connotation

/ˌkɑːnəˈteɪʃn̩//ˌkɒnəˈteɪʃn̩/

معنی: دلالت ضمنی، توارد ذهنی
معانی دیگر: (در مورد واژه و عبارت) معنای ضمنی، دلالت مفهومی، بار معنایی، همباره، همبارگی، حالت ضمنی معنی واژه، معنی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: connotative (adj.), connotatively (adv.)
(1) تعریف: a secondary meaning or implication of a word or expression, in addition to its primary meaning. (Cf. denotation.)
مترادف: implication, import
مشابه: indication, insinuation, meaning, sense, signification, suggestion, undercurrent

- Because the word "natural" has such good connotations, advertisers often use it to describe their products.
[ترجمه امین] واژه "طبیعی" چنان معنای ضمنی خوبی دارد که بدین خاطر تبلیغ کنندگان اغلب برای توضیح دادن محصولاتشان از آن استفاده میکنند.
|
[ترجمه مینا عظیم] چون که کلمه ی�طبیعی� بار معنایی مثبت و خوبی دارد ، تبلیغ کنندگان اغلب از آن برای توصیف محصولاتشان استفاده میکنند.
|
[ترجمه گوگل] از آنجایی که کلمه "طبیعی" معانی خوبی دارد، تبلیغ کنندگان اغلب از آن برای توصیف محصولات خود استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان] از آنجا که واژه \"طبیعی\" به معنای ضمنی است، تبلیغ کنندگان اغلب از آن برای توصیف محصولاتشان استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the act of connoting.
مترادف: implication
مشابه: indication, signification, suggestion

جمله های نمونه

1. A good dictionary will give us the connotation of a word as well as its denotation.
[ترجمه احمد درفشدار] یک فرهنگ لغت خوب مفهوم یک کلمه و همچنین دلالت آن را به ما عرضه میدارد
|
[ترجمه ناهید] یک دیکشنری خوب علاوه بر معنای دقیق کلمه، معنای تلویحی و استعاری کلمه را هم به ما می دهد.
|
[ترجمه گوگل]یک فرهنگ لغت خوب، مفهوم یک کلمه و همچنین معنای آن را به ما می دهد
[ترجمه ترگمان]یک فرهنگ لغت خوب، معنای یک کلمه و نیز denotation را به ما می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. "Urchin", with its connotation of mischievousness, may not be a particularly apt word.
[ترجمه محسن صالحی] "بچه تخس" شاید با همه خصلت بدجنس بودنش، مشخصاً در خور کلمه نباشد.
|
[ترجمه ناهید] "Unchin" استعاره از بچه ی شیطان، ممکن است واژه ی مناسب و زودفهمی نباشد.
|
[ترجمه گوگل]«خارپشت»، با مفهوم شیطنتش، ممکن است کلمه بخصوصی نباشد
[ترجمه ترگمان]\"Urchin\"، با معنای ضمنی آن، ممکن است کلمه مناسبی نباشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. And so it acquired its contemporary, pejorative connotation of idle chatter.
[ترجمه گوگل]و بنابراین مفهوم معاصر و تحقیرآمیز خود را از پچ پچ های بیهوده به دست آورد
[ترجمه ترگمان]و به این ترتیب این واژه جدید و واژه تحقیرآمیز را به زبان می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. With time, however, this acquired the connotation of the misfortune it described.
[ترجمه گوگل]با گذشت زمان، اما، این مفهوم بدبختی را که توصیف کرد به دست آورد
[ترجمه ترگمان]با این حال، با گذشت زمان، این موضوع مفهوم بدبختی را که توصیف کرده بود به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A new connotation was given to the concept of truth to nature.
[ترجمه گوگل]معنای جدیدی به مفهوم حقیقت به طبیعت داده شد
[ترجمه ترگمان]معنای جدیدی به مفهوم حقیقت به طبیعت داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. For most people "motherhood" has a very positive connotation.
[ترجمه گوگل]برای اکثر مردم "مادر بودن" مفهوم بسیار مثبتی دارد
[ترجمه ترگمان]برای بسیاری از مردم \"مادر شدن\" یک معنای بسیار مثبت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Based on the analysis of the connotation of human capital value, the paper constructs a model of university's human capital value. Furthermore, it analyses its characteristics and value-added methods.
[ترجمه گوگل]بر اساس تجزیه و تحلیل مفهوم ارزش سرمایه انسانی، این مقاله مدلی از ارزش سرمایه انسانی دانشگاه می سازد علاوه بر این، ویژگی ها و روش های ارزش افزوده آن را تجزیه و تحلیل می کند
[ترجمه ترگمان]این مقاله براساس تحلیل مفهوم ارزش سرمایه انسانی، مدلی از ارزش سرمایه انسانی دانشگاه را می سازد به علاوه، این روش خصوصیات و روش های ارزش افزوده خود را تجزیه و تحلیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The analyses the connotation of fair and efficiency and their dialectical relation.
[ترجمه گوگل]مفهوم عدالت و کارایی و رابطه دیالکتیکی آنها را تحلیل می کند
[ترجمه ترگمان]تجزیه و تحلیل معنای عادلانه و کارایی و رابطه دیالکتیکی آن ها را تجزیه و تحلیل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. From the view of connotation, it is reasonable to regard it as the symbol of reproduction worship because of its branchy and leafy characteristics with rich fruits.
[ترجمه گوگل]از نظر دلالت معقول است که آن را به دلیل ویژگی های شاخه دار و برگ دار با میوه های غنی، نماد پرستش تولید مثل بدانیم
[ترجمه ترگمان]از دیدگاه معنایی، معقول است که آن را به عنوان نماد پرستش reproduction به خاطر ویژگی های branchy و leafy با میوه های غنی تلقی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Fathers has enriched the connotation of the old man of the wilderness due to his ethnical tolerance while Santiago has enlarged its denotation because of going beyond the American border.
[ترجمه گوگل]پدران مفهوم پیرمرد بیابان را به دلیل تساهل قومی اش غنی کرده است در حالی که سانتیاگو به دلیل فراتر رفتن از مرزهای آمریکا معنای آن را بزرگتر کرده است
[ترجمه ترگمان]پدران، به دلیل تحمل قومی، مفهوم پیرمرد را به خاطر تحمل نژادی غنی کرده اند در حالی که سانتیاگو denotation خود را به خاطر فراتر رفتن از مرز آمریکا بزرگ کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The article emphasizes that in idiomatic translation, cultural connotation should be given a consideration as well as literal expression.
[ترجمه گوگل]مقاله تاکید می کند که در ترجمه اصطلاحی، مفهوم فرهنگی و همچنین بیان تحت اللفظی باید مورد توجه قرار گیرد
[ترجمه ترگمان]این مقاله بر این موضوع تاکید دارد که در ترجمه ماشینی، معنای فرهنگی باید در نظر گرفته شود و به معنای واقعی کلمه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This word has a bad connotation . Be sure to use it only in its right context.
[ترجمه گوگل]این کلمه مفهوم بدی دارد مطمئن شوید که از آن فقط در زمینه مناسب خود استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]این کلمه معنی بدی دارد دقت کنید که تنها در شرایط مناسب از آن استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The cultural connotation evolving during the course of usage of a lexical item usually pivots on its conceptual meaning enriched as a result of the process of repetitive uses.
[ترجمه گوگل]مفهوم فرهنگی که در طول استفاده از یک آیتم واژگانی تکامل می یابد، معمولاً بر معنای مفهومی آن متمرکز است که در نتیجه فرآیند استفاده های تکراری غنی شده است
[ترجمه ترگمان]مفهوم فرهنگی در طول استفاده از یک آیتم واژگانی در حال تحول است که معمولا بر مفهوم مفهومی آن بستگی دارد که در نتیجه فرآیند مصارف تکراری غنی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. And teachers misunderstanded the connotation of new idea or they showed a tendency of individualism, balkanization, contrived collegiality.
[ترجمه گوگل]و معلمان مفهوم ایده جدید را نادرست درک کردند یا تمایلی به فردگرایی، بالکانیزاسیون، گروهی ساختگی نشان دادند
[ترجمه ترگمان]و معلمان معنای جدیدی از ایده جدید را درک می کردند و یا گرایش به فردگرایی، balkanization، و collegiality را نشان می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. After discussing the connotation of the surroundings of tax planning, it points out its significance.
[ترجمه گوگل]پس از بحث در مورد مفهوم محیط برنامه ریزی مالیاتی، به اهمیت آن اشاره می کند
[ترجمه ترگمان]پس از بحث در مورد مفهوم محیط برنامه ریزی مالیات، اهمیت آن را مشخص می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دلالت ضمنی (اسم)
connotation

توارد ذهنی (اسم)
connotation

تخصصی

[سینما] معنای ضمنی

انگلیسی به انگلیسی

• inferred meaning
the connotations of a word are the ideas or qualities that it makes you think of.

پیشنهاد کاربران

Connotation vs. Denotation
Connotation معنای ضمنی
Denotation معنای صریح
connotation
استعاره، تلویح
بار معنایی
It can also mean implication
تصور یا احساسی که یک کلمه علاوه بر معنای تحت اللفظی یا اصلی خود برای شخص القا می کند.
تداعی
معنای نهفته
connotation ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: معنای ضمنی
تعریف: آن بخش از معنای واژه‏ها و جملات که به بافت غیرزبانی و جنبه‏های عاطفی و فرهنگی مربوط است
بار معنایی , مفهوم
– This word has a bad connotation
– That word has strong sexual connotation
– For most people "motherhood" has a very positive connotation
connotation: دلالت ضمنی
denotation : دلالت صریح
( در علوم اجتماعی و نشانه شناسی )
مضنون
مفهوم
ذهنیت
به معنی بارمعنایی و متضاد Denotation
دلالت ضمنی ، توارد ذهنی ، معنی
تلویح
مفهوم
a negative connotation
به معنی : بار معنایی منفی
مثال :
In the world, persuasion has gotten a negative feeling, a negative connotation
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس