wedded

/ˈwedəd//ˈwedɪd/

وابسته، بسیار علاقمند، ازدواج کرده، زن و شوهر (شده)، وابسته به ازدواج، ازدواجی، زن و شوهری، (همسر) قانونی، بسیار علاقمند he is wedded to his job خیلی به شغلش دلبستگی دارد

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: joined in marriage; married.

(2) تعریف: of or relating to matrimony or married people.
مشابه: conjugal

جمله های نمونه

1. mahmood wedded his neighbor's daughter
محمود دختر همسایه اش را گرفت.

2. he is wedded to his job
خیلی به شغلش دلبستگی دارد.

3. he was wedded on july 12
روز دوازدهم جولای عروسی کرد.

4. living in wedded (or married) bliss
در ازدواج سعادتمند بودن،زندگی زناشویی موفق و کامبخشی داشتن

5. the priest who wedded them is old
کشیشی که آنها را زن و شوهر کرد پیر است.

6. This newly wedded couple are always quarreling.
[ترجمه گوگل]این زوج تازه ازدواج کرده همیشه در حال دعوا هستند
[ترجمه ترگمان]این زوج تازه عروس و داماد همیشه با هم دعوا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mr Lowe has just celebrated six months of wedded bliss to his sweetheart Ellen.
[ترجمه گوگل]آقای لو به تازگی شش ماه سعادت ازدواج خود را با معشوقش الن جشن گرفته است
[ترجمه ترگمان]آقای لاو فقط شش ماه از سعادت ازدواج با معشوقه خود الن را جشن گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Conservationists are mostly wedded to preserving diversity in nature.
[ترجمه گوگل]حافظان محیط زیست عمدتاً به دنبال حفظ تنوع در طبیعت هستند
[ترجمه ترگمان]Conservationists عمدتا به حفظ تنوع در طبیعت پیوند دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He is wedded to his work.
[ترجمه گوگل]او با کارش ازدواج کرده است
[ترجمه ترگمان]او با کارش ازدواج می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Social Democrats are still wedded to the concepts of high taxation and regulation.
[ترجمه گوگل]سوسیال دموکرات ها هنوز به مفاهیم مالیات و مقررات بالا علاقه دارند
[ترجمه ترگمان]سوسیال دموکرات ها هنوز با مفاهیم مالیات و مقررات بالا پیوند دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They are at last happily wedded.
[ترجمه گوگل]آنها بالاخره با خوشحالی ازدواج کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها عاقبت به خیر و خوشی به هم پیوند می خورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Elaine and Ian have been living in wedded bliss for almost half a year now.
[ترجمه گوگل]الین و ایان تقریباً نیم سال است که در خوشبختی عروسی زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]الین و ایان تقریبا یک سال است که در خوشی و خوشی زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They're celebrating 25 years of wedded bliss.
[ترجمه گوگل]آنها 25 سال سعادت ازدواج را جشن می گیرند
[ترجمه ترگمان]آن ها ۲۵ سال سعادت ازدواج را جشن می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But Navarre, by then wedded to his strategy, disregarded their misgivings.
[ترجمه گوگل]اما ناواره که در آن زمان با استراتژی خود آشنا شده بود، به تردیدهای آنها توجهی نکرد
[ترجمه ترگمان]اما ناوار، پس از آنکه با استراتژی خود ازدواج کرد، misgivings را نادیده گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• married; of married life; of a married couple; tight, involved together; devoted (to an idea)
if you are wedded to an idea or system, you support it strongly and refuse to change your views; a formal word.

پیشنهاد کاربران

هم معنی هست با married =متاهل شدن ، ازدواج کردن
یا میتونید از کلمات زیر هم استفاده کنید
●tie the knot
●say l do
●get hitched
اینا اصطلاحاتی هستند که میتونیم به جای کلمه ی married استفاده کنیم
پایبند، متعهد، مزدوج، همبسته

بپرس