integration

/ˌɪntəˈɡreɪʃn̩//ˌɪntɪˈɡreɪʃn̩/

معنی: یک پارچگی، انضمام، ائتلاف، اختلاط، اتحاد عناصر مختلف اجتماع
معانی دیگر: کامل سازی، تکمیل، هماگنی، یکپارچه سازی، همبسته سازی، تلفیق، یکی سازی، ادغام، الحاق، ترکیب، اتحاد، هامیدگی، همبندی، همبستگی، همسازی، یگانگی، (برطرف سازی تبعیض نژادی و مذهبی و غیره و عمومی سازی) هم آمیزی گشودن به روی همه، (ریاضی) انتگرال گیری، نابسوده یابی، حساب جامعه، روش کسرهای ساده، بندک سازی، بندک گیری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the process of bringing parts together into a whole.

- The essay showed excellent integration of ideas.
[ترجمه گوگل] این مقاله ادغام عالی ایده ها را نشان داد
[ترجمه ترگمان] این مقاله یکپارچگی عالی ایده ها را نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the ending of racial separation or segregation, esp. as occurring in the United States.
متضاد: segregation
مشابه: desegregation

- The integration of public schools was a process that was met with protest in some school districts, especially where it involved busing students out of their home neighborhoods.
[ترجمه گوگل] ادغام مدارس دولتی فرآیندی بود که با اعتراض در برخی از مناطق مدرسه مواجه شد، به ویژه جایی که شامل خروج دانش آموزان از محله های خود با اتوبوس بود
[ترجمه ترگمان] ادغام مدارس دولتی فرآیندی بود که در برخی از مناطق تحصیلی، به ویژه در محل مشارکت دانش آموزان در خارج از محله خود، برگزار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the psychological organization of personality characteristics into a unified whole.

جمله های نمونه

1. integration of public schools
(امریکا) چند نژادی کردن مدارس دولتی

2. an integration of efforts
تلفیق کوشش ها

3. racial integration
هم آمیزی نژادی

4. the integration of blacks into the south african society
هم آمیزی سیاهان در جامعه ی آفریقای جنوبی

5. the automobile is an integration of many machine parts
اتومبیل ترکیبی از دستگاه های متعدد است.

6. We are working to bring about closer political integration in the EU.
[ترجمه گوگل]ما برای ایجاد یکپارچگی سیاسی نزدیکتر در اتحادیه اروپا کار می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما در تلاشیم تا یکپارچگی سیاسی نزدیک تر را در اتحادیه اروپا به ارمغان آوریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The emphasis on social integration often served to obscure the real differences within the community.
[ترجمه گوگل]تأکید بر ادغام اجتماعی اغلب باعث می شود که تفاوت های واقعی در جامعه پنهان بماند
[ترجمه ترگمان]تاکید بر یکپارچه سازی اجتماعی اغلب برای مبهم کردن تفاوت های حقیقی درون جامعه بکار می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The aim is to promote closer economic integration.
[ترجمه گوگل]هدف ارتقای یکپارچگی اقتصادی نزدیکتر است
[ترجمه ترگمان]هدف ترویج یکپارچگی اقتصادی نزدیک تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We must progress towards full integration of Catholic and Protestant pupils in Ireland.
[ترجمه گوگل]ما باید به سمت ادغام کامل دانش آموزان کاتولیک و پروتستان در ایرلند پیشرفت کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید به سمت ادغام کامل دانش آموزان کاتولیک و پروتستان در ایرلند پیشرفت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Through the integration of feminine role learning with self-definition, housekeeping behaviours tend to be developed as personality functions.
[ترجمه گوگل]از طریق ادغام یادگیری نقش زنانه با تعریف خود، رفتارهای خانه داری به عنوان کارکردهای شخصیتی توسعه می یابد
[ترجمه ترگمان]از طریق ادغام نقش زنانه در یادگیری با تعریف خود، رفتارها به عنوان توابع شخصیت توسعه می یابند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It is precisely the integration of cybernetic mechanisms in a hierarchical order that enables animals to develop the more complex cognitive functions.
[ترجمه گوگل]این دقیقاً ادغام مکانیسم های سایبرنتیک در یک نظم سلسله مراتبی است که حیوانات را قادر می سازد تا عملکردهای شناختی پیچیده تری را توسعه دهند
[ترجمه ترگمان]این دقیقا یکپارچگی مکانیزم های سایبرنتیک در یک ترتیب سلسله مراتبی است که به حیوانات امکان می دهد تا عملکردهای ادراکی پیچیده تر را توسعه دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Ultimately, the issue of integration within a complete system architecture will have to be addressed.
[ترجمه گوگل]در نهایت، موضوع یکپارچه سازی در یک معماری کامل سیستم باید مورد توجه قرار گیرد
[ترجمه ترگمان]در نهایت، مساله ادغام در یک معماری سیستم کامل باید مورد توجه قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Mostly at issue was the integration of schools or public accommodations.
[ترجمه گوگل]بیشتر بحث، ادغام مدارس یا اقامتگاه های عمومی بود
[ترجمه ترگمان]اغلب این مساله، ادغام مدارس یا مکان های عمومی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Furthermore, its integration with other desktop applications allows it to be used as a powerful document transmission system.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، ادغام آن با سایر برنامه های دسکتاپ امکان استفاده از آن را به عنوان یک سیستم انتقال سند قدرتمند می دهد
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، ادغام آن با دیگر کاربردهای رومیزی به آن اجازه می دهد تا به عنوان یک سیستم انتقال سند قدرتمند استفاده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

یکپارچگی (اسم)
accretion, integration

انضمام (اسم)
integration, adhesion, annexation

ائتلاف (اسم)
union, association, integration, trust, coalition, pool

اختلاط (اسم)
integration, synthesis, mix, brew, mixture, melange, intermixture, medley, conglomerate, welter, commixture, macedoine

اتحاد عناصر مختلف اجتماع (اسم)
integration

تخصصی

[شیمی] انتگرال گیرى، نابسوده یابی، حساب جامعه، روش کسرهاى ساده، بندک سازى، بندک گیرى
[سینما] مونتاژ کامل و تمام کننده
[کامپیوتر] مجتمع سازی
[برق و الکترونیک] انتگرال گیری
[ریاضیات] انتگرال گیری، تراکم، مجتمع
[آمار] انتگرال گیری
[آب و خاک] انتگرال گیری

انگلیسی به انگلیسی

• merging, joining; unification into a whole; abolition of segregation, act of bringing people together as equals regardless of race or religion

پیشنهاد کاربران

⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: یکپارچِش

⚫ نگارش به خط لاتین: Yekpārchesh

⚫ آمیخته از: یکپارچه ( integrated ) و �‍ِش� ( ation )

...
[مشاهده متن کامل]

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی

⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

گاهی معنی �دستیابی و دسترسی به � هم معنی میده
integration همگرایی
assimilationدیگر گرایی
Integrationاعلام هویت وارتباط بادوفرهنگ
assimilationاعلام هویت بافرهنگ کشور میزبان وبریدن از فرهنگ خودی
ادغام
ملحق شدن
تلفیق، یکپارچگی، یکپارچه سازی
یک گونه گی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : integrate
✅️ اسم ( noun ) : integration / integrity
✅️ صفت ( adjective ) : integrated / integral
✅️ قید ( adverb ) : integrally
هم پیوندی، یکپارچگی ( یکپارچه سازی )
جمع آوری
جمع بندی
در هم آمیزی، در هم آمیختن
[روش شناسی]: یکپارچه سازی، ائتلاف، ادغام ( سومین مرحله از روش گراندد تئوری با رویکرد شاتزمن یا رویکرد تحلیل ابعاد است که در این مرحله محقق می کوشد با توجه به ماتریس تبیینی و بعد مرکزی یا بعد چشم انداز، الگوی مورد نظر و ارتباطات میان ابعاد مختلف را توصیف و تبیین کند ) .
همبستگی، ائتلاف
integration ( ریاضی )
واژه مصوب: انتگرال‏گیری
تعریف: عمل محاسبۀ انتگرال معین یا نامعین
ادغام، تلفیق، الحاق
استقرار
ترکیب دو موضوع
3 - تلفیق
1 - هم پیمان، متحد، مشترک
2 - رابطه، نسبت، خویشی
یکپارچه سازی،
کامل سازی
This is the first concrete step on the road to integration
alliance
انسجام
همپیوندی
یکپارچه سازی
پیوستگی
یکپارچگی
تجمیع
تلفیق
انتگرال گیری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)

بپرس