demise

/ˌdɪˈmaɪz//dɪˈmaɪz/

معنی: انتقال دادن، مردن، وفات یافتن
معانی دیگر: مرگ، فوت، وفات، فنا، نیستی، نابودی، (حقوق) اجاره ی ملک (به مدت معین)، اجاره دادن ملک (به مدت معین)

جمله های نمونه

1. that event led to the demise of feudalism
آن رویداد موجب فنای فئودالیسم شد.

2. the watergate scandal led to nixon's demise
رسوایی واترگیت منجر به برکناری نیکسون شد.

3. The demise of the industry has caused untold misery to thousands of hard-working tradesmen.
[ترجمه مصطفی بدری] نابودی این صنعت باعث بدبختی بیشماری برای هزاران کاسبکار سختکوش شده است.
|
[ترجمه گوگل]از بین رفتن این صنعت برای هزاران تاجر سخت کوش مصیبت بی حد و حصری به بار آورده است
[ترجمه ترگمان]مرگ این صنعت باعث بدبختی بیشماری به هزاران کاسب کار سخت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The war brought about the industry's sudden demise.
[ترجمه گوگل]جنگ باعث نابودی ناگهانی این صنعت شد
[ترجمه ترگمان]جنگ، مرگ ناگهانی این صنعت را به ارمغان آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I agree that the demise of London zoo would be terrible.
[ترجمه گوگل]موافقم که نابودی باغ وحش لندن وحشتناک خواهد بود
[ترجمه ترگمان]موافقم که مرگ باغ وحش لندن وحشتناک خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The demise of the company was sudden and unexpected.
[ترجمه گوگل]سقوط این شرکت ناگهانی و غیرمنتظره بود
[ترجمه ترگمان]مرگ شرکت ناگهانی و غیر منتظره بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The committee's demise was generally attributed to factionalism and a lack of interest among other Contact users.
[ترجمه گوگل]سقوط این کمیته عموماً به جناح بندی و عدم علاقه در میان سایر کاربران تماس نسبت داده شد
[ترجمه ترگمان]مرگ این کمیته به طور کلی به دسته بندی و عدم علاقه میان دیگر کاربران آشنا نسبت داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Occasionally he would seek to expedite his victim's demise as best he could.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات او به دنبال تسریع در مرگ قربانی خود به بهترین شکل ممکن بود
[ترجمه ترگمان]گهگاه می کوشید تا هرچه زودتر مرگ قربانیش را سریع تر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. When the long-delayed demise of the dinosaurs finally occurred, the crash was spectacular.
[ترجمه گوگل]وقتی سرانجام مرگ دایناسورها با تاخیر طولانی اتفاق افتاد، سقوط تماشایی بود
[ترجمه ترگمان]وقتی سقوط طولانی دایناسورها در نهایت رخ داد، سقوط تماشایی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Open access would lead to the demise of such long-term contracts.
[ترجمه گوگل]دسترسی آزاد منجر به از بین رفتن چنین قراردادهای بلندمدتی می شود
[ترجمه ترگمان]دسترسی آزاد منجر به نابودی چنین قراردادهای بلند مدت خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This can easily cause anorexia and finally the demise of the stressed subject.
[ترجمه گوگل]این به راحتی می تواند باعث بی اشتهایی و در نهایت مرگ سوژه تحت استرس شود
[ترجمه ترگمان]این می تواند به راحتی منجر به مرگ و درنهایت فوت سوژه استرس زده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. If they are correct, his demise has to be the ultimate consequence of road rage.
[ترجمه گوگل]اگر آنها درست باشند، مرگ او باید نتیجه نهایی خشم جاده باشد
[ترجمه ترگمان]اگر صحیح باشند، مرگ او نتیجه نهایی خشم جاده ها خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This is best reflected in the demise of the Yiddish-language press in New York.
[ترجمه گوگل]این به بهترین وجه در سقوط مطبوعات ییدیش زبان در نیویورک منعکس شده است
[ترجمه ترگمان]این موضوع به خوبی در نابودی مطبوعات زبان Yiddish در نیویورک منعکس شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. To create a demise or bareboat charter, an owner must relinquish possession, control and navigation of the vessel the charterer.
[ترجمه sara] برای اجاره ( چارتر ) دربست قایق مالک باید از تصرف ( مالکیت ) ، کنترل و هدایت کشتی در قبال اجاره کننده دست بکشد.
|
[ترجمه گوگل]برای ایجاد چارتر مرگ یا قایق برهنه، مالک باید از مالکیت، کنترل و ناوبری کشتی اجاره‌کننده صرفنظر کند
[ترجمه ترگمان]برای ایجاد یک منشور یا لغو منشور، مالک باید مالکیت، کنترل و هدایت کشتی را از دست بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انتقال دادن (فعل)
transfer, shift, alienate, transmit, demise, make over, remise

مردن (فعل)
go off, expire, die, demise, perish, die down, be killed, drop off, be slain, pop off, decease, pass away, pass out, knock off

وفات یافتن (فعل)
demise

تخصصی

[حقوق] انتقال دادن، واگذار کردن، انتقال به صورت عمری یا رقبی یا به موجب وصیت نامه، وقف کردن، اجاره دادن، اجاره کشتی به صورت در بست، فوت

انگلیسی به انگلیسی

• die; come to an end; bequeath, will; transfer an estate (law)
decease, death; passing, coming to an end
the demise of something or someone is their end or death; a formal word.

پیشنهاد کاربران

انتقال یک دارای یا عنوان با مردن؛ انتقال یا اعطای یک ملک با وصیت یا اجاره
۱. فوت. درگذشت ۲. سقوط. ورشکستگی. اضمحلال. مرگ
مثال:
Nor restores anything after its demise
و نه چیزی بعد از مرگ اش بازگردانده خواهد شد.
ارتحال
۱. مرگ ( فرد )
۲. نابودی، انقراض، فروپاشی، فنا و از هم پاشیدن یک پروژه، کارخانه ، سیستم، صنعت ( که قبلاً قوی بوده )
1. an end of life : death
2. the end of something that was previously considered to be powerful, such as a business, industry, or system / the end of something that is thought of as being like a death
...
[مشاهده متن کامل]

Examples :
◀️ I hope ISIS members suffer a long miserable demise
◀️ the company's imminent demise
◀️ She had/owned no property at the time of her demise.
◀️The musician met an untimely demise.
◀️ There are several theories about what caused the demise [=extinction] of the dinosaurs.
◀️ We have not had truly local news coverage since the town newspaper's demise three years ago.
◀️ Losing this game will mean/spell the team's demise.

فروپاشی
مثال:
The rise and demise of the world's biggest plane
Telegraph ( 2023 )
افول
از بین رفتن، اضمحلال
اجاره ( دادن )
mortgage by demise : رهن انتقالی ( یعنی اجاره )
رحلت؛ در مورد بزرگان
مرگ و نابودی ///
demise anniversary of Imam Khomeini
سالگرد رحلت ( درگذشت ) امام خمینی
انحطاط، زوال، هلاکت، اضمحلال، امحا
مرگ، مردن
افول و سقوط
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس