dysfunction

/ˌdɪsˈfəŋkʃən//ˌdɪsˈfəŋkʃən/

معنی: عدم کار، معلولی، عمل یا کار معلول وغیر عادی
معانی دیگر: دشکاری، دژکنش، اختلال، به هم خوردگی، پرشیدگی، بدکاری، سو عملکرد، نقص در عملکرد

جمله های نمونه

1. There appears to be a dysfunction in the patient's respiratory system.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد اختلال در سیستم تنفسی بیمار وجود دارد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که اختلال عملکرد سیستم تنفسی بیمار وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Perhaps the grand master of dysfunction was the late Francis Bacon, who made a considerable fortune out of it.
[ترجمه گوگل]شاید استاد بزرگ اختلال عملکرد مرحوم فرانسیس بیکن بود که ثروت قابل توجهی از آن به دست آورد
[ترجمه ترگمان]آقای فرانسیس بیکن، شاید بزرگ ترین مشکلات زندگی، مرحوم فرانسیس بیکن بود که از آن پول زیادی به دست آورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Erectile dysfunction may be particularly prominent among the appropriate conditions.
[ترجمه گوگل]اختلال نعوظ ممکن است به ویژه در میان شرایط مناسب برجسته باشد
[ترجمه ترگمان]اختلال عملکرد نادرست ممکن است در میان شرایط مناسب برجسته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This occurs in extensive bilateral frontal lobe dysfunction and is usually due to vascular disease, hydrocephalus, or massive neoplasia.
[ترجمه گوگل]این در اختلال عملکرد دو طرفه لوب فرونتال گسترده رخ می دهد و معمولاً به دلیل بیماری عروقی، هیدروسفالی یا نئوپلازی عظیم است
[ترجمه ترگمان]این امر در عملکرد کلی پیشانی دو جانبه رخ می دهد و معمولا به علت بیماری عروقی، hydrocephalus، یا neoplasia بزرگ رخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There is enormous variation in psychopathology, family dysfunction, and medical complications associated with anorexia nervosa.
[ترجمه گوگل]تنوع بسیار زیادی در آسیب شناسی روانی، اختلال عملکرد خانواده و عوارض پزشکی مرتبط با بی اشتهایی عصبی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]تنوع زیادی در آسیب شناسی روانی، اختلال عملکرد خانوادگی و مشکلات پزشکی مربوط به anorexia nervosa وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Family dysfunction has demonstrated an alarming tendency to correlate with immoral and uncivilized behavior.
[ترجمه گوگل]ناکارآمدی خانواده تمایل نگران کننده ای را برای ارتباط با رفتار غیراخلاقی و غیر متمدن نشان داده است
[ترجمه ترگمان]اختلال عملکرد خانواده نشان دهنده تمایل هشدار دهنده به ارتباط با رفتار غیر اخلاقی و uncivilized است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It is a pathetic attempt to institutionalize dysfunction and to establish an idol.
[ترجمه گوگل]این تلاشی رقت انگیز برای نهادینه کردن ناکارآمدی و ایجاد یک بت است
[ترجمه ترگمان]این یک تلاش رقت انگیز برای اختلال عملکرد سازمانی و ایجاد یک بت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The onset of bladder dysfunction . . . leads to considerable distress and embarrassment.
[ترجمه گوگل]شروع اختلال عملکرد مثانه منجر به ناراحتی و خجالت قابل توجهی می شود
[ترجمه ترگمان]حمله مثانه باعث ناراحتی و ناراحتی زیادی میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Malabsorption of NaCl as a result of dysfunction of acid-base transport systems may be important in the pathogenesis of diarrhoeal disease.
[ترجمه گوگل]سوء جذب NaCl در نتیجه اختلال عملکرد سیستم های انتقال اسید-باز ممکن است در پاتوژنز بیماری اسهالی مهم باشد
[ترجمه ترگمان]malabsorption NaCl به دلیل اختلال عملکرد سیستم های حمل و نقل باز اسید ممکن است در بیماری زا بودن بیماری diarrhoeal مهم باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Impulses are generated as a result of neural dysfunction and do not follow classic pain pathways.
[ترجمه گوگل]تکانه ها در نتیجه اختلال عملکرد عصبی ایجاد می شوند و از مسیرهای درد کلاسیک پیروی نمی کنند
[ترجمه ترگمان]Impulses به عنوان نتیجه بدکاری عصبی تولید می شوند و مسیرهای درد سنتی را دنبال نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But such an approach is a classic example of treating symptoms of organizational dysfunction, rather than its root causes.
[ترجمه گوگل]اما چنین رویکردی نمونه ای کلاسیک از درمان علائم ناکارآمدی سازمانی است نه علل ریشه ای آن
[ترجمه ترگمان]اما چنین رویکردی یک نمونه کلاسیک از درمان علائم اختلال عملکرد سازمانی است و نه علل ریشه ای آن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. One of the beauties of the discipline of neurology is how it lends itself to analysis of dysfunction involving these neural levels.
[ترجمه گوگل]یکی از زیبایی های رشته نورولوژی این است که چگونه خود را به تجزیه و تحلیل اختلالات مربوط به این سطوح عصبی می رساند
[ترجمه ترگمان]یکی از زیبایی های این روش، این است که چگونه به تجزیه و تحلیل عملکرد اختلال در این سطوح عصبی کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Whatever the cause, the presenting symptom is therefore one that manifests focal brain dysfunction.
[ترجمه گوگل]علت هر چه باشد، بنابراین علامتی است که نشان دهنده اختلال عملکرد کانونی مغز است
[ترجمه ترگمان]بنابراین، علامت نمایش هر چه که باشد، یکی از دلایل بروز اختلال عملکرد کانونی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Smoking and alcohol may promote the reflux inflammation lower oesophageal sphincter dysfunction cycle in those without a hiatus hernia.
[ترجمه گوگل]استعمال دخانیات و الکل ممکن است چرخه اختلال عملکرد اسفنکتر تحتانی مری التهاب ریفلاکس را در افراد بدون فتق هیاتوس افزایش دهد
[ترجمه ترگمان]مصرف سیگار و الکل ممکن است باعث افزایش التهاب reflux و اختلال عملکرد بد oesophageal در افراد بدون داشتن فتق معده یا فتق معده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The gait may be histrionic with the degree of dysfunction varying in different situations.
[ترجمه گوگل]راه رفتن ممکن است هیستریونیک باشد و درجه اختلال عملکرد در موقعیت های مختلف متفاوت باشد
[ترجمه ترگمان]این راه رفتن ممکن است با درجه اختلال عملکرد متفاوت در موقعیت های مختلف، نمایش داده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عدم کار (اسم)
dysfunction

معلولی (اسم)
invalidism, dysfunction

عمل یا کار معلول وغیر عادی (اسم)
dysfunction

انگلیسی به انگلیسی

• impaired functioning, malfunction

پیشنهاد کاربران

ناکارآمدی، نارسایی
اختلال در کارکرد/ عملکرد
physiological dysfunction
اختلال در کارکرد فیزیولوژیکی
اختلال عملکرد
اختلالات
مثل: اختلالات عروقی vascular dysfunction
اختلال و کارکرد نابجا
◀️ توضیح و تفسیر انگلیسی: abnormal performance
[پزشکی] بدکاری: اختلال عملکرد، عملکرد غیرطبیعی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : dysfunction
✅️ صفت ( adjective ) : dysfunctional
✅️ قید ( adverb ) : _
نارسا کُنش وری
ناسالم یا غیر قابل استفاده مثلا ماشینت خراب شده کنار انداختی ، یا زن و مرد متاهل باهم رفیق میشن میگن ناسالم
Dysfunction relationships collide in workspace affiar
روابط ناسالم اتفاق می افتدیا برخورد می کنه در امور سرکاریا عشق بازی در
سرکار
ناکارآمدی
نارسایی هم میشه گفت
renal dysfunction نارسایی کلیوی، نارسایی کلیه
در روانشناسی و مشاوره برای این کلمه ترجمه های متفاوتی پیشنهاد میشه
خیلی از دوستان اومدن این کلمه رو اختلال ترجمه کردند، در حالی که ما برای اختلال disorder رو داریم.
بهترین ترجمه برای کلمه ی dysfunction ناکاراآمدی - بدعملکردی هستش، هر چند یه جاهایی هم میشه اختلال ترجمه بشه
سوء عملکرد
dysfunction ( پزشکی )
واژه مصوب: دُژکارکرد
تعریف: نابسامانی و کاستی و نابهنجاری در کارکرد یک اندام|||متـ . دُشکاری
نقص عملکردی، نابسامانی ( روانشناسی )
ناتوانی، کژکاری، عملکردضعیف
دشوار like difficult
نابسامانی
افت کارکرد ( عملکرد )
اختلال در کارکرد ( عملکرد )
بد کارکردی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس