bypass

/ˈbaɪˌpæs//ˈbaɪpɑːs/

معنی: گذرگاه، گذرگاه فرعی، گذشتن، کنار گذاشتن، از راه فرعی رفتن
معانی دیگر: راه میان بر، راه فرعی، (راهی که به جای عبور از شهر و ترافیک سنگین آن را دور می زند) راه کمربندی، کنارگذر، (مانعی را) دور زدن، از میان بر رفتن، از پس راهه رفتن، از راه کمربندی رفتن، سلسله مراتب را طی نکردن، نادیده انگاشتن، (چراغ خوراک پزی و آبگرمکن و غیره) لوله ی فرعی (که آبگونه یا گاز را مثلا به پیلوت می رساند)، (برق) رجوع شود به: shunt، (جراحی) باز کردن مجرای جدید (برای خون وغیره - به ویژه اگر شاهرگی گرفته باشد - نام کامل آن: bypass operation)، دارای راه فرعی یا کمربندی کردن، سبب انشعاب شدن، تقاطع کردن، شنت کردن، باى پاس کردن، پل زدن راه فرعى ساختن، اتصال کوتاه کردن مجراى فرعى، گذرگاه فرعى مسیر فرعى، دور زدن مانع، گذرگاه فرعى، لوله فرعى علوم مهندسى : اتصال کوتاه عمران : گذرگاه فرعى علوم نظامى : لوله یدکى جا گذاشتن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a highway that is built to go around an obstacle or an area of congestion such as a city.
مترادف: beltway
مشابه: detour

- We don't have to go through the downtown area now that the bypass is complete.
[ترجمه احمد قربانی] لازم نیست ما از طریق پایین شهر در حال حاضر که میانبر است، برویم
|
[ترجمه فاطمه] حالا که این مسیر فرعی کامل شده است، لازم نیست از مرکز شهر عبور کنیم
|
[ترجمه گوگل] اکنون که کنارگذر کامل شده است، لازم نیست از منطقه مرکز شهر عبور کنیم
[ترجمه ترگمان] حالا که این گذرگاه کامل است مجبور نیستیم به قسمت پایین شهر برویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a pipe or other device that directs a flowing liquid or gas around an obstacle, pipe, or other fixture.
مشابه: pipe, pipeline

(3) تعریف: in medicine, the operation by which an alternative route of flow is created in order to avoid a blocked or diseased organ or part of such an organ.

- His cardiologist told him he would need a bypass.
[ترجمه احمد قربانی] متخصص قلبش بهش گفت که به یه جراحی باز احتیاج داره
|
[ترجمه گوگل] متخصص قلب او به او گفت که به بای پس نیاز دارد
[ترجمه ترگمان] cardiologist بهش گفته که به بایپس نیاز داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bypasses, bypassing, bypassed
(1) تعریف: to go around or avoid.
مترادف: avoid, circumvent, detour, skirt
مشابه: elude, evade

- They bypassed the city by taking the expressway.
[ترجمه فاطمه] آن ها با عبور از بزرگراه، شهر را دور زدند
|
[ترجمه گوگل] آنها با رفتن به بزرگراه شهر را دور زدند
[ترجمه ترگمان] آن ها با گرفتن بزرگراه از شهر رد شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She hoped to bypass the regulations and continue using her outdated equipment.
[ترجمه گوگل] او امیدوار بود که مقررات را دور بزند و به استفاده از تجهیزات قدیمی خود ادامه دهد
[ترجمه ترگمان] او امیدوار است که مقررات را نادیده بگیرد و با استفاده از تجهیزات قدیمی اش ادامه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cause (liquid in a pipe or fixture) to flow around an obstacle.
مشابه: deflect, divert

- This device bypasses the water.
[ترجمه گوگل] این دستگاه آب را دور می زند
[ترجمه ترگمان] این دستگاه آب رو کنار می گیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the construction of a bypass around the city of ghom
ساختن راهی که شهر قم را دور می زند

2. the workers decided to bypass the foreman and go directly to the boss
کارگران تصمیم گرفتند به جای مراجعه به سر کارگر مستقیما سراغ رئیس کل بروند.

3. since it was late, we decided to bypass hamadan and go straight to kermanshah
چون دیر شده بود تصمیم گرفتیم همدان را دور زده یکسره به کرمانشاه برویم.

4. If we take the bypass we'll avoid the town centre.
[ترجمه گوگل]اگر از کنارگذر استفاده کنیم، از مرکز شهر دوری خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان]اگر مسیر عبور را بگیریم، از مرکز شهر دوری خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A growing number of employers are trying to bypass the unions altogether.
[ترجمه گوگل]تعداد فزاینده ای از کارفرمایان در تلاشند تا به طور کلی اتحادیه ها را دور بزنند
[ترجمه ترگمان]تعداد رو به افزایشی از کارفرمایان در تلاش برای عبور از اتحادیه ها هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. That stretch of bypass will be finished by January.
[ترجمه گوگل]این بخش از کنارگذر تا ژانویه به پایان خواهد رسید
[ترجمه ترگمان]این امتداد of تا ماه ژانویه به پایان خواهد رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I was elated that my second heart bypass had been successful.
[ترجمه گوگل]از اینکه بای پس دوم قلبم موفقیت آمیز بود، خوشحال شدم
[ترجمه ترگمان]از این که قلب دوم من موفق به موفقیت شد خوشحال شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The new bypass will reduce travel time to the airport.
[ترجمه گوگل]بای پس جدید زمان سفر به فرودگاه را کاهش می دهد
[ترجمه ترگمان]این گذرگاه جدید زمان سفر را به فرودگاه کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A new bypass around the city is being built.
[ترجمه گوگل]یک کنارگذر جدید در اطراف شهر در حال ساخت است
[ترجمه ترگمان]یک دور جدید در اطراف شهر ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They let us bypass the usual admissions procedure.
[ترجمه گوگل]آنها به ما اجازه می دهند از روال معمول پذیرش عبور کنیم
[ترجمه ترگمان]اونا به ما اجازه دادن عمل پذیرش همیشگی رو انجام بدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The bypass relieves traffic jams in our city centre.
[ترجمه گوگل]کنارگذر ترافیک در مرکز شهر ما را برطرف می کند
[ترجمه ترگمان]این bypass ترافیک را در مرکز شهر ما کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We drove round the bypass to the airport.
[ترجمه گوگل]دور کنارگذر به سمت فرودگاه راندیم
[ترجمه ترگمان]با سرعت به فرودگاه رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We managed to bypass the shopping centre by taking side-streets.
[ترجمه گوگل]توانستیم با عبور از خیابان های فرعی مرکز خرید را دور بزنیم
[ترجمه ترگمان]ما موفق به عبور از مرکز خرید با در نظر گرفتن خیابان های فرعی شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. People with kidney failure are increasingly undergoing bypass and vessel-opening procedures.
[ترجمه گوگل]افراد مبتلا به نارسایی کلیه به طور فزاینده ای تحت عمل بای پس و باز کردن عروق قرار می گیرند
[ترجمه ترگمان]افرادی که نارسایی کلیه دارند به طور فزاینده ای در حال گذر از مراحل آغازین و مراحل آغازین عمل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He recently endured a five-way heart bypass.
[ترجمه گوگل]او اخیرا یک بای پس قلب پنج طرفه را تحمل کرده است
[ترجمه ترگمان]او اخیرا یک دوره پنج طرفه را تحمل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گذرگاه (اسم)
pass, passage, defile, bypass, bus, pathway, causeway, passageway, gangway

گذرگاه فرعی (اسم)
bypass

گذشتن (فعل)
pass, cross, go, elapse, blow over, bypass, go over

کنار گذاشتن (فعل)
shunt, reserve, deposit, overrule, bypass, shelf, lay away, pretermit

از راه فرعی رفتن (فعل)
bypass

تخصصی

[شیمی] مسیر فرعی
[سینما] میان بر
[عمران و معماری] گذرگاه فرعی - عبور انحرافی - راه فرعی - مسیر فرعی - کنارگذر
[کامپیوتر] مسیر جنبی
[برق و الکترونیک] کنار گذر یک مسیر کم - امپدانس که در اطراف بخشی از یا تمام یک مدار قرار داده می شود. - کنار گذر
[زمین شناسی] گذرگاه جنبی، کنار گذر، مسیر فرعی، کنار گذاشتن
[معدن] کنارگذر (معادن زیرزمینی)
[مهندسی گاز] لوله فرعی - مسیرانحرافی - جرای فرعی - مسیرفرعی
[زمین شناسی] گذرگاه فرعی، عبور انحرافی -راه فرعی، مسیر فرعی، کنارگذر، میان بر
[نفت] کنار گذر

انگلیسی به انگلیسی

• road which avoids a city or traffic area; detour
evade, avoid; go around; take a detour
if you bypass someone in authority, you avoid asking their permission to do something.
if you bypass a difficulty, you avoid dealing with it.
a bypass is a main road which takes traffic round the edge of a town rather than through its centre.
if you bypass a place, you go round it rather than through it.
a bypass operation is one in which doctors redirect the flow of blood to avoid the heart, often because the heart is diseased or weak.
detour, road that passes around a town avoiding traffic; secondary route or passage

پیشنهاد کاربران

عبور کردن
دور زدن قانون
Bypass, بای پس
In surgery, the term "bypass" refers to a procedure that reroutes blood flow around a blocked or diseased blood vessel. This is typically done to improve blood flow to the heart, brain, or other parts of the body, and can help alleviate symptoms such as chest pain or stroke.
to ignore a rule
دور زدن مانع
جاده کمربندی ( کنارگذر )
bypass ( حمل‏ونقل درون شهری - جاده ای )
واژه مصوب: کنارگذر
تعریف: راهی برای عبور از حاشیۀ یک شهر بدون ورود به آن
قلم گرفتن
میانبُریدن =
م. ث
اگر از اینجا بِمیانبُری، زود تر می رسی.
گذرگاه
جایی را دور زدن.
سرپیچی کردن
To go past or round

دور زدن کسی
کنار زدن . . .
عبور کردن از سد . . .
میان بُر
میانبر، راه فرعی
از کنار چیزی عبور کردن
قانون را دور زدن
از قوانین سرپیچی کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس