، به عمل آمدن، رقم خوردن، بودن
پیروی، پایبندی، رعایت، وفاداری
پیروی از، وفاداری به، چسبیدن به
غیرعملی، انجام ناپذیر، اجراناپذیر، ناممکن، غیرممکن
به نیکی، به شایستگی
اجازه دادن، مجاز دانستن، صدور اجازه، اجازه دهی، اجازه
پذیرش، موافقت، تصویب
مورد تایید
پذیرفتن
آزادی بیان
آزادی انجمن، آزادی اجتماع
آزادی ادیان، آزادی در انتخاب مذهب
آزادی عمل
آزادی بیان
آزادی انتخاب
بستن پیمان
ناوگان جنگی
سپرده شده
واگذار کردن
در گردش، به تناوب، متناوب، به صورت چرخشی، دورانی، به نوبت، نوبتی، گاه به گاه
شهر اِنک هایزِن
شهر هورن
تقسیم، تقسیم بندی، قسمت بندی، بخش بندی، جزءبندی
مقرر، مقرره، مقررشده policies set by a board of directors = سیاست های مقرره هیت مدیره
پیوستن به
در همین زمان
مورد حمایت، در حمایت، حمایت شده، پشتیبانی شده، مورد پشتیبانی
چنین
دارای مجوز رسمی
ترکیب، درهم آمیزی
حروف اول ( نام چیزی )
تولید، ایجاد
آن موقع، آن زمان، آن هنگام، اینک، هم اینک
واژگون، واژگونه، عکس
محذور، حذرشده، مورد حذر، پرهیزشده، احترازشده، اجتناب شده، مجتَنَب ( با مجتَنِب فرق می کند ) ملغی، لغو، باطل
خودنمایی، فخرفروشی
خودنمایی
برابرسازی، متناظرسازی، یکسان سازی، همانندپنداری
مشروعیت بخشیدن، مشروعیت بخشی
قوای جنگ، نیروهای مسلح، ارتش، نظام، ماشین آلات جنگی
ماشین آلات
be legitimated = مشروعیت یافتن، مشروعیت پیدا کردن, مشروع شدن
مشروعیت بخشی
جعلی، دروغین
وقوع، صورت گرفتن
در عین حال، در عینِ
مقاومت، پایداری، ایستادگی، استقامت
سرشار، لبریز، مالامال
موضع
مقام اجرایی
هرازگاهی
اجبار، جبر، خشونت، درشتی، زور، قهر
عنفا، به جبر، به زور، به عنف، جبرا، زوری، قهرا
1 برحسب 2 به قلمِ، اثرِ، نوشته ی، نگاشته ی، نبشته ی، تالیفِ A book by Adam Brown : کتابی به قلم/نوشته ی آدام براون 3 از سوی، از طرف، از جانب constr ...
حمایت شده، پشتیبانی شده، مورد حمایت، مورد پشتیبانی، در حمایت
اجماع، وفاق، هم آهنگی، هم نوایی، متفق القولی، متحد القولی، هم صدایی، هم آوازی، هم داستانی، هم اندیشی
متفق القولی، متحد القولی، هم صدایی، هم آوازی، هم داستانی، هم آهنگی، هم نوایی، هم اندیشی
داوری/حکمیت سیاسی
ستیز و سازش، مناقشه و مصالحه، تعارض و تراضی، تضاد و توافق، ناسازگاری و سازش
1 انعقاد، بستن ( قرارداد ) 2 جمع بندی
به رهبری، به سرکردگی، به سرپرستی، با هدایت، با راهنمایی، با راهبری، با پیشوایی، به پیشگامی، با ریاست، با دنباله روی از، با پیروی از، با اقتدا به، به ...
led by = به رهبری، به سرکردگی، به سرپرستی، با هدایت، با راهنمایی، با راهبری، با پیشوایی، به پیشگامی، با ریاست، با دنباله روی از، با پیروی از، با اقتد ...
درخصوص، در ارتباط با، مربوط به، مرتبط با
برای نمونه
فی المثل، بر حسب مثال، به طور مثال
گنجاندن، قید کردن، درج کردن، مندرج کردن، مرقوم داشتن/کردن
written by = به قلمِ، نوشته ی، اثرِ، نگاشته ی، نبشته ی، تالیفِ
عناصر
سپر نظامی
هزینه چیزی را پرداختن/تقبل کردن، بهای چیزی را پرداختن
پُرولتاژ
در محاصره دشمن، در میان دشمنان
در احاطه ی، در محاصره ی، در حصارِ، محصور در، احاطه شده با، در میانِ
surrounding = محیط، احاطه کننده، حاصر surrounded = محاط، احاطه شده، محصور
کنونی
ائتلافات
be outmanoeuvred by = پس افتادن از، عقب افتادن از، جا ماندن از، رودست خوردن از، مغلوب شدن با
حاصل، حاصله
طی، از طریق
پیاده سازی، پیاده کردن، کاربرد داشتن
گوش بزنگ، هشیار، مراقب
مسائل، امور، قضایا
سر فرود آوردن
فهمیدنی، فهم پذیر
بازآرایی
پررنگ، درشت، سیاه، برجسته
پرواضح
convincing= thefreedictionary. com/credible متقاعدکننده، مجاب کننده، قانع کننده
مبحث
کلی
مُجَلَّد
:attend to work for or be a servant to/aid, assist, help= thefreedictionary. com/attend to کار کردن برای، در خدمتِ . . . بودن، خدمت کردن، کمک کردن
کار کردن برای، در خدمتِ . . . بودن، خدمت کردن، کمک کردن
کاملا متناقض، دارای تفاوت فاحش
به طور کاملا متناقض، دارای تفاوت فاحش
به زیانِ
موکد ساختن، تاکید گذاشتن، مورد تاکید قرار دادن، مطرح ساختن to emphasize ( an issue, idea, or word )
نافع بودن، منفعت رساندن
نابرابری
ساماندهی، سازمان دهنده
شخصی ویژه، مخصوص، مختص ( به ) adverts customized for a new market = آگهی های ویژه ی بازاری جدید
نمایاندن، اعطا کردن، عطا کردن
حقیقتا، واقعا
تحت تاثیر، به خاطر تاثیر، به خاطر وجود
جامعه پذیری
any process of change = thefreedictionary. com/becoming ( فرایند ) تغییر، دگرگونی
دیگر/از این پس. . . نیست
مشخصا
فرمانداران
ناشناختگی
جدیدی، جدیدبودگی، نوینی، نوین بودگی، طراوت، تروتازگی، تاخر، غرابت، ناشناختگی
سعی کردن، سعی داشتن
عمومی a generally held view = نگرشی عمومی
نگرش عمومی
عمومی a commonly held view = نگرشی عمومی
معمول، رایج، عموما مورد استفاده
مراتب، درجات، طبقات، صفوف
در تردید، مورد تردید، شبهه ناک، نامعلوم، نامشخص، مبهم
کسی را در معرض چیزی قرار دادن
leave someone open to sth = کسی را در معرض چیزی قرار دادن
به طور دقیق
پیش دستی کردن، رو دست زدن، رو دست بلند شدن، غافلگیر کردن، سبقت گرفتن/جستن، پیشی گرفتن/جستن، پیش افتادن، برتری یافتن
نماینده ( بودن ) متجلی، متجسم، نمایان، تجلی، نشانه، نمود
پرهیز، حذر، احتراز، امساک، خودداری، جلوگیری، کناره جویی، کناره گیری، گریز، امتناع
تغییرپذیر
سلطه، سلطه گری، چیرگی، حاکمیت، حاکم بودن
تمسک
فریفته، فریب خورده
مبنی بر این که
نامتداول
مقصود، منظور، منظور شده
امکان . . . وجود ندارد، امکانپذیر نیست، ممکن نیست
کلیت
گردآوری، گرد آوردن، جمع آوری، جمع بندی
در زمینه، بر سر there is no dispute concerning the existence of cities : هیچ بحثی بر سر موجودیت شهرها نیست
بر دوشِ پیرامونِ، در زمینه، مربوط به، در خصوصِ، حولِ، بر سر a book on development : کتابی پیرامون توسعه a discussion on the existence of cities : بحث ...
آزادسازی ( بردگان )
خدشه پذیر
صرفه جویی در منابع
بهره مند شدن
فراوان، وافر
پرخطا، کثیرالخطا
غایب، ناموجود، غیرموجود، ناکافی
بازداری، جلوگیری، پیشگیری، مانع سازی، ناممکن سازی بازدارنده، جلوگیر، پیشگیر، پیشگیرنده
بازداشتن، ناممکن کردن، مانع سازی
نشانگر، بیانگر، نمایانگر
ناوارد، نابلد
به بار آوردن
پاسخ دهی، پاسخ گویی، جواب گویی
موسوم به، با اسم، به اسم، به نام
همدل بودن
بی اعتبارسازی، برملاسازی، به سخره گیری
از اعتبار انداختن، مورد تردید قرار دادن، برملا ساختن، افشاگری کردن، به سخره گرفتن، سخره کردن
تفاسیر، تعابیر
دست آموز، مطیع، خانگی
دست آموز، مطیع
میانگاه، نقطه میانی a compromise between two different or opposing views or courses of action.
سوق دادن، سوق یافتن
اتحاد اوترخت
جدیدی، نوینی، نوین بودگی، نوظهوری، طراوت، تروتازگی، تاخر، غرابت، ناشناختگی، نوپایی، نورسیدگی، بداعت
به صورت قانون کلی درآوردن، تبدیل به حکم کلی کردن
میزان زیادی، انبوهی از
غیرقابل انکار، انکارناپذیر
بازاکتشاف، اکتشاف دوباره، اکتشاف مجدد
عامل، محرک
به ذهن خطور کردن
1 بنفسه، فی نفسه، به خودی خود 2 بی یاور ( unaided, without help )
نظرات دیگر
بدیهی پنداشتن
حک شده
نابودسازی، ویران سازی
تنزل، نابودسازی، نابود کردن، از بین بردن، فروپاشاندن، تخریب کردن، کم اهمیت/بی اهمیت ساختن
تقسیم بندی شده، تفکیک شده
تحت حمایت، در حمایت، مورد حمایت، تحت الحمایه، در سایه، در پناه، مورد تایید
مورد حمایت، تحت الحمایه، مورد تایید، در پناه، در حمایت، در سایه
رُندشده
از راه رسیدن، سروکله کسی پیدا شدن
ملزم، وادار
پسوند - زایی wealth generation= ثروت زایی heat generation = گرمازایی
صرف کردن، شرح دادن، بازنمودن
میهن، وطن، زادگاه، زادبوم، موطن، کشور مادری
اموال منقول
قابل حمل، متحرک، سیار، منقول، قابل انتقال
شروط
در هم تنیدن درهم تنیدگی، درهم بافتگی، درهم تابیدگی، درهم پیچیدگی، تشبک، تشبیک به هم تنیدگی، به هم بافتگی، به هم تابیدگی، به هم پیچیدگی
درهم تنیده، درهم بافته، درهم تابیده، درهم پیچیده، مشبک به هم تنیده، به هم بافته، به هم تابیده، به هم پیچیده
استقراریافته، برقرار، دایر، پاگیر، پاگرفته، جای گرفته، باثبات، محقق، ریشه دار، ریشه گرفته، ریشه دوانده، وضع شده، بنانهاده، پایه ریزی شده، پایه ریخته، ...
تازه واردان
فطرت، طینت، وجود، هویت، سگال، ذات، گوهر، جوهر، کنه
کنش ها، اقدامات
رابطه
تماس ها، روابط، ارتباطات
تاکید داشتن، تاکید گذاشتن
توصیفات، روایات، توضیحات، سرگذشت ها، ماجراها
سرگذشت، شرح ماوقع محسوب کردن، به شمار آوردن
یکی از بی شمار
بازتفسیر کردن، تفسیر مجدد
عهده دار، متصدی، سرپرست، مامور، کنترل کننده، مجری
توافق مشترک
Holland was destined to come out on top = قرار بود/مقدر بود هلند در صدر قرار گیرد سرنوشت/تقدیر هلند بود که درصدر قرار گیرد
درصدر قرار گرفتن، اول شدن
به تَبَعِ
اولین، نخستین
پیش از همه
در زمینه ی، حین، از نظر، به لحاظ با، دارای, ملبس به riders in red robes : سوارکارانی با/دارای/ملبس به ردای سرخ
واپس گرا، پس رونده، پسرفت کننده، بازگشت کننده، روبه قهقرا
خارجی ها، خارجیان، بیگانگان، غیرخودی ها، غریبه ها
مستلزم، ایجاب کننده
اختیار امور را به دیگری دادن، سپردن مسئولیت به دیگری، واسپاری امور
نقدشده، مورد نقد، خرده گرفته شده، مورد خرده گیری، نکوهیده
برجسته شدن، اهمیت یافتن
بالندگی، تعالی، رفعت، والایی
سوق یافته
همین the conditional referred to just above = پیش گزاره مذکور در همین بالا
متراکم، تمرکزیافته
1 اخراج ( از کار ) 2 غارت، چپاول 3 درکیسه ریزی، کیسه سازی
کیسه کردن put into a sack or sacks a small part of his wheat had been sacked = مقدار کمی از گندمش کیسه شده بود
چپاول، یغما، تاراج غارتگر، چپاولگر، به یغمابرنده
سنن
نیرو the number of people etc in a force, organization etc, considered as an indication of its power or effectiveness a military force 100, 000 stron ...
پا به صحنه گذاشتن، پا به عرصه وجود گذاشتن، پا به عرصه ظهور نهادن، وارد صحنه شدن، به صحنه وارد شدن
متعاقبا
ایجاد، پایه گذاری، پایه ریزی
بطن
قابل تامل، نیازمند تعمق و بررسی there are interesting cases that warrant consideration. = موارد جالبی هست که نیازمند تعمق است
آب رسانی
آسان سازی
برخوردن به، برخورد کردن به، مواجه شدن با
برخوردن به، برخورد کردن به، مواجه شدن با
منافع شخصی
منفعت شخصی، منفعت طلبی شخصی، خودمنفعت طلبی، سودجویی
تدریجا، آرام آرام، یواش یواش، پله پله، نم نم، نرم نرمک، آهسته آهسته، قدم به قدم،
پراهمیت
پدیدار شدن در قالبِ قالبِ. . . را به خود گرفتن
سر برآوردن
چشم انتظار بودن، در انتظار بودن
وسیعا، به طور وسیع
برابر است با، یعنی، قرار دارد، قرار می گیرد
قرار داشت عبارت بود از
برپایی/راه اندازی جنگ
شهر میدل بورخ ( واقع در جنوب باختری هلند )
coercion
به طور مداوم، به صورت مستمر
جانشینی، نشاندن به جای
لازم به ذکر است که، ذکر این نکته اهمیت دارد که
همچنان، پیوسته، همواره، همانطور، همینطور their opposition continues to be heard = مخالفت آنان همچنان به گوش می رسد they continued to solicit donation ...
در راستای، هم راستا با
به طور ضمنی، ضمنا به صورت تلویحی، تلویحا
بازنشستگی پیش ازموعد
نهادینه
ناممکن
بی ابهام، صراحتا، آشکارا
نامبهمی، بی ابهامی، وضوح، صراحت، روشنی، آشکاری
نامبهم
گذرگاه
( عموما ) پذیرفته شده
زیان بار
فروپاشی
قیام کردن
علل، دلایل، عوامل، موجبات، اسباب
فرسایش، فرسودگی فرساینده، فرسوده کننده
تعالیم، رهنمودها، دستورات کار
لاینقطع، بلاوقفه، علی الدوام، دایم، مدام، وقفه ناپذیر
موانع، محاصرات
مضرات
رنج بردن
رنج بردن از suffer - experience ( emotional ) pain= thefreedictionary. com/bear
ضرر، نقص
موجد، ایجادگر، ایجادکننده، تولیدکننده ایجاد، تولید
پیشرفت، عمران
حائزاهمیت
مطلقا، به طور محض، تماما، به تنهایی، فقط، محضا
شکوفایی
صاحب منصبان، افراد صاحب اختیار، منابع قدرت، مسئولان، مراجع
برجسته سازی
کسی را به حال خود رها کردن
حقوق خانواده
آتی، باز هم، نیز
زیادی تاکیدشده، دارای تاکید بیش از حد
تاکید بیش از حد
تضاد
قرون وسطی ( سده های میانی، قرون میانی )
ذی نفع
ذی نفعان، منتفعان، ذی نفوذان
منتفع
متصف ( بودن به ) ، ترسیم شده، توصیف شده با مشخصه ی
مشخصه آن . . . است this city is characterized by population density = مشخصه این شهر تراکم جمعیت است
هانزایی
به گفته دیگر، به سخن دیگر، به دیگر سخن، در کلامی دیگر، به کلامی دیگر، به دیگر کلام، به قولی دیگر، به دیگر قول، به تعبیر دیگر
پنداشتن، انگاشتن، دانستن Braudel designates Antwerp the dominant city = برودل آنتورپ را شهر غالب می پندارد
پایسته
بر پایه چیزی بودن، متکی بودن بر، ( وا ) بسته بودن به، استوار بودن بر، اتکا/تکیه داشتن بر، بنا نهادن
انحطاط، زوال، هلاکت، اضمحلال، امحا
گرد آوردن، گردآوری، جمع آوردن، جمع آوری، جمع بندی
امکان، فرصت possibility, opening = thefreedictionary. com/option
افتتاحیه بازکننده، گشاینده، آغازگر، شروع کننده
luggage، باروبنه
برپایی، شروع، آغاز
اشرافی سازی ( کردن )
ایمن، در امان، محفوظ، مصون، محروس
جنوآیی
در حد اعلی، در منتها درجه، در منتهی الیه، به شکل مفرط
جلوه/نمود یافتن با، متجلی/جلوه گر شدن با، نمایان شدن با war lords have continued to wreak havoc up to the present, as represented by Somalia today ار ...
بدجنس، بدذات
بدذات، بدسیرت
گوسفندپروری
برخوردار از، بهره مند از، صاحب برخورداری
دست رد به سینه کسی زدن
تشکّل، سازوبرگ
مشعر، شعور، وقوف
چندی، چندصباحی، برای مدت زمانی
دردم، بی درنگ، بلادرنگ، در آنی، در چشم برهم زدنی، بلافاصله، فورا، فوری، فی الفور، فی الحال، بی تامل، به تاجیل، همان دم
چندپاره، چندتکه
پرداخت شده، پرداختی
فعالیت ها
مبارز با، در مصاف، در جنگ/نبرد/پیکار/ستیز/محاربه/حرب با، جنگنده با Spanish troops fighting the Dutch = سربازان اسپانیایی مبارز با هلندی ها
سربازان، لشکریان، سپاهیان، قشون، نظامیان، نیروها
ارسال شده، ارسالی
توان فرسا، ناتوان ساز، مضعف
توان کاه، توان فرسا، ناتوان ساز، جان فرسا
توان فرسایی، جان فرسایی
پا نهادن در
پول قوی، پول سالم، پول باثبات
پول باثبات
ارز باثبات
روبه جلو پیشرفت
به اضافه, به علاوه، علاوه بر، مزید بر
حفظ کردن از، محافظت کردن از
برای معانی بیشتر به مدخل organize رجوع کنید
روزافزون، هرچه بیشتر
درآمیختن، ترکیب/مخلوط/ملحق/یک کاسه کردن
ازکف رفته، نابودشده
از کف دادن
پایان دهی، پایان بخشی، پایان یابی، خاتمه دهی، خاتمه یابی، اتمام، خاتمه، پایان پایان دهنده، پایان بخش، اتمام گر، اتمام دهنده
پایان ناپذیر
با احتیاط، محتاطانه
به طور قطع
چند مرتبه، چند بار، چند دفعه چندین مرتبه، چندین بار، چندین دفعه
بارها، دفعات، مراتب زمان، روزگار، ایام، دوران تایمز Times Atlas = اطلس تایمز
با فراست
دست نشانده
داخل کردن، داخل شدن به کار گرفتن، بکارگیری باعث دریافت کمک، پول و . . . شدن
سوم آنکه. . .
دوم آنکه. . .
اول آنکه. . . ، در وهله نخست
تصور
توقعات، تصورات
پیشنهادی پیشنهادشده، ارائه شده، عرضه شده
غیرمتعهد، نامتعهد، مشغول نشده، غیرمشغول
درگیرنشده، بی نقش، گرفتارنشده، دخالت نکرده، مداخله نکرده
صورت گرفتن، واقع شدن، انجام شدن
ادامه یافتن، امتداد داشتن، گسترش یافتن
گوشزد کردن
خیلی ها
تولد دوباره
در سرتاسر جهان
دارای رضایت خاطر
آسیب پذیر، خدشه پذیر، خلل پذیر، صدمه پذیر، گزندپذیر
هماورد
پنهانی، پنهانکارانه، محرمانه، مخفیانه
پنهانی
تعاملات، تبادلات، مبادلات
رایزنی های عمومی
نحوه
خودمختاری، خودگردانی، خودفرمانی
موردنظر، مدنظر، مقصود
رفتن به فلان صفحه، باز کردن صفحه ی. . . to look for a particular page in a book : macmillandictionary. com Turn to page 17 for our prices : برای قیم ...
یاد کردن، نام بردن، نامیدن، خواندن، اطلاق کردن، پنداشتن، انگاشتن
عنوان کردن
متلاشی، خراب، ویران، در هم شکسته؛ ازهمپاشیده، گسیخته، منهدم
در هم شکستن
دسایس
درگیرنشدگی، عدم مداخله
به دور از جنجال، درگیرنشده در بگومگو
تصور کردن
مقرر، درنظرگرفته شده، تلقی شده، قلمدادشده، تصورشده
محکوم به فنا/نابودی
محکوم به باید، بالاجبار، اجبارا
تعلیم دیده، کارآموخته، آموزش دیده، آموخته شده
پودستا ( نام اطلاق شده به برخی مقامات بلندپایه در بسیاری از شهرهای ایتالیا در قرون وسطی )
درباری
مخاطره آمیز، خطرزا، خطرخیز، وخیم، هولناک، سیجناک، بیمناک، هراس انگیز، سهمگین، سهمناک، وحشت انگیز، مهیل، وهمناک، هراسناک، ترس آور، ترس آلود، تهدیدآمیز ...
فاصله گرفتن، فاصله داشتن
حین، ضمن
وسیعا، عمدتا
اواسط
موید چیزی بودن، تصدیق کننده چیزی بودن، اعلام/اظهار/تصریح کردن
موید، تصدیق کننده، تصدیق گر، اثبات کننده، گواه
کمابیش، تاحدودی، ( به ) نوعی
پشتیبان، پشت بند، پشتواره، نگهدار، پشتیبانی، نگهداری
میل داشتن به، میل کردن به، متمایل بودن به، جانبداری/طرفداری کردن از، تبعیض قائل شدن
میل کردن
به یاد آورید، به خاطر آورید، به خاطر داشته باشید به یاد می آورید که. . . ؟ به خاطر می آورید که. . . ؟ به خاطر دارید که. . . ؟
جواز، تحسین
به کارگیرنده
بی اطلاعی، بی خبری، ناآگاهی
پایه، حد
شیوه کار
شیوه
شیوه زندگی
حاصل از، منتج از، فرآمدِ، برگرفته از، برخاسته از، برآمده از، محصولِ، ثمره ی، مولودِ، ماحصلِ
انتخاب شده، گزینش شده، انتخابی، موردانتخاب
پیش افتادن غالب آمدن، مغلوب ساختن، غلبه یافتن
مغلوب، مورد غلبه، جاافتاده، جامانده، عقب افتاده، عقب مانده
نشان دهنده
در معرض نمایش، عرضه شده
مستثنا
پرواضح است که، به طور اَوضَح، به تعبیر روشن تر، به صورت آشکارتر، به روشنی بیشتر
واجدالشرایط، مجاز
تعجب برانگیز
منظور شده، در نظر گرفته شده
اختصاص دادن
به منظورِ، منظور شده برای
نافع، منتفع، متمتع، مستفید، مستفیض
متضرر، خاسر، زیان دیده، زیان رسیده، خسارت دیده، شکست خورده، زیانکار، مغبون
در رابطه با، مربوط به، در مورد
نیمه تمام
صورت دادن، کارایی داشتن، کارکرد
با نام، با اسم، به اصطلاح، اصطلاحا نام گرفتن، نام داشتن
مانند این، همانند این، مثل این
جانبی
طرف کسی یا چیزی را گرفتن، طرفداری/جانبداری کردن از
اضلاع، جوانب، اطراف، جهات، وجوه
مهم است، اهمیت دارد، دارای اهمیت است، حائز اهمیت است
مسدودسازی
نیاکان، آبا، گذشتگان، اسلاف
بازآرایی، بازچینی
کسب معاش، گذرانِ زندگی، کسب معیشت، تولید معیشت
کم ارزش سازی، بی ارزش سازی، کاهش ارزش ارزش کاه، کاهنده ارزش
تا این زمان، تا آن زمان، تا به حال
1 ظهرنویسی 2 پشتیبانی، حمایت
مخالف بودن با
میل کردن، گراییدن
میل کردن، گراییدن
پرورنده، پروراننده
تقابل
تداوم بخش خود
نقد کردن
رعایا، بندگان، بردگان، غلامان
خفت، خواری, سرافکندگی، سرشکستگی، شرمساری
تبیین کردن، تشریح کردن، بازنمودن
مجدد، مجددا
به طور اهم، مهمتر آنکه
پدید آوردن بذر پاشیدن this position spawns a further question : این دیدگاه بذر پرسش دیگری را می پاشد
بالا رفتن، بالا بردن، ارتقا دادن، ارتقا یافتن
شهری شدن، شهری شدگی
کم ارزش سازی، ناچیزپنداری، کوچک شماری، خردانگاری، خوارشماری، سبک شماری، کم اهمیت پنداری، دون شماری، زبون شماری، تحقیر، استخفاف
بازتاب داشتن، بازتاب یافتن، پژواک داشتن، پژواک یافتن، طنین انداز شدن
به طور اعم، به طور کلی تر، به بیان عام تر
درگرفتن a debate was initiated = مناظره ای درگرفت
نکته مهم . . . The critical point is that= نکته مهم این است که. . .
ضرورت دارد، ضروری/واجب/لازم/الزامی است
هم راستا، مقارن
به بقای خود ادامه دادن، زیست کردن، تداوم یافتن
طرف کسی یا چیزی را گرفتن، طرفداری/جانبداری کردن از
1 پرداختن به، بررسی کردن 2 اهمیت a matter of utmost concern : مسئله ای با حد اعلای اهمیت
سنگ کسی را به سینه زدن، به حمایت ( از چیزی ) در آمدن، پشتیبانی کردن، رای دادن ( به نفع کسی یا چیزی )
از دریچه ی، از مجرای، به کمک، با استفاده از، توسط، ناشی از، بنابر
1 انگ زدن 2 خاطرنشان سازی
موردنظر
موردنظر
مرتبط
پرپیامد، پرتاثیر، پراثر
به راه انداختن، به جریان انداختن، جریان گرفتن
به راه انداختن، به جریان انداختن، جریان گرفتن
آزردن، آزرده خاطر کردن، شوکه کردن
مرد متشخص/شخیص
فوق الذکر، گفته شده در بالا، نامبرده، مذکور
اختصاص دادن، تخصیص دادن، مختص چیزی بودن to assign or resign to a specific purpose or function= thefreedictionary. com/give over the day was given ove ...
اختصاص دادن، تخصیص دادن، مختص چیزی بودن to use something for a specific purpose —usually used in the form given over to: the day was given over to pl ...
دوقطبیت
واپسین
خودران
مهلت، موقعیت، شانس a possibility due to a favorable combination of circumstances= thefreedictionary. com/possibility
احتمالات، پیشامدها
فراوان، وافر
فقرزده، بی نوا
مجزا
تشکیل دهنده چیزی بودن، ایجاد کردن، به وجود آوردن، شکل دادن، به شمار آمدن، مشمول بودن
in می تواند به معنای هرجایی باشد و صرفا به معنی خانه نیست وقتی میگوییم he is not in می تواند این فرد در خانه، در دفتر کار، در مطب، در مغازه و . . . ن ...
تاثیرنپذیرفته
مجامع
حاصل از، محصولِ، ماحصلِ، ناشی از، مولودِ، ثمره ی، نتیجه ی، زاده ی، پیامدِ، تولیدیِ
پیوسته، مدام
به جریان افتادن، مشغول به کار یا تولید یا فعالیت شدن
طرز فکر
بیفایده، بیهوده، بلااستفاده، بیمصرف، باطله، عبث، غیرسودمند، به دردنخور
نهادن
دورسازی، دوری گزینی، فاصله گیری، فاصله گذاری
قرارگیری، قراردهی، گذاشتن، گماردن، نهادن، قائل شدن
نوسان داشتن، پیوسته فراز و فرود داشتن، افت و خیز داشتن
در اواخر عمر، در کهنسالی
سالیان، سنوات
اراضی، زمین ها، سرزمین ها
عقب ماندن
ضمن، طی، حین، در اثنای، در جریان
کهن الگو
زیربنایی
اروپادوست، اروپاخواه، اروپاطلب اروپادوستی، اروپاخواهی، اروپاطلبی اروپادوستانه، اروپاخواهانه، اروپاطلبانه
پسوند به معنای: - دوستی، - خواهی، - طلبی Europhilism = اروپادوستی
اروپادوستی، اروپاخواهی، اروپاطلبی
پسوند به معنای: - دوست، - دوستی، - خواه، - خواهی, - طلب، - طلبی Europhilic = اروپادوست، اروپادوستی
پسوند به معنای - دوستی، - خواهی، - طلبی Europhilia =اروپادوستی
به پایان خود رسیدن، به نهایت خود رسیدن
1 محدودسازی 2 نهایت
حاصل، حاصله
عیان، عریان، برملا، فاش، بی پرده، رسوا، برهنه
نمایان سازی، آشکارسازی، افشاسازی، افشاگری، عیان سازی، برهنه سازی، رسواسازی، پرده دری، برملاسازی، علنی سازی
نمایان سازی، آشکارسازی، افشاسازی، افشاگری، عیان سازی، برهنه سازی، رسواسازی، پرده دری، برملاسازی، علنی سازی
بازنموده، ترسیم شده، وصف شده
be conspicuous = خودنمایی کردن
عیان
دسترس پذیر
ادراکات، استنتاجات، برداشت ها
آگاه سازی، اطلاع رسانی
سست پیوند، دارای ارتباط سست
( به صورت ) بی قاعده
سکونتگاه، منزلگاه، منزلگه، مسکن
لذا
derived from, consequent upon, resulted from , drawn from, from
وجوه
معانی، مفاهیم، تعابیر
به عمل آوردن she made a careful measure : او اندازه گیری دقیقی به عمل آورد برقرار کردن the link that I have made : پیوندی که من برقرار کرده ام مرتکب ...
مدرن ( شده ) ، مدرن سازی شده، مدرنیزه ( شده )
مدرن سازی
مخازن
چندتکه، چندپارچه
مدرنیته
مشمول، گرفتار، درگیر، شریک
معزول، مخلوع، برکنار، برافتاده، محذوف
در لباسِ، در جامه ی، ملبس به، در ردایِ، در قالبِ، با چهره ی، در نقابِ، به ظاهرِ
انتظام
شمول، فراگیری، تمامیت
مضاعف
نوشدگی
مدرن سازی، نوین سازی
به طور معروف، به صورت شناخته شده، معروف است که. . .
لحاظ کردن، تلقی کردن
درآمدزایی، پول سازی
امر، مسئله
( مثل ) آب خوردن
ارسال، روانه سازی
روانه سازی
درهم کوبی
زیورآلات
خزائن
خزانه داری
بی دینان، بی ایمانان
اغواگری
وقایع
in limbo : پادرهوا، بلاتکلیف، در برزخ
تجدیدقوا کردن
طبقات، اقشار
تهدیدنشده، مورد تهدید واقع نشده، به خطر/مخاطره نیفتاده
شرکت کردن
درگیر شدن در، مشغول شدن به
کشیده شدن به
پایان دهی، پایان بخشی، متوقف سازی پایان بخش
پایان دادن، پایان بخشیدن، پایان دهی، پایان بخشی
تولیدکننده
:in the aftermath of در اثر، پس از
( به ) پیش رفتن، تداوم داشتن، پاییدن، پایدار بودن
بی تردید، بی چون وچرا پذیرفته شده، مسلم، مسجل، محرز، بی چالش
محرز دانستن، مسجل پنداشتن، بی چون وچرا پذیرفتن
محرز، مسلم، مسجل
عموما
succeed to =جانشینی
معمول، متداول، رایج
به موفقیت رسیدن
a decline; a downturn سیرنزولی، رکود اقتصادی، کسادی
مانع شدن، پیشگیری کردن
پدیدآور
سربرآوردن پیدایی، پدیدآیی، تکون، تکوین، وقوع
یک there is too much data to fit onto just the one disk = داده های خیلی زیادی وجود دارد که بتوان در یک دیسک گنجاند do you think five or us will manag ...
یک، یک چیز
ارتدادی heretical movements =جنبش های ارتدادی
به طور فوق العاده
تلخیص
اختلافات religious divisions and challenges = ستیزه جویی ها و اختلافات مذهبی
پایداری
فراهم ساز، فراهم آور، فراهم گر، ارائه گر، تامین گر
زنجیروار، متسلسل
فصول
فصول
پرکیفیت، باکیفیت، مرغوب، اعلا، ممتاز، نفیس
high quality = پرکیفیت good quality = باکیفیت low/poor quality= کم کیفیت
باکیفیت
کم کیفیت، کیفیت پایین
کم کیفیت، کیفیت پایین
تبیین ( کردن ) ، روشن سازی ( کردن )
تبیین
به طور اعم
1 تلقیات، تعابیر، تفاسیر 2 معالجات، درمان ها
منسوخ کردن
انکارناپذیر، غیرقابل انکار
محرز، حتمی، بی تردید، غیرقابل تردید، تردیدناپذیر
یافتن
محدود، مهار ( شده )
وابسته به نظام، نظامی
رویارویی ( کردن )
انحصارسازی، انحصارگرایی، انحصارطلبی
انحصاری شده، انحصاری
انحصارگر، انحصارطلب، انحصارساز، ایجادگر انحصار، موجد انحصار
بازی مونوپولی
انحصارات
انحصارسازی، انحصارگرایی، انحصاری شدگی
انحصارسازی، انحصارگرایی
مفهوم روشن، معنی واضح، تعبیر صریح
براندازی حکومت
be ( a ) party to sth = دست داشتن در، دخالت داشتن در، دخیل بودن در
be ( a ) party to sth = دست داشتن در، دخالت داشتن در، دخیل بودن در
be ( a ) party to sth = دست داشتن در، دخالت داشتن در، دخیل بودن در
be ( a ) party to = دست داشتن در، دخالت داشتن در، دخیل بودن در
مورد استفاده/به کاررفته/صرف شده برای
1 مورد استفاده، بکاررفته، بکارگرفته شده، بکاربرده شده 2 معمول 3 کاربرد داشتن
۱ ) مچ کسی را گرفتن they had been selling stolen cars for years before the police caught up with them = پیش از آن که پلیس مچشان را بگیرد سال ها داشت ...
مچ کسی را گرفتن
پرموفقیت
food for thought
نشخوار فکری، دلمشغولی، دغدغه خاطر، تشویش خاطر، درگیری ذهنی، دغدغه ذهنی، مشغله فکری
غایت گرایی، غایت گرایانه فرجام گرایی، فرجام گرایانه فرجام شناسی، فرجام شناسانه
غایت گرایی
از کنار چیزی عبور کردن
براندازی، واژگونی برانداز، واژگون کننده، واژگون ساز
فرستادن، گسیل/روانه کردن
پابرجا ماندن
پرهیزناپذیر، امساک ناپذیر
تا حدی، تا حدودی
چنین بودن، درست بودن، صحت داشتن، صدق کردن، صادق بودن this doesn't appear to be the case = به نظر نمی آید چنین باشد، به نظر نمی رسد صحت داشته باشد
1 سر برآوردن 2 ظاهرا، به ظاهر there appears to be some mistake = ظاهرا اشتباهی رخ داده است
ظاهرا، به ظاهر
قادر، توانا، برانگیزنده ممکن سازی، فعال سازی، میسرسازی، قادرسازی، امکان بخشی، زمینه سازی
تمامی هر In this book there are chapters on all three of Castells’ levels این کتاب فصولی در زمینه هر سه سطح کاستلز دارد
متعاقب، آتی، مابعد، بعدی this market made possible the economic growth that followed= این بازار ، رشد اقتصادی متعاقب را ممکن ساخت
به صورت انفجاری
رکود
فواصل، بازه ها
جویای چیزی بودن
درحال گسترش، در حال توسعه، روبه رشد، روبه رونق، درحال شکوفایی، درحال رونق، روبه گسترش توسعه دهنده، گسترش دهنده، رونق دهنده
the latter = مورد دوم، مورد آخر، مورد اخیرالذکر
مورد اخیرالذکر، مورد آخر، مورد دوم
سپردن، اختصاص دادن
به طور متناوب عوض شدن، به تناوب چرخیدن
واقع trade taking place in Italy = تجارت واقع در ایتالیا
اصلی
مستقر واقع located in the south =واقع در جنوب
1 بهتر است، می بایست، بایستی، رواست که 2 should = if اگر should you need anything, please dont hesitate to contact me = اگر به چیزی نیاز داشتی، لطفا ...
از هیچ، از صفر، از نیستی
همانند پنداشتن، یکی پنداشتن، همسان کردن، همانند کردن، برابر دانستن
تمایل داشتن
شهرمحور
کمی به تفصیل
بروز، پیدایش، پیدایی، طلوع، وقوع، تجلی، جلوه
فقط بعدهاست که. . . ، فقط بعدا است که. . .
رواج دادن، ترویج
ایجاد، تشکیل، تاسیس، شکل دهی، وضع، برپایی، برقراری، سازه
غَلَیان
پیشران
خلاف
ادراک
حاشیه ای سازی
an appendage of = جزئی از
منزوی سازی، جداسازی، سواسازی، قرنطینه سازی
موافق، هم رای، همدل، هم نوا، هم ساز، یکدل، هم داستان، متفق الرای، متفق القول، هم آواز، هم زبان، هم صدا، هم نظر، هم عقیده، هم فکر، هماهنگ
گهگدار، گاهگدار
باید، قرار بود
باید، قرار است
تام، تمام، بی کم وکسر، درست و کامل، بی عیب ونقص، مستوفا
همتا، همانند
همتا/همانند بودن
صرف نظر، گذشت، سلب حق، رد، تکذیب، انکار، اعراض، اغماض
بیزانسی ها
دست یافتن به، نیل آمدن، تحصیل کردن، تحصیل، حصول
شهادت نامه، تصدیق نامه
تصورناپذیر
شروع نو، نوآغاز
خودنمایی کردن، چشمگیر بودن، به چشم خوردن
مداخله، مشغولیت، اشتغال، مشغله
ادویه جات
کمبود، نبود
مبادی
مکشوف، پرده برداری شده، برملا، عریان، عیان
مشتاق به، خواهانِ، طالبِ
1 مشهود 2 مبتنی بر شواهد
رویارویی، رودررویی، تقابل
مبادلاتی there was exchange vitality, but not exchange take - off = تکاپوی مبادلاتی وجود داشت، اما نه جهش مبادلاتی
قطع، منقطع، منفصل
حمل ونقل، حمل ونقل دریایی، ترابری دریایی، ناوبری
ترکیب
مستغرق/غرقه/غوطه ور کردن
سرآغاز
اشخاصی که، مردمی که
افراد، کسان، اشخاص، مردم those in bondage = افراد دربند . . . those who = کسانی که، افرادی که، اشخاصی که. . .
دربند
به طور غیرعادی
منقطع
وجود داشت، موجود بود، بود، داشت، یافت می شد
اشاره داشتن، دلالت کردن، دلالت داشتن
توصیف، ترسیم، ترسیم کردن
ناپاک، ناتمیز، کثیف نشسته، ناشسته، ناشور
استفهام انکاری
پیوند داشتن/خوردن
پیشگام، پیشتاز، پیشرو
محسوس، معلوم، نمایان، واضح، هویدا، آشکار، بارز، پدیدار
واقع where it is occurred = محل وقوع when it is occurred = هنگام وقوع
markets catering to the rich = بازارهای فراهم آورنده نیاز اغنیا
باشکوه
محلی سازی
موکدا، به طور موکد، به تاکید
luxurious = به قول دوستمون باارزش با کلاس، تجملی, مجلل، لوکس، اعیانی، فاخر luxuries = تجملات این دو تا با هم اشتباه نشه
تجملاتی، فاخر، اعیانی
گسستن، گسلیدن، گسیختن، گسستگی
( noun ) تلاش، اقدام An attempt or a try: He got the answer on the third take رویکرد، نگرش، گرایش an approach; treatment: a new take on an old idea ...
مدون
ابزار، اسباب، آلات، ادات
به حساب آوردن، به شمار آوردن، ممکن ساختن
بازتاب کننده، بازتابنده، بازتابگر
رخت بربستن
و همچنین، و نیز evidence, both quantitative and qualitative = شواهد کمی و همچنین کیفی
کارولنژی، کارلینگ ها
تشکیل
ماندگاری، دیرمانی
ملخص کلام، خلاصتا
پیرو چیزی بودن
نیمه نهایی
کم نظیر
رومی سازی
متمدن سازی
درپیچیده در
لاینفک، جدانشدنی، جدایی ناپذیر، غیر قابل انفصال، غیر قابل انفکاک، تجزیه ناپذیر، متلازم
نه تنها. . . نیست بلکه. . . Far from being Eurocentric, my analysis exoticizes Europe =تحلیل من نه تنها اروپامحوری نیست، بلکه بیگانه سازی اروپاست
گریخته، فراری، رهیده، جان به در برده، خلاص
اروپامحوری
اروپامحور
رحجان بخشی، رجحان دهی، ارجحیت بخشی، ارجح سازی، برتری بخشی، مستثنی سازی، امتیازدهی، امتیازبخشی، تفضل
مفید، فایده بخش، موثر، نافع، سودبخش، نتیجه بخش، ثمربخش، مثمر
تاکید کردن، تاکید داشتن، موکد چیزی بودن
زودهنگام، پیشتاز، پیشرو اولیه early - being or occurring at an early stage of development
آتی، متعاقب، بعدی
غرض ورزی
غرض ورزانه
چسبیده، ملحق، منضم، ضمیمه شده، الصاق شده، الصاقی
رو به باختر، رو به غرب، در جهت/به سوی غرب
نمایانگر/نشانگر/بیانگر/مبین/نشان دهنده/آشکارکننده/ روشنگر/گویای چیزی بودن
درخور، فراخور، برازنده، شایان، شایگان، مستحق، لایق سزاوار بودن، خوب بودن
مورد نظر، مد نظر
دست ساخت، دست ساخته، دست ساز
به منظور، جهتِ، به خاطر
نقشی را ایفا کردن، نقشی را بازی کردن
پرسه زدن، سیر کردن، جریان داشتن/یافتن
خود را درگیر نکردن
مسیریابی
در فاصله ( دو چیز )
یکپارچه، نامتغیر
ظهور یافتن، سر برآوردن
از هم پاشیدن
ازهم پاشیدگی، از هم پاشی
extend over or across= thefreedictionary. com/straddling مابین the city network straddling AD 700 to 800 = شبکه شهری مابین ۷۰۰ تا ۸۰۰ ب. م
به صورت تاثیرگذاری، به طرز تاثیربرانگیزی، به طور موثری، شدیدا
پرثبات، باثبات، ثبات یافته، دیرپا، پایدار، به خوبی برقرار
در نظر داشتن، به یاد داشتن
مستوجب، مستحق
واجد شرایط، مستوجب، مستحق، شایسته، سزاوار
سزاوار
متسلسل، سلسله وار، زنجیروار، به ترتیب
حاصل از، ناشی از، محصولِ، ماحصلِ، ثمره ی، مولودِ، زاده ی، برخاسته از، منتج از، برآمده از، نتیجه ی، فرآورده ی، دستاوردِ، ساختِ، مخلوق، ایجادشده با، بو ...
مولود، محصول، ماحصل، منتج، ثمره، زاده، فراورده، دستاورد، شکل گرفته، به وجود آمده، ایجادشده، پدیدآمده
پیاده سازی، عملی سازی
پیاده کردن، پیاده سازی ( کردن )
روبه رشد، در حال شکوفایی/ ترقی/پیشرفت، متزاید
روبه رشد، درحال ترقی، درحال شکوفایی/پیشرفت شکوفایی، رونق، ترقی
شکوفایی
پیشتازی، پیشاهنگی
مقرر کردن، ثبت کردن، به ثبت رساندن
group, body, league, circle= thefreedictionary. com/grouping گروه، دسته
this city qualifies as the first world city = این شهر می تواند نخستین شهر جهان باشد The performance qualifies as one of the best I've ever seen = این ...
در سطح بین الملل cities might be mighty capitals and centers of wide - ranging international political responsibilities شهرها ممکن است پایتخت و مرکز ...
در سطح جهان
خلاصه، تلخیص شده، چکیده
به بوته آزمایش گذاشتن، در بوته آزمایش قرار دادن
منافع، عواید، امتیازات، حقوق
دیرین، دیرینه، پایا، جاودان، جاوید، مانا، لایزال، ازلی، بادوام، مزمن، مقاوم، بلندمدت، درازمدت، طولانی مدت، طویل المدت
مقارن، هم زمان
متصل به هم
مخازن، ذخایر
فراگیر، همه جانبه
جامع، فراگیر
بی اعتبار
بزرگمردان
نشانه/نشان دهنده چیزی بودن، رقم زدن
تجلیل/اجلال/تکریم/احترام/شریف/تمجید کردن، ارج نهادن، محترم شمردن، احترام گذاشتن، شرافت دادن، شریف گرداندن
دگرگونی یافته، دگرگون شده، دگرریخت شده، دارای دگردیسی، تغییر شکل بافته
دگرگونی یافتن، دگردیسی یافتن
در پسِ، در پس پرده ی، عقب افتاده
تشدید، تقویت، تحریک، تغذیه، سوخت رسانی تشدیدکننده، تقویت کننده، محرک، برانگیزاننده، مغذی، مسبب
تبیین، مبین، بیانگر
تبعات، نتایج، عواقب
تمرکز یافتن
همچنان، پیوسته، همواره، کماکان، همانطور/همینطور their opposition continues to be heard=مخالفت آنان همچنان به گوش می رسد they continued to solicit don ...
کالایی کردن، کالاسازی
کالایی شدن، کالاشدگی
تلفیق/ترکیب/جمع/سرجمع کردن، پیوستن
متناقض، گوناگون
مفهوم پردازی، مفهوم آفرینی
ماهیتا، بالطبع
ماهیتا، طبعا، فطرا، فطرتا، بالطبع
نامشخص، در تردید
بیانگر/مبین/تبیین گر/بیان کننده/بازگوکننده/گویای . . . بودن
ناهموار، غیریکنواخت
سلطه گری
به طور عمده، عمدتا
متفاوت
معیار، مقیاس، ملاک، شاخص، میزان، الگو، سرمشق criterion, standard - the ideal in terms of which something can be judged = thefreedictionary. com/ideal ...
بی شک
دستخوش، متحمل
دستورالعمل پژوهشی
متمرکزسازی
و الی آخر و امثالهم و. . .
ارتباط دهی، مرتبط سازی
اتخاذ کردن
معنادار بودن، معنا داشتن
حاصل از، حاصلِ، منتج از، ناشی از، بر اثرِ، ثمره ی، پیامدِ، برگرفته از، در نتیجه ی، ماحصلِ، برآمده از، برخاسته از، مولودِ، محصولِ، به موجب، به علت، به ...
حاصل شدن از، سرچشمه گرفتن از، ثمره/ماحصل چیزی بودن، برخاستن از، برخیزیدن از، برگرفته شدن از، به موجب/ به علت/به سبب چیزی بودن
بسیار، به وفور
فخرفروش
مشکل ساز بودن
to different/varying degrees = به میزان متفاوت
زائر، زایر
زائران، زوار
نام گذاری ( کسی یا چیزی ) به نام ( کسی یا چیزی دیگر )
به روشنی هر چه بیشتر، با بیشترین وضوح، کاملا به وضوح This is most clearly illustrated = این موضوع به روشنی هر چه بیشتر نشان داده شده است
سهل الفهم
تحت سلطه ی، زیر سلطه ی، در سلطه ی، تحت تسلطِ، در تسلطِ، تحت الشعاعِ، تحت تاثیرِ، متاثر از، مغلوبِ، در غلبه ی، زیر سیطره ی، در سیطره ی، تحت استیلایِ، ...
عکسِ چیزی، معکوسِ چیزی
در واقعیت
مرتبط با، در ارتباط با، در رابطه با، مربوط به، ناشی از
تصادف
مورد بحث قرار دادن
تک بعدی
تعیین جهت کردن، جهت گرفتن، قرار داشتن در جهت، معطوف بودن به
تعیین جهت کردن، جهت گرفتن، جهت گیری کردن
بازنگرانه
رونق، پیشرفت
طویل، فراخ، گشاده، مشروح، مفصل، شرح و بسط داده شده، منبسط، بسط یافته
مذکور، مزبور، نام برده، یادشده
به جان هم انداختن
جنگ طلب
منوط بودن، تعلق داشتن
متضرر شدن
تنهارهاشده، تنهاگذاشته شده، به حال خود واگذاشته شده
تنها رها کردن، به حال خود واگذاشتن
ساختاریافته
برای نمونه، به عنوان نمونه، مثلا، فی المثل، بر حسب مثال
نوساختار
بسط/توسعه/گسترش بیش از حد
تفکیک، انفکاک، تفریق جداکننده، تفکیک کننده
جداسازی، تفکیک، انفکاک، تفریق
ذکر، ارجاع، رجوع، مراجعه، عطف، اشاره
- محور a city - centric approach = رویکردی شهرمحور
محوری
تاریخ نگار
جمعی، جمع گرا، جمع گرایانه
ائتلافی
موشکافی کردن
استدلال آوردن
یکپارچه سازی
فتوحات، متصرفات
از هم گسیختگی، گسستگی
از هم گسیختگی، مختل سازی، اختلال، منقطع سازی، گسستگی
از هم گسیختن
تقسیم بندی، تجزیه
اتحاد مجدد
قاعده مند
systematic
جنوب شرق آسیا، آسیای جنوب شرقی
کوشان
متسلسل
برهم نخورده
مائوریایی یا موریایی [شاهنشاهی مائوریا یا موریا ( سانسکریت، Maurya، मौर्य ) سلسله ای مقتدر در هند باستان که بین سال های ۳۲۱ تا ۱۸۵ پیش از میلاد فرمان ...
فنیقیان، فنیقی ها
عصر برنز، دوره برنز
میتانی؛ تمدن میتانی یکی از تمدن های باستانی هورانی در غرب ایران و شمال میانرودان و جنوب آناتولی بود.
پادشاهی نوین مصر پادشاهی نوین مصر، که از آن با نام امپراتوری مصر نیز یاد می شود، دوره ای تاریخی از مصر باستان میان سده های ۱۶ام تا ۱۱ام پیش از میلاد ...
به هم پیوسته، پیوسته، متسلسل، به هم متصل، متصل به هم، متصل، به هم چسبیده، چسبیده به هم، چسبیده، سلسله وار، زنجیروار
هوری، هوریانی
هیکسوس هیکسوس ( قبطی:heqa khasewet به معنای فرمانروایان بیگانه، یونانی:Ὑκσώς ) نام مردمانی از تبار سامی است که نخستین بار در بخش شرقی دلتای نیل پدیدا ...
هوریانی ها یا هوری ها یا هوریت ها ( Hurrians ) مردم باستانی شمال میان رودان از کوه های زاگرس تا سوریه بودند، که در هزاره سوم پیش از میلاد در این منطق ...
همزمان
عصر کلاسیک، دوران/دوره کلاسیک
عصر طلایی، دوران/دوره طلایی
به قوت خود باقی ماندن
مطالب
بهره گیری، بهره برداری، بهره بری، استفاده
بهره برداری، بهره بری
برخورد کردن، برخورد داشتن
انسان شناسانه
پیش از ، ماقبلِ world empires and mini - systems preceding the modern world system = امپراتوری های جهانی و نظام های خرد پیش از نظام جهانی مدرن
be legitimated = مشروعیت یافتن، مشروعیت پیدا کردن, مشروع شدن
تداوم/دوام داشتن، تداوم/دوام یافتن، برقرار/پابرجا ماندن
ویرایش شده
نگاشته، نبشته، مرقوم
به قلمِ، اثرِ، نوشته ی، نگاشته ی، نبشته ی، تالیفِ
ارائه دهنده، ارائه کننده، ارائه گر، عرضه کننده
مورد اختلاف قرار دادن، اختلاف کردن بر سر
دست زدن به، سر برآوردن، پدیدار شدن، هست شدن، ظاهر شدن، ظهور یافتن، برخاستن، برآمدن، طلوع کردن، بالیدن، رستن، روییدن، پدید آمدن، سر زدن، سرچشمه گرفتن، ...
مشخص شد که
ظاهرا، به ظاهر، به نظر می رسد که. . .
قرار است، قرار باشد
منتج از، ناشی از، حاصل از، برخاسته از، برآمده از، ماحصلِ
مشروع، روا، موجه، قانونی
حسن رفتار، راست کرداری، نیکوکاری
سر/گردن نهادن، سر فرود آوردن، از پای در آمدن، وا دادن، مقهور شدن، کوتاه آمدن
فرو پاشیدن، فرو ریختن، در هم شکستن، اضمحلال، متلاشی شدن، نقش بر زمین شدن، شکستن، تاب نیاوردن
محاسبات، حساب و کتاب، محاسبه گری
به همراه، در رابطه با، در ارتباط با، مرتبط با، به اتفاق، علاوه بر، به ضمیمه، در کنار، دوشادوش، در معیت
سکونتگاه
مانده حساب
موازین
تمرکزیافته
گذر، گذار، عبور
مشتمل بر، حاویِ، دارای، دربردارنده، دربرگیرنده از قبیل، من جمله، از آن جمله، از آن میان، بمانند، مانند، همانند شمول، احاطه، اشتمال، دربرگیری، فراگیری
بوروکرات
دیوان سالاری شدگی
طرف مقابل
لوح گلی، لوح رسی
هماهنگی، تناسب، توازن، تنظیم، هماهنگ سازی هماهنگ کننده، هماهنگ ساز، متوازن کننده، تنظیم کننده، تنظیم گر
اخراج شد، بیرون شد
مشخص کردن، مشخص بودن، مشخص شدن
محصورشدگی The state of being enclosed
مستحکم سازی شده، دارای استحکامات، سنگربندی شده، برج و بارودار
دست و پنجه نرم کردن با
تکمیل ( شده ) ، کامل، کاملا ساخته شده
خطر چیزی را به جان خریدن، تن به خطر دادن
ابزار و آلات، ادوات، تجهیزات
بازگو کردن
تحکیم کردن، استحکام بخشیدن، تحکیم بخشی، استحکام بخشی
محیط
اوضاع از دست در رفتن، کنترل اوضاع را از دست دادن، افسار/عنان/لگام چیزی را از دست دادن، خارج از کنترل شدن
نابودسازی، انهدام، تارومارسازی
چشمگیر، شایان توجه، قابل ملاحظه، آشکار، مشهود، هویدا، واضح، نمایان، بارز
منقلب، متحول، دگرگون
منقلب کردن
تلفیقی integrated defense systems = سامانه های دفاعی تلفیقی
به طور حیرت آور/حیرت انگیز، به طرز مبهوت کننده، به شکل بهت آور/بهت انگیز، به صورت غافلگیرکننده، به طور تعجب برانگیز/ اعجاب آمیز/اعجاب انگیز/حیرت آفری ...
به طور حیرت آور/حیرت انگیز، به طرز مبهوت کننده، به شکل بهت آور/بهت انگیز، به صورت غافلگیرکننده، به طور تعجب برانگیز/ اعجاب آمیز/اعجاب انگیز/حیرت آفری ...
1 مختلف 2 شراکتی، مشارکتی
تقلا، همت، مسئولیت، تکلیف، کار، نقش، وظیفه
تصادفا ، برحسب تصادف/اتفاق
مبسوط، گسترده، جامع
تغییر بنیادین، تحول اساسی
ایجادکننده، ایجادگر، عامل، مبدع، ابداع گر، آفریننده، پدیدآور، فراهم کننده پسوند: - سازی creating identity : هویت سازی
انبوه، مفصل
اول و مهمتر از همه
مورد مطالعه
Capital punishment has no place in a modern society = مجازات اعدام جایی در جامعه مدرن ندارد they have no place for failure= جایی برای شکست ندارند
به نقل از، از دید، از دیدگاه، به زعم، به باور، به تصور، به گمان، از نظر
سازوبرگ
معلوم شدن، به دست آمدن، حاصل آمدن مکشوف، مکشوفه، یافته، حاصل، حاصله، حاصل شده، به دست آمده
go way back to = به مدت ها پیش بر گشتن
هدف، هدف گیری شده، هدف رفته، هدف گرفته شده، مورد هدف، مورد نشانه، مقصود، مورد نظر
اساسی، بسیار مهم، حائز اهمیت اساسی
صورت دادن
متولیان، قیمان
به جا گذاشتن
تصمیم گرفتن، تصمیم داشتن، بر آن شدن، عزم کردن
در دست داشتن، در اختیار گرفتن، فرمانروایی ، فرماندهی، مهار، اختیار ( ات ) ، سلطه، لگام، تصاحب، کنترل، تسلط، تملک، مالکیت، سلطه گری، احاطه، وقوف
رسواگونه، به طور رسواگونه ای، بافضاحت، فضاحت بار است که. . . ، به صورت افتضاح، با بدنامی
دستخوش، متحمل، تابع، مطیع ، زیر فرمان ، منکوب ، تحت قیمومت، در کنترل
قالب یافتن، قالب گرفتن
در طول
شایع، رایج
دریافتن چیزی، به معنی چیزی پی بردن
از . . . سخن گفتن، گویای . . . بودن
زندگی همگانی، حیات جمعی
روشن ساختن، روشن سازی، فهماندن
فرضیات
ناپیدا، پنهان، غایب، گم، مختفی، مخفی، ناآشکار، ناپدید، نامرئی، نامشهود، نهان، نهفته
رتبه اجتماعی
بازتخصیص
سفت و سخت
مناسبات
در جایگاهی/موقعیتی/وضعیتی بودن I'm not in a place where I can think about work = در جایگاهی/موقعیتی/وضعیتی نیستم که بتوانم به کار فکر کنم
کالاهای لوکس، اشیای تجملی
خرید کلی/فله ای/انبوه/در حجم زیاد
منوط به
ابهام برانگیز
جمعا، سرتاسری
تزویرانه، متزورانه
مرتبط با، در رابطه با
relating to = مربوط به، در رابطه با، در ارتباط با
فقط اگر که . . .
هماهنگی یافتن، تطابق یافتن، موافقت
خودنظم دهی، خودنظم بخشی، خودساماندهی
سازگاری
ذوق زده کردن، ذوق زده شدن
دسترس ناپذیر
از پس چیزی برآمدن
تکرار کردن، تکریر، مجددا/از نو انجام دادن، ازسرگیری، از سرگرفتن
یک جانبه
جهت گیری
به معنای، به معنی، در خصوص
متضاد/مخالف بودن، تضاد داشتن، در تضاد بودن، رد کردن، نافی بودن، منافات داشتن، مخالفت کردن
با درنظرگیریِ لحاظ ( کردن )
ابطال ( استدلال )
از میان برداشتن
blockages brought about by political chokeholds = بن بست های حاصل از/ناشی از اختناق سیاسی
سرپیچی، احتراز، اجتناب، دورزنی، دور زدن
خفگی، خفقان، اختناق
چیزی شبیه، حدود
عنفی، مبتنی بر زورگویی
اشراف گرایانه، وابسته به اشراف گرایی
واصف
گسیل داشتن
فراساختار
خصایص، جزئیات
شرح کامل دادن، تشریح کامل
به این معنا که، به بیانی دیگر
پرده پوشی ( کردن )
گویا، مشعر، حاکی، نشان دهنده، نمایانگر، نشانگر آشکارسازی، برملاسازی، نمایان سازی، فاش سازی، افشاگری، پرده برداری
آشکارسازی، بیرون ریزی، برون ریزی
خصیصه، خصیصه یابی
( به ) اشتراک گذاری، تشریک
مشترک/مشترکا داشتن، به طور یکسان دارا بودن
توصیف گر، توصیف کننده
مهارسازی، مهارکننده، بازداری، بازدارنده محدودسازی، محدودکننده
تغییرپذیر بودن، فرق کردن
تغیّر
اولیه
سرجمع کردن، جمع بندی کردن، تکمیل شدن، تکمیل کردن، کامل کردن bring to a highly developed, finished, or refined state= thefreedictionary. com/round of
خصوصیات، خصایص، ویژگی ها
وسط حرف کسی پریدن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن
اوضاع، حالات، احوال، شرایط
اروپای غربی، غرب اروپا
حدود
اشباع کردن
مناطق وحشی
مخل بودن
مسکونی
پیدایش
مورد بحث issues discussed in the next chapter = موضوعات مورد بحث در فصل بعد
تنگاتنگ
به شرح/توصیف چیزی پرداختن
به قوت خود باقی بودن . . . If these conditions are in play = اگر این شرایط به قوت خود باقی باشد. . . there is evidence to keep the thesis in play = ...
تصاحب
مذهب رسمی، دین رسمی
آمریکای شمالی و جنوبی، قاره های آمریکا، دو قاره آمریکا
رونق گرفتن
دارای استحکامات
ناضرور
مدام برای کسی مشکل آفریدن، پیوسته مشکل زا بودن
انحصار
به طور قابل قبول، به طور قابل باوری، به صورت متقاعدکننده، به طرز مجاب کننده، به شکل قانع کننده ای
توفان
غفلت ورزیدن از
به حد اعلی رسیدن/رساندن، به کمال رسیدن/رساندن
مشاغل
آحاد مردم، عوام ( الناس ) ، عامه
عوام، عامه، عامیون
بارز
مشوق/مروج/موجد/تقویت کننده/برانگیزنده/برانگیزاننده چیزی بودن سبب/موجب/باعث شدن
be threatened by = با . . . تهدید شدن، مورد تهدیدِ . . . قرار گرفتن
توسعه طلبی
به طور متوالی، به ترتیب
ترسیم کردن
پرده برداری/روشن سازی شدن
( این ) راه به جایی نمی برد
برانگیزاننده، پدیدآور
خودبه خودی
پلیس وارد صحنه شد، پلیس پا به صحنه گذاشت
فشرده
در شمال in the north thefreedictionary. com/northwards
عناوین، افزودنی ها، اضافات، ملحقات، مضافات، ضمایم، منضمات، لواحق، موارد افزوده شده Sao Paulo now has such creative additions to its economy = سائوپا ...
ترتیب
فاقد خط
در چرخش، در جریان، در گردش
در خود داشتن، در خود گرفتن
صدها scores of people = صدها تن نتایج
تابه حال، تا بدینجا، تا بدان زمان، تا بدان هنگام
مدخل فرهنگ لغت
قابلیت
اوج گیری
( اسم ) تاثیر ( فعل ) میل داشتن به، میل کردن به state formation will be weighted towards the earlier era : شکل گیری دولت به دوره اول میل خواهد داشت
هر چه بیشتر
جایگزین شونده
تداول
موصوف functions described in qualitative investigations = توابع موصوف در تحقیقات کیفی مورد توصیف the new world described by the epics = دنیای نوین ...
طویل التاسیس، مدیدالتاسیس، قدیم التاسیس، دیرپا، دیربنیاد، مدیدالاحداث
متاسفانه
تملک، به تملک گرفتن
توسعه طلب
بزرگسازی
دیگربار، دوباره می گویم again dont do that = دوباره می گویم این کار را نکن
در این مورد
کاملا روشن است که. . . ، پرواضح است که. . .
اسکان محل سکونت، ماوا، مساکن جای دهنده، دربرگیرنده، دربردارنده، نگهدارنده، محافظ
مناطق گرمسیری، نواحی حاره
نافی/منافی/نفی کننده بودن، منافات داشتن
دگرسازی
سایرین، بقیه
وابسته به قوم یا زبان آکان، آکانی
صاحب منصبان
تردیدگر
قابل بازتولید
توان کاه، جانفرسا
توان کاه بودن
نمایاندن، تبیین ( کردن ) ، مشخص کردن، تصویر کردن، به تصویر کشیدن، روشن سازی، شفاف سازی روشنگری کردن ( کاربرد قدیمی )
اختصاصا
در جوش و خروش
پیداشده، یافت شده، بازیافته
زدوده شدن
surrounded = محاط، احاطه شده، محصور surrounding = محیط، احاطه کننده، حاصر
دستورات، احکام، فرمان ها
لاک زیرین لاک پشت
پرمنزلت
پیش از همه، نخست آنکه
بدشگون
تفسیر به رای کردن
در جستجوی، در پی، به دنبال، در طلب، درصدد
دودمان ژو
( اسم ) ثروتمند، دارا ( فعل ) برخوردار بودن از، بهره مند بودن از، دارای چیزی بودن، در دست داشتن، در اختیار داشتن، در برداشتن
مسئله سازی، مسئله پردازی، مشکل سازی، طرح مسئله، تدوین مسئله
بالغ شدن، بالغ بودن the Indian subcontinent was a trade network that touched the entire littoral of the Indian Ocean = شبه قاره هند، شبکه ای تجاری ب ...
reach ؛ رسیدن when the thermometer touches 90 = وقتی دماسنج به 90 درجه برسد
centred on = بر حول، بر محور، با گرایش به، با تمرکز بر، با محوریت، متمرکز بر
پذیرفته شده
به سوی سرچشمه رود، به سمت بالای رود
lead from: سرچشمه گرفتن، نشات گرفتن، ناشی شدن، سرازیر شدن از
پاسخگو/جوابگو بودن، مسئولیت چیزی را بر عهده داشتن، عهده دار چیزی بودن
ناممکن را ممکن کردن، شتر را از سوراخ سوزن رد کردن، شاخ غول را شکستن
تیره ترین تیره وتارترین
روزگار
رنجیده خاطر، آزرده خاطر
فرض گرفتن
مطرح کردن، طرح کردن، پیشنهاد دادن
موید چیزی بودن
جاودان
پیام نهایی
increased with = به اضافه, به علاوه، علاوه بر، مزید بر
ritualized = تشریفاتی
پدید آوردن، موجب شدن، به بار آوردن، موجد چیزی بودن پسوند - زایی to generate revenue : درآمدزایی to generate wealth : ثروت زایی to generate heat : گر ...
زیربنایی
از پیش موجود
پس، بنابراین، در نتیجه، از این رو، بدین ترتیب
در نتیجه، از این رو، پس، بنابراین
درنتیجه، از این رو، بدین ترتیب، چنین بر می آید که
چشم انتظار چیزی از کسی بودن، نگاه کسی به چیزی بودن، چشم/نگاه داشتن به
واگشودن، واکاوی کردن، گشودن گره
دست در دست/ دست به دست/ دوشادوش/ شانه به شانه/ پا به پای هم رفتن
دست در دست، دست به دست، دوشادوش، شانه به شانه، پا به پا
به زور، به زحمت
قرطاجی، کارتاژی، کارتاژ
نیل آمدن، نایل آمدن، نوبت رسیدن به، نوبت چیزی شدن، حرف از چیزی بودن/شدن/به میان آمدن رسیدن . . . I have come to think that : من به این تصور رسیده ام ...
دست زدن به کاری، پرداختن به
دست زدن به فعالیتی
گسترده شدن، گسترش یافتن
پیشکش کردن
دائم الرشد، با/دارای رشد همیشگی، همواره در رشد
بیش از پیش فزاینده، دائم الزید، همیشه فزاینده
مشخص/معلوم است که . . .
به نوبه خود
به نوبه خود
اطلاع رسانی، آگاه سازی
شالوده
بر پایه، بسته به، بر طبق، مطابق با، استوار بر، متکی بر، بر اثر
مخلوقات، آفریده ها
توسل بر، توسل به
نمایانگر چیزی بودن
وارد کردن
منقوش، نقش شده، حک شده، منقش ( بر )
روی هم رفته
پیشاصنعتی
هرگز This is no accident= این هرگز تصادفی نیست هیچ گونه studies find no effect on urban form : مطالعات هیچ گونه تاثیری را بر فرم شهری نشان نمی دهند
. . . there is no mention of = هیچ اشاره ای به . . . نشده است، هیچ نامی از . . . برده نمی شود
فرهنگ ساخته، اصول فرهنگی
پایه ریزی، پایه گذاری، بنیادی، بنیادین، جاپا
بر سرِ، مربوط به، در رابطه با، نسبت به، در خصوص
cankering = خوره وار
1 تحولات 2 مناطق ( ساخته شده ) office developments : مناطق اداری
شبکه بندی شده
مخصوصا، بخصوص، علی الخصوص
نزدیک به
ایفای نقش کردن، انجام وظیفه کردن
گرد آوردن، تدارک دیدن
مفصل، مفصلا، مشروح، باشاخ وبرگ، موشکافانه، باآب وتاب
be monitored by= زیر نظر چیزی یا کسی بودن . . . the markets were monitored by agents who = این بازارها زیر نظر کارگزارانی بود که. . .
برانگیخته
پیشامد ناگوار
تایید کرن، موافقت کردن، مهر تایید زدن، پای چیزی امضا زدن، امضا کردن
موسوم به، مشهور به، با نام، به نام
مورد شناسایی
سعی در . . . داشتن، کوشیدن he attempts to solve the problem = او سعی در حل مشکل دارد، او می کوشد مشکل را حل کند
emergence from = خروج از
به تعبیر، با اصطلاح
مسافرخانه، مهمانخانه، مهمانسرا، کاروانسرا
کارخانه آردسازی
ادامه حیات دادن، جان به در بردن، پشت سر گذاشتن/گذاردن، پاییدن
صدق می کند، صادق است، درست است، صحت دارد
گذشته، پیش، قبل، و پسوندهای پار - ، دیـ last week =هفته گذشته، هفته پیش، هفته قبل last year = سال قبل، پارسال last night= شب قبل، دیشب last season= ف ...
زیر پوشش، تحت پوشش، مورد پوشش، پوشش یافته، پوشیده، مستور ، مشمول، مطروحه، مطرح شده
مندرج، درج شده، قرارگرفته، گنجیده، محسوب
حداکثرسازی، به حداکثررسانی
حداکثرسازی
the bulk of=حجم زیادی از، بخش عمده، قسمت اعظم
انبوه
آراسته، مرتب شده
کهن
اختصاص داشتن
be dedicated to =اختصاص یافته به
be named= نام داشتن، نام گرفتن، نامیده شدن
زمان چیزی را عقب تر تعیین کردن، به عقب انداختن، به بعد موکول کردن
تبیین ( کردن ) ، حکایت داشتن از
همه جانبه
برقراری پیوند، اتصال، پیوندزنی، پیونددهی، پیوند متصل کننده، اتصال دهنده
پندار
arrive on the stage =پا به صحنه گذاشتن
گزینش شده، انتخاب شده
کندوکاو کردن، کاویدن، وارسیدن
بررسی شده، رسیدگی شده، حل وفصل شده، رتق وفتق شده
پیشروی کردن، سرپا شدن
کاملا شکوفا، کاملا شکفته
ده ها
کلمبیایی
ثمر دادن، بار دادن
مستمر، دائم، دائمی، مدام، مستدام، پایا، پایدار
به همراه، همراه با
می شد There is another unusual example that could be explored=نمونه غیرعادی دیگری هست که می شد بررسی شود
1 برخوردار از، بهره مند از، صاحب workers with skills = کارکنان برخوردار از/صاحب مهارت 2 پسوند - دار، - به دست riders with spears : سوارکاران نیزه دار ...
پیشوند پُر intensely interacting =پرتعامل
در جریان، جاری
اثباتی/گواهی بر . . . بودن
بدرودگویه ها، کلام پایانی، سخنان وداع
کنترلگر، ناظر، تنظیم کننده، تنظیم گر
تحصیل، دستیابی، فراهم سازی
با فاصله ی، در فواصلِ
وصل کردن، متصل کردن
همپا بودن، افزودن، اضافه کردن
نقطه احتراق
تصادفا
بر حسب اتفاق، اتفاقا، از قضا، به طور تصادفی
جدایی، گسستگی، فصل، انفصال، گسست
حمایتگر موید It is supportive of this view = این موید این دیدگاه است
کاملا توسعه یافته، تماما شکل گرفته، کاملا بالیده/پرورده
بالغ، کامل، کاملا رشدکرده، دارای رشد کامل
شناساندن
مشخصا
فرسایش یافته، فرسوده
آمدن در پیِ، پشت سر کسی آمدن، تعقیب کردن
متمایل بودن
اصناف
ساختمان عمومی
از نظر دور شدن
عشایری
If you say that a place is a good hunting ground for something, you mean that people who have a particular interest are likely to find something that ...
منطقه/محل شکار
ابتدایی
نیا، نیاکان
هاراپا یا هرپا، ۲۶۰۰ تا ۱۷۰۰ پیش از میلاد، محوطه باستان شناسی در پنجاب ( پاکستان ) واقع در شمال شرقی پاکستان است. نام هاراپا از روستایی به همین نام گ ...
ماحصل، ساخته ی دست
تخصصی شدگی، تخصصی بودن
ممتنع گذاشتن
توان چیزی را داشتن، توان داشتن بر چیزی a settlement that can sustain economic expansion : سکونتگاهی که توان حفظ رونق اقتصادی را داشته باشد قابل، پذی ...
قابل جاسازی است
flowers are not my thing : گل باب میل/باب طبع من نیست
فراهم سازی ارائه دادن، ارائه دهنده/فراهم کننده چیزی بودن
حدومرز
a plan or strategy intended to achieve a particular goal راهبرد، رهنمود، رهبرد، دستورالعمل، خط مشی، دستور کار
به صورت نامتغیری
latch on to=فهمیدن she'll soon latch on to what is happening=به زودی خواهد فهمید چه اتفاقی دارد می افتد
فاش، هویدا، عیان، بارز، مشخص، واضح، پدیدار، نمایان؛ معلوم، پیدا
مورد گزارش
در قبال، در زمینه، بر حسب برای، از دید، به نظر، از دیدگاه، از نگاه، به زعم for Keally = از دید/از نگاه کیلی گاهی لازم است حذف شود و ترجمه نشود ( در ...
شایستگی داشتن
سفال سازی، سفالینه سازی
اختلاف نظر
رودخانه یانگ تسه
ذکر شده، برشمرده
گمان می رود که، فرض بر آن است که
ازیادرفته، موردغفلت، فراموش شده، مغفول
رکود یافتن
محقق کردن
ارج نهادن
در رابطه با، در ارتباط با، مرتبط با، مربوط به
نشانگر، نمایانگر، بیانگر، گویای، مبین، حاکی از، دال بر
بارها
نژادپرستانه، از روی نژادپرستی
مضمون
نه چندان بد
نه چندان
شکوفه زنی، گل دهی، شکفتگی
مبهوت/بهت زده کردن
رسالت، فریضه، مسئولیت
دانستن، انگاشتن، پنداشتن، تلقی کردن، لحاظ کردن، برشمردن
معرف، تعریف کننده، تعریفگر، مشخص کننده، معلوم کننده، مبین، بیانگر، شناسنده، شناساگر
متمایل بودن به، متمایل شدن به، تمایل داشتن به، گراییدن به گرایش داشتن/یافتن/پیدا کردن به
باید هنوز they have yet to find it= آنها باید هنوز آن را پیدا کنند
شانس، اتفاق، اتفاقات، دستاورد تصادفی، یافته های تصادفی/شانسی
فاقد توازن
تمکین کردن
ممکن ساختن، اجازه دادن، گذاشتن، باعث/موجب/سبب شدن، برانگیختن، توانمندسازی
آغاز، شروع، از راه رسیدن ورود before the advent of the Europeans =پیش از ورود اروپاییان
مبهوت
مومنان، معتقدان، پیروان، باایمانان
بازنمایان شدن
مایه رنج بودن
مرکب، مخلوط، آمیخته، ترکیب، ترکیبی
طبق تعریف
مشوش کردن
در نقطه ای
دور شده، کوچ کرده
متمایل بودن به، متمایل شدن به، تمایل داشتن به، گراییدن به گرایش داشتن/یافتن/پیدا کردن به
بیش تفسیری
پرنعمت
پیشبرد
هوای کسی را داشتن
حفاری شده
مفهوم آفرینی
مفهوم پردازی، مفهوم آفرینی
مفهوم پردازی، مفهوم آفرینی
اظهارات، گفته ها
ناآگاهی
بی اطلاعی یا بی خبری
نوارزیابی، ارزیابی از نو
جای دادن، جای گرفتن، در برگرفتن، مشتمل بودن، داشتن، محسوب کردن
به بحث گذاشتن، بحث کردن در مورد/بر سر، پرداختن به
بی شائبه، بدیهی
آشغال جمع کن، در پی اقلام کم ارزش، به دنبال موارد/چیزهای بی ارزش
آت و آشغال
دورریخته، دورانداخته، دورافکنده، آشغالی ترکیبِ discarded items یعنی خرت وپرت، آت وآشغال
به روشنی، آشکار است که
تا جایی که ( به کسی یا چیزی ) مربوط است تا آنجا که ( به کسی یا چیزی ) مربوط باشد
آشفته، بی ثبات
درگیر کردن در، کشاندن به
سرورآفرین
دوره, دوره کوتاه
alter, change, modify دگرگون کردن، تغییر دادن، بدل کردن، تحریف کردن
به دنبال آن، بعد
شکل دادن، بنا نهادن، پدید آوردن، پی ریزی کردن built : مورد ساخت وساز قرار گرفتن
تنظیم
ثبت کردن
تاکید داشتن، پا فشردن، مدعی بودن
اکتشاف بزرگ
رویه دیرپا، سیره، آیین
تحت تاثیر قرار دادن
بار و بندیل
درمان ناپذیر، غیرقابل درمان، لاعلاج، بی درمان، چاره ناپذیر
مخالف
دسترس ناپذیر
ravages = اثرات مخرب
مشخصا، به طور مشخص
اکثریت قریب به اتفاق
گمانه زنی کردن، گمانه پردازی کردن
پیشبرد، پیشروی
به شمار آوردن، به حساب آوردن، مد نظر قرار دادن، لحاظ کردن
فرمان ها، دستورات
be demoted = ( به مرتبه پایین ) تنزل یافتن
پیدایش بنا
مکرر
اضافه
پنداشتن، دانستن
خط ارتباطی
بین سازمانی
گویا
کوچک کردن، خرد کردن
نمو کردن به، رشد کردن، تکامل یافتن
قوانین
he suggests that. . . = پیشنهاد وی . . . است
جذب شده
بی همتا
be characterized by= مشخصه آن . . . است this city is characterized by population density= مشخصه این شهر تراکم جمعیت است
تکه پاره
چنگ زدن به
قابل پذیرش
ضمنا، به طور ضمنی
اساسا، اصولا، واقعا، حقیقتا
تحکیم بخش، استحکام بخش، تحکیم کننده، تقویت کننده تحکیم، تحکیم بخشی، استحکام بخشی، تقویت
محصور، محاط
دال، حاکی، نشان دهنده، نشانگر، بیانگر، نمایانگر، تداعی کننده، تداعی گر، متداعی، گواه، مشعر، نشانه، روشنگر، گویا، مبین
به صورت شگفت انگیزی، به طرز شگفت آوری، به شکل مسحورکننده ای، به طور خیره کننده ای
where the book comes from = سرمنشا این کتاب
ساماندهی ( کردن ) ، سامان گرفتن، صورت دادن/گرفتن
پیشوند پُر - very important پراهمیت very successful = پرموفقیت very obvious = پرواضح درست as a trade theory, this is the very opposite of economist ...
very successful = پرموفقیت
he is credited with producing the first ‘world empire = او بانی نخستین امپراتوری جهانی دانسته میشود او را بانی نخستین امپراتوری جهان می دانند
به داوری پرداختن
تقلید کردن، دنباله روی کردن، دنباله رُویِ کسی شدن
well - situated = دارای جایگاه خوب، دارای موقعیت مطلوب، واقع شده در جای مناسب، ثروتمند، متمکن، مرفه
پایه و اساس، اصول
تحول آمیز
عیان، بسیار مشهود
برپایی
پهنه
it was not always meant to = همیشه نمی شد که. . .
هستی یافت، هستی گرفت، زاده شد، متولد شد
هستی یافتن، هستی گرفتن، زاده شدن
مغلوب، فتح شده، تسخیرشده
فرمانروا
اسم: نشانه فعل: نشان از چیزی داشتن
بنیاد، بنیان، اصل و نسب، اصیل
گرفتاری
سهل الوصول، دسترس پذیر، قابل دسترس
مشخص کردن
دادوقال راه انداختن
در نوسان ، نوسان دار
ناپایا
در لفافه
He uses Mesopotamian cities as examples of his approach = او شهرهای میان رودان را برای رویکرد خود مثال می زند
در کنارِ
بی بهره، غایب، ناکارا
متناظر کردن، متناظرسازی، برابرسازی، یکسان سازی، همانندپنداری، همسنگ بودن
زندانی سازی، محصورسازی
زاویه دید، نگاه
استقبال کننده از، گشوده در برابر
طولانی مدت
بدون مخالفت
بی ارتباط با
حکایت از چیزی داشتن، نمود چیزی بودن، جلوه داشتن، جلوه گر شدن
تجاوز کردن
به کمکِ، به مددِ، از طریقِ، به واسطه، با بهره گیری از بکارگیری، صَرف
ارتقا یافتن به
بن مایه، خمیرمایه، جوهره
دستبرد
به تبع آن ( نه به طبع آن، ت دو نقطه درسته نه ط دسته دار )
در هر صورت، به هر حال
با این وجود
دربردارنده ی مشتمل بر
peripheral concern= اهمیت ناچیز
ظاهرا. . . ، به ظاهر. . . ، گویی. . . ، از ظواهر امر بر می آید که
ظاهرا، به ظاهر، گویی، از ظواهر امر برمی آید که، به نظر می رسد، به نظر می آید که
به نظر من، از دید/دیدگاه من، از نگاه من
the obverse of my argument = آن روی استدلال من، روی دیگر استدلال من
پراستفاده
پدید آوردن
وِبِری
ایده
پروردن، پدید آوردن، پر و بال دادن/گرفتن، بسط و توسعه دادن
شاخه ای، انشعابی
ناحیه محصور
شایان ذکر
کارکردی، حرفه ای
به وجود آوردن، بنا نهادن
صنعت فلزات، صنایع فلزی
آماده finished and semi - finished products = محصولات آماده و نیمه آماده
come to prominence = برجسته شدن، اهمیت یافتن
در این اثنا، در این حین، در این میان
شراکت داشتن، شراکت/معاونت/یاری/کمک کردن، سبب شدن
ضخیم سازی پارچه To make cloth denser and firmer
برگرفتن، برخاستن، برخیزیدن، برآمدن
ارتباط
در خاطر داشتن
با ناراحتی
زیست محیطی
لحاظ کردن
آشکارا ، به روشنی
رو کردن به ( سوی )
بازافروختگی، انفجار ناگهانی
سوداگرانه، سوداگرایانه، مرکانتیلیستی
تامل کردن، لحاظ کردن، تصور کردن دانستن، پنداشتن، انگاشتن He considers me his best friend = او مرا بهترین دوستش می داند this is considered as a resear ...
دور شدن، کوچ کردن
برگشتن
مفهوم انتزاعی
متفقا، توامان، با هم
پایداری
به روشنی
تقویت، فشرده سازی
تکیه کردن، تکیه داشتن
کار اجباری
سالیان سال
the victor = پیروزشدگان، فاتحان، افراد پیروز
ویران، نابود، معدوم، خراب، متلاشی
پایا
فعالیت داشتن، جاری بودن، جریان داشتن، گردیدن، چرخیدن، عملکرد ( داشتن )
به شدت به طرز شگفت آوری، به صورت چشمگیری، به طور تکان دهنده ای
نماد، نمادکالا
جایگاه
شرایط اضطراری
تجمع
اساسی، حائز اهمیت، بااهمیت
آتی
ناهمسنگ
تجزیه
فی نفسه، به ذات
پسوند based - - بنیاد، - بنیان science - based : دانش بنیاد، دانش بنیان http://minabaad. blogfa. com/post/39 مبتنی بر، متکی بر، بر مبنای chemical ...
lead on to = منجر شدن، سبب شدن، ممکن کردن، منتهی شدن، راه یافتن به
حل وفصل ( کردن ) ، گره چیزی را گشودن، تار و پود چیزی از هم باز شدن، وا رفتن
in parallel = به موازات
همه می دانند که. . . ، بدیهی/معلوم/مسلم است که . . .
مرسوم
بازآفرینی ( کردن )
آغاز گرفتن، پدید آمدن، سربرآوردن، هستی یافتن
هزاره
سرچشمه گرفتن، ناشی شدن از، نشات گرفتن از، برآمدن از where the book comes from = سرمنشا این کتاب his surmising where the wealth comes from = حدس وی د ...
مشهورترین، معروف ترین، نامورترین، شهیرترین، شناخته شده ترین
ریزنقش
پیوند زدن به، بستن به
اهلی سازی کشت ( گیاهان ) the cultivation of a plant for food
بدیهی، روشن
رویارویی متقابل کردن، در تقابل قرار دادن
از زیر خاک در آوردن، از زمین در آوردن، کندن، حفر/حفاری/نبش کردن
پیشین، ماقبل
( به طور ) جمعی، جمعا
عاری از احساس، بی حس، خمود، سست، بی حال
در حقیقت
پرده برداشتن از، پرده برداری کردن از، عیان کردن نشان دهنده/نمایانگر/بیانگر/گویا/مشعر/حاکی بودن
( اسم ) :کانون توجه ( فعل ) : 1 توجه داشتن، پرداختن به 2 متوجه چیزی بودن، بر حول چیزی بودن، بر محور چیزی گشتن/چرخیدن/دور زدن، پیرامون چیزی گردیدن Di ...
شگفت، شگفت آور
جدا، مجزا
متفاوت
تا حدود زیادی
be represented by = با . . . جلوه یافتن
تصویر کردن، به تصویر کشیدن
1 غیرقابل دسترس 2 نامناسب
ردیابی کردن، ردپای چیزی را در . . . دیدن/یافتن this confusion can be traced back to an inappropriate theory = ردپای این آشفتگی را می توان در نظریه ای ...
سینه به سینه ( گشتن )
important = بااهمیت very important= پراهمیت unimportant = بی اهمیت equally important, as important as= هم اهمیت
very obvious = پرواضح
پایبند، متعهد، مزدوج، همبسته
to be popularized = شهرت یافتن
به نوبه خود، به سهم خودم
شناختن، ادراک، تجلیل ( کردن ) ، ارج نهادن
زیر سوال بردن
به هم وابسته، وابسته به هم، دارای وابستگی متقابل
بی کیفیت، نامرغوب
setup time = زمان آماده سازی
سپیدمهره
مهره ساز
نان پز
سر گرز
راه را برای چیزی باز کردن، درب را به روی چیزی گشودن، به راه افتادن، آغاز به کار کردن، آغاز گرفتن گشودن، سر گشادن، پیش کشیدن، مطرح کردن before we ope ...
فراتر رفتن، چربیدن بر
طلیعه دار/طلایه دار بودن در، ایجادکننده چیزی بودن
سنگ محک
حروف مورب، ایرانیک
پیشی گرفتن، ورای چیزی رفتن
practical; pragmatic; Guided by practical experience and not theory, =thefreedictionary. com عملی
توپ تمرینی سنگین
از قلم انداختن، حذف کردن
سرعت/شتاب بخشیدن
چرخاندن، دور دادن، برعکس کردن، جور دیگر بیان کردن، پایان دادن
خرد متعارف، خرد عرفی، درایت همگانی، عقل سلیم
مجموعه ابزار
اثبات شدنی، اثبات پذیر
تعریف کننده، تعیین کننده
به پای چیزی رسیدن، قابل مقایسه با چیزی بودن
همراهی کردن، با هم بودن، همراه هم بودن
مادر اصلی، مادر واقعی، مادر خونی
براورد مبتنی بر دانش/برمبنای علم/دارای پایه و اساس علمی
دیوارکشی شده
مادر تنی
in the outer reaches of sth = در پرت ترین نقطه چیزی
in the outer reaches of = در دوررس ترین بخش، در پرت ترین نقطه
مهره سوخته، امید واهی، نجات نیافتنی
به شمار آوردن، محسوب کردن
بر مبنای دانش
شهر محصور
مشکل آفرین، مسئله ساز
بهره گیری، استفاده
حوزه فعالیت
be focused on = متوجه چیزی بودن، بر حول چیزی بودن، بر محور چیزی گشتن/چرخیدن/دور زدن، پیرامون چیزی گردیدن Discussion of each city network is focused o ...
ساعات پربازدید
کوچک شماری، کم ارزش شماری
جالب توجه، مسحورکننده، اغواکننده، افسون کننده
بی التفاتی، کم محلی
سیطره داشتن، غالب بودن، مستولی بودن، غلبه داشتن، چیرگی داشتن
صاف و ساده
نابجا، بی مورد
ناکام، بی نتیجه
جمع کردن، جمع شدن
منتقل کردن
درحال رشد، روبه افزایش، روبه ازدیاد
تجزیه کردن
به تفصیل بیان کردن، تشریح کردن
به تحرک واداشتن
گهگاه به جای آن later years هم می گویند
کهنسالی، اواخر عمر، اواخر زندگی، پیری
labour under sth=دست و پنجه نرم کردن با
مدت ها مورد انتظار
اشراف سالاری
سرزمینهای مرتفع، ارتفاعات
فارغ کردن
به درازا، به تفصیل، مشروحا، به طور مشروح
آشورشناس
دانستن، پنداشتن، انگاشتن they identify it as evolutionary mechanism = آنها آن را سازوکار تکامل می دانند
1 کمک گرفتن، استناد کردن 2 تن کردن، به تن کشیدن to put on a particular piece of clothing=macmillandictionary. com
با توجه به، نظر به. . .
سرایت کردن
غیرسودمند، بیهوده
is subsumed into = در رده . . . قرار دارد/جای می گیرد
the outer reaches of sth = دوررس ترین بخش چیزی
با کمال شگفتی
در بند
در روشنای، در پرتوی، در سایه ی
تامین، برآوردن
تجلی یافتن، متجلی شدن، گشودن، شکوفا کردن/شدن
inextricably interlinked= دارای پیوندی ناگسستنی
همین، همان، یکسان
( صفت ) :متفاوت، دیگر
we don't want a president, elected or otherwise = ما رئیس جمهور نمی خواهیم منتخب یا غیرمنتخب ما رئیس جمهور نمی خواهیم منتخب یا غیر آن
در بر گرفتن
. . . it is necessary to look no further than = نیازی نیست نگاهی فراتر از . . . انداخت ، نباید نگاهی فراتر از . . . داشته باشیم
برون پنداری
deploy : به کار گرفتن deployed : به کار رفتن
شکل دیگری به خود گرفتن، قالب دیگر ی گرفتن/یافتن، به شکل دیگری درآمدن، تغییر قالب دادن، تبدیل شدن به
توطئه گرانه
کانون توجه
غیرطبیعی ، غیرواقعی
تداوم داشتن، حافظ چیزی بودن
مسیر را هموار کردن، راه را باز کردن
مسیر را هموار کردن
مهم ، با اهمیت
شروع از سر نو، حساب پاک، پرونده پاک، لوح نانوشته
تلاقی داشتن
اتصال
تک بعدی
تفریحگاه/تفرجگاه ساحلی
دیرپا، کهن، دیرینه، دارای قدمت
تضعیف
استثمارگر
به طرزی سودمند
همه جانبه
پذیرش، پذیرنده، پذیرا، دریافت کننده
به طور سودآور
شرکت تنسی ولی آتوریتی، سازمان عمران دره تنسی
be billed as=to advertise or describe sb or sth in a particular way, especially to make them sound interesting or important= macmillandictionary. com ...
سر درآوردن از ، منتهی/منجر شدن به
اراضی کم ارتفاع
مزرعه دار ( در اسکاتلند )
پرجمعیتی
کلان مقیاس، بزرگ مقیاس
وضعیت/زندگی بهتری داشتن، آسودگی/رفاه بیشتری داشتن، خوشبخت تر/پولدارتر بودن
جهانی شدگی
صنعتی شدگی
سر برآوردن، برخاستن، برآمدن
شفاف سازی
منسوجات، پارچه ها
بازسازماندهی
نابینایی
به خودی خود
به راه افتادن، راهی شدن
pull and push factors = عوامل قبض و بسط
1 در مقامِ، در جایگاهِ، به شکلِ، به منزله ی، در حکمِ، با نامِ، با عنوان، به معنای 2 چراکه 3 ضمن این که
تطبیق/مطابقت/ انطباق دادن، مطابق ساختن، منطبق کردن
گذرگاه، مجرا، مسیر، کانال، حمل ونقل عمومی
feed into = به صرف چیزی رسیدن
ترفیع، صعود، ترقی، بالاروی
پیوندگاه، محل تقاطع
ماندگار
اتحادیه اروپا
جذب و دفع، جاذبه دافعه، قبض و بسط
عامل جاذبه/جذب/کشش
مکانیزه سازی، ماشینی سازی
مزرعه داری
بهره برداری/بهره گیری/بهره کشی/بهره مندی/بهره وری/بهره جویی از، سود جستن از، سودجویی/سواستفاده کردن از، منتفع شدن از, انتفاع از
آزاد، آزادشده، آزادسازی شده، افسار/عنان/لگام/لجام گسیخته، ازبندبازشده، ول، رها، خلاص، فارغ، بی غل وزنجیر، زنجیرنشده، بی قید ( وبند ) ، بی بند ( وبار )
پرتحرک
جانبی
در نظر گرفتن، پنداشتن
طالب/خواهان رقابت
روابط، ارتباطات، پیوندها، مناسبات، وابستگی ها، پیوستگی ها
تدریجا ( تبدیل به . . . ) شدن
آژانس تبلیغاتی
دفتر حقوقی
بالاندن
صندوق پست
دسترسی یافتن به To access some large, abundant, or powerful resource=idioms. thefreedictionary. com/tap into
خدمات دهی، خدمت رسانی، ارائه خدمات
متوجه چیزی بودن، بر حول چیزی بودن، بر محور چیزی گشتن/چرخیدن/دور زدن، پیرامون چیزی گردیدن Discussion of each city network is focused on these tables گ ...
رنگ باختن
گنجاندن، در برداشتن، اشتمال
دوسویگی
جاری شدن
promoting water conservation = حفاظت بیشتر از آب
نظریه پردازی کردن، فرضیه پردازی کردن
همیشگی، پیوسته، دائمی، مداوم
در اصل، اساسا at the most basic level=lexico. com/en/definition/ultimately
پراکنده گویی ( کردن )
کمترین میزان لازم کمترین تعداد افراد لازم the smallest number of people or things needed= macmillandictionary
گنجینه ای از
همگن سازی ( کردن )
created by = حاصل از، ناشی از، برآمده از
1 چه. . . چه For each failure, there is a policy solution, either in the form of regulations or market - based instruments هریک از ناکامی ها دارای ر ...
ناگهان، به طور غیرمنتظره in a way that is sudden, unpleasant and unexpected=oxford dictionary
گسسته
سرزمین سازی، قلمروبندی
امور، کارها، اقلام، لوازم، وسایل، موجودات، موضوعات، مقولات، موارد، وقایع، پدیده ها
فضایی بودن
پیامد جانبی
به شکلی گویا و گیرا
به لطف خداوند
هم گستره
عملا، به لحاظ کارکردی
ساده گرایانه
بیغوله نشین
بیرون دادن
رنگین پوست
agenda setting : برجسته سازی
غیرشهروند
to the detriment of = به زیان
خوشه های هم اندازه
به سادگی، صرفا
در دست کسی بودن
خار به چشم کسی بودن
خار به چشم کسی بودن
مانند خاری در چشم
اساسی، از بیخ و بن
ملزومات، مایحتاج
فروگذارده، فرومانده، موردغفلت، موردبی توجهی being neglected : فروگذاردگی، فرومانی
شورانگیز
تا آخر ایستادن
توسعه نیافتگی
صف آرایی، به صف کردن، ترتیب دهی
نقش داشتن در
به دست گرفتن، عهده دار شدن
لنگر گرفتن
بیانگر خود، روشنگر خود This is relatively self - evident in both cases=در هر دو مورد، خود نسبتا مشهود است
نامتغیر
بیش ساده سازی، ساده سازی بیش از حد، بیش از حد ساده سازی شده
جهانی بودن
تغییرناپذیر، اصلاح ناپذیر، تعدیل ناپذیر، ویرایش ناپذیر
جلوه کردن، جلوه داشتن، جلوه گر شدن، آشکار بودن، به چشم خوردن، نمایاندن، بروز دادن، ظاهر شدن، مشخص بودن، برجسته بودن، حضور داشتن، در برداشتن، در برگرف ...
مد نظر قرار دادن؛ اندیشیدن به؛ تعمق کردن بر
مد نظر قرار دادن؛ اندیشیدن به؛ تعمق کردن بر
مد نظر قرار دادن؛ اندیشیدن به؛ تعمق کردن بر
متقابل، دوجانبه، دوسویه، دوطرفه
آرایش گرفتن، مرتب کردن
ترسیم کردن
عادت داشتن، خو کردن
سودآوری
سودآوری
بهره کشی/بهره گیری کردن، بهره برداشتن، بهره وری، بهره جویی، منتفع شدن، انتفاع
اکثریت قریب به اتفاق بخش اعظم
Attending to = با توجه به
خودکاوی، خودارزیابی
محدوده چیزی از . . . تا . . . بودن از . . . گرفته تا. . . از. . . تا . . . بودن
عطش
معاملات نهانی
خریدار، مزایده گر، مزایده کننده
تمایزگذاری
حل وفصل کردن، پرداختن به
پرداختن به
متداول، شایع، فراگیر to be generic : عمومیت/کلیت داشتن
more clearly = پر واضح است که. . .
در جهت چیزی بودن، متوجه چیزی بودن، اشاره داشتن/کردن به
فهم پذیر ، قابل فهم
نشانه گرفتن، نشانه رفتن
جهان وطنی
گسترده، وسیع، جامع
نامنظم
در حیطه شغلی
در اصل
برد - برد، برد متقابل ، برد دوجانبه، برد دوسویه
it's a matter of life and death = مساله مرگ و زندگی است
قالب فکری، جهت گیری ذهنی
۱ کارساز بودن، جواب دادن، کارگر افتادن this method doesn't work : این روش کارساز نیست/جواب نمی دهد/کارگر نمی افتد ۲ گهگاه می توان آن را به صورت جمع ...
hinging on = ناشی از
مبنا، بنیادین
مبحث، مطالب
magpie approach = رویکرد پرحرفی، رویکرد آدم وراج
کسب معاش، گذران زندگی، کسب معیشت، تولید معیشت
هیچ ارتباطی نداشتن، صنمی نداشتن
reign ( verb ) supreme= حاکم بودن
بی نقص، بی عیب
در جای جای جهان
سایه کسی را با تیر زدن، نفرت وافر نسبت به کسی داشتن
کل، جمع، همه
1 تنظیم کردن 2 برنامه ریزی To lay plans for= thefreedictionary
کمتر شناخته شده، غیرمعروف، نامشهور
فراگیر
نوظهور
حوزه فعالیت، خط کاری
همخوانی داشتن با، همخوان بودن با قرار دادن، قرار گرفتن جای دادن، جای گرفتن
به حل چیزی پرداختن، پرداختن به، حل وفصل کردن، رتق وفتق کردن
آوردن به
فراز و فرود، ظهور و سقوط
ادای احترام
به روش آسان، آسان
- محور ( teacher - centered = معلم محور )
بی پایان
سکونتگاه، اقامتگاه
1 به تصویر کشیدن، تصویر کردن، مجسم/متصور کردن، ترسیم کردن، ترسیم کننده چیزی بودن 2 اسیرسازی
رفت وآمد، آمدوشد، سفر، مسافرت
نقادانه بی نهایت، به شدت، به طور جدی
فریفته، مفتون، افسون، شیفته
درهم پیچیدگی
react against = تقابل با
سرآغاز، نقطه شروع، نقطه آغاز
از آب در آمدن to turn out or happen پیش رفتن، ادامه دادن To get along, To travel; go source: thefreedictionary
حوزه مطالعه
گران بار
انطباق پذیر
رهایی بخش، آزادکننده، رهاکننده، آزادساز آزادسازی، رهایی بخشی
درون رو، درون رونده
ناموجود، دور از دسترس، غیر قابل دسترس، دسترس ناپذیر، غیر قابل حصول
is not forthcoming = از . . . خبری نیست
مهیا، حاضر
اقدامات
تغییر جهت دادن، مسیر چیزی را تغییر دادن، جهت/سوی دیگر بخشیدن
به مفهوم دقیق کلمه، در معنای دقیق
گنجینه
پی ریزی
فرضیه an unproved statement put forward as a premise in an argument= thefreedictionary. com
وابسته به، مربوط به، گرایانه، انه، - ی communistic = وابسته به کمونیسم، مربوط به کمونیسم، کمونیست گرایانه، کمونیستی State - istic = وابسته به دولت، م ...
کم ارزش پنداری
centred on = بر حول، بر محور، با گرایش به، با تمرکز بر، با محوریت، متمرکز بر
قرار گرفتن در دسته ی. . .
لیبرال دموکرات
تمدن باستان
بازنگری، بازاندیشی
رشته تحصیلی، رشته درسی
under the sway of = تحت تاثیر، به خاطر تاثیر، به خاطر وجود
centred on = بر محور، بر حول، با گرایش به، با تمرکز بر، با محوریت، متمرکز بر
انطباق پیدا کردن، منطبق کردن
( روند ) اصلی/معمول/متعارف
دانش ورز
پایداری، پایمردی
هم سن و سال
هم سن، هم سن وسال، با عمر یکسان، هم عمر
آزادسازی، رهاسازی
سر برآوردن، ظاهر شدن ظهور، پیدایش، پدیدآیی
پایدار، پایا، پابرجا
1 پیروِ، در پیِ، متعاقبِ، به دنبالِ، به تبعِ 2 تعقیب، اتخاذ
نامتغیر
بازاکتشاف
روند ایجاد چیزی پهنه، ناحیه، محوطه، منطقه، منطقه توسعه یافته
دولت گرایی
ملی سازی شدن
گستره، عرصه، میدان
طیف گسترده
ناشی از، حاصل از، منتج از ، برگرفته از، برخاسته از، برآمده از، محصولِ، ثمره ی، مولودِ، به تبع، من تبعِ، ماتبعِ، متابعِ، ماحصلِ
solar - powered = دارای سامانه انرژی خورشیدی
بیشتر کردن، افزایش دادن، رونق گرفتن
to be alleviated = فروکش کردن، فرونشستن
در راستای ، به موازات
بدون جلب توجه
ارتقا دادن
به چشم آمدن، به صحنه آمدن، مطرح شدن
مشخص شده است که. . . ، معلوم شده است که. . . ، طبق یافته ها. . .
جایگیری، قراردهی
بازسازی، همانندسازی
about - face عقب گرد، دگرگونی، وارون روی، تغییر جهت
تغییر بزرگ
خوب به تصویر کشیدن
شناخت، درک تمتع
تحت الشعاع، متاثر از، مغلوب، در غلبه، زیر سیطره، در سیطره، در استیلا، تحت استیلا، زیر سلطه ، در سلطه ، تحت تسلط، در تسلط، در پرتوی، زیر سایه ی، در سا ...
دنیای واقعی، جهان راستین
توانمند
۱ ) نسبتا، تقریبا ۲ ) منطقا
مقدمات ، جوانه
عجالتا
متشکل بودن از، داشتن، عبارت بودن از
نوشته ها، آثار، کتب
از فهمم خارج است، واقعا نمی فهمم، سردرنمی آورم
تبادل
روی کول دیگری انداختن، گناه کاری را گردن کس دیگری انداختن
چهره عمومی
تاثیرگذار
دست نوازش بر پشت کسی کشیدن
به کار انداختن To actively use something
گم کردن
سر در آوردن از جایی
گناه را به گردن دیگری انداختن
سازمان های دولتی
ضد مذهب
متمایل، مایل، مستعد
تلطیف شده
1 هموطن 2 دیگر