disengagement

/ˌdɪsənˈɡeɪdʒmənt//ˌdɪsɪnˈɡeɪdʒmənt/

معنی: متارکه روابط، رهایی از قید یا تعهد
معانی دیگر: (ارتش یا امور سیاسی و غیره) پس کشانی، عقب نشینی، قطع تماس با دشمن، (گیره و قلاب و چفت و غیره) رهایی، آزادی، جدایی، (دنده) خلاصی، باز بودن، عدم اتصال، جداسازی، (نداشتن گرفتاری یا مسئولیت یا وعده ی ملاقات و غیره) فراغت، ناگرفتاری

جمله های نمونه

1. the disengagement of two armored battalions
قطع تماس دو گردان زرهی

2. This policy of disengagement from the European war had its critics.
[ترجمه گوگل]این سیاست جدایی از جنگ اروپا منتقدانی داشت
[ترجمه ترگمان]این سیاست رهایی از جنگ اروپا منتقدان خود را داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Even more important, the pace of disengagement among whites has been uncorrelated with racial intolerance or support for segregation.
[ترجمه گوگل]حتی مهمتر از آن، سرعت جدایی در میان سفیدپوستان با عدم تحمل نژادی یا حمایت از جداسازی ارتباطی ندارد
[ترجمه ترگمان]حتی مهم تر از آن، سرعت جدایی بین سفیدها با عدم تحمل نژادی یا حمایت از تفکیک ناهمبسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Is the suicide a kind of disengagement still gives him an evasive view?
[ترجمه گوگل]آیا خودکشی نوعی جدایی است که همچنان به او دیدگاهی گریزان می دهد؟
[ترجمه ترگمان]آیا خودکشی یک نوع جداسازی هنوز به او دیدگاه evasive می دهد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Disengagement from the exposure to tetraethyl lead in an early phase can be used as an index to determine the poisoning degrees.
[ترجمه گوگل]جدا شدن از قرار گرفتن در معرض تترااتیل سرب در مراحل اولیه می تواند به عنوان شاخصی برای تعیین درجه مسمومیت استفاده شود
[ترجمه ترگمان]اسراییل از قرار گرفتن در معرض tetraethyl شدن در یک فاز اولیه می تواند به عنوان شاخصی برای تعیین میزان مسمومیت استفاده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Till it gets them, troop disengagement, withdrawal and the final demilitarization of the glacier is not on the cards.
[ترجمه گوگل]تا زمانی که آنها به دستشان نرسد، خروج نیروها، عقب نشینی و غیرنظامی کردن نهایی یخچال در کار نیست
[ترجمه ترگمان]تا زمانی که این موضوع به آن ها برسد عقب نشینی سربازان، عقب نشینی و قطع نهایی کوه یخی بر روی کارت ها نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The suicide is kind of disengagement, right?
[ترجمه گوگل]خودکشی نوعی جدایی است، درست است؟
[ترجمه ترگمان]این خودکشی یک نوع جداسازی است، درست است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. For Myanmarese, the U. S. disengagement from the region after Sept. 11 meant stepped-up repression and a fading of the pro-democracy movement headed by Aung San Suu Kyi.
[ترجمه گوگل]برای میانماری ها، جدایی ایالات متحده از منطقه پس از 11 سپتامبر به معنای تشدید سرکوب و محو شدن جنبش دموکراسی خواه به رهبری آنگ سان سوچی بود
[ترجمه ترگمان]برای Myanmarese، U اس عقب نشینی از منطقه پس از ۱۱ سپتامبر به معنای تشدید سرکوبی و محو جنبش طرفدار دموکراسی به رهبری \"آنگ سان سو کی\" بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The procedure followed in such cases involves complete disengagement of the cross slide from the carriage, which is then guided by the taper-turning attachment.
[ترجمه گوگل]روشی که در چنین مواردی دنبال می شود شامل جدا شدن کامل لغزنده متقاطع از کالسکه است که سپس توسط اتصال مخروطی گردان هدایت می شود
[ترجمه ترگمان]روند دنبال شده در این موارد شامل قطع کامل ترک کراس از سمت کالسکه است که سپس به وسیله اتصال تبدیل به شمع هدایت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The engagement and disengagement of the rotating friction clutch in the power-shift transmissions of the modern vehicles are accomplished by charging and discharging the actuating cylinder.
[ترجمه گوگل]درگیر شدن و جدا شدن کلاچ اصطکاکی دوار در گیربکس‌های انتقال قدرت خودروهای مدرن با شارژ و تخلیه سیلندر محرک انجام می‌شود
[ترجمه ترگمان]تعامل و جداسازی کلاچ اصطکاک چرخشی در انتقال انتقال قدرت خودروهای مدرن با شارژ کردن و تخلیه سیلندر تحریک انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Be a disengagement to a person to death?
[ترجمه گوگل]آیا جدایی از یک فرد به مرگ؟
[ترجمه ترگمان]جدایی از یک فرد تا سرحد مرگ چیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Should from urge close urge kind, the disengagement in the management of simple type comes out.
[ترجمه گوگل]باید از نوع اصرار نزدیک، عدم مشارکت در مدیریت نوع ساده بیرون می‌آید
[ترجمه ترگمان]در صورت نیاز به تمایل شدید، جداسازی در مدیریت نوع ساده از بین می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Finally, there will be a managed disengagement over a period of a month at most.
[ترجمه گوگل]در نهایت، حداکثر در یک دوره یک ماهه یک جداسازی مدیریت شده وجود خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]در نهایت، طی یک دوره از یک ماه، یک جدایی موفق خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Anne filled her hours of disengagement with rading.
[ترجمه گوگل]آن ساعت های دوری خود را با رادینگ پر کرد
[ترجمه ترگمان]آن ساعات فراغتش را با rading پر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متارکه روابط (اسم)
disengagement

رهایی از قید یا تعهد (اسم)
disengagement

انگلیسی به انگلیسی

• disconnecting, releasing; detachment

پیشنهاد کاربران

رهاشدگی
خلاص شدن
آزادسازی
( در مقطع کنونی سرمایه داری، بر آزادسازی اقتصادی، به معنای خصوصی کردن و عدم مداخله دولت تاکید میشود که البته این روند کاهش چتر حمایتی دولت ، ضعیف شدن تامین اجتماعی، رشد قراردادهای موقت کار، . . . را به همراه داشته است ) .
Stop fighting
آتش بس
عدم مشارکت
عدم تعهد
جداسازی، جدایی، آزادی، ( ارتش یا امور سیاسی و غیره ) پس کشانی، ( دنده ) خلاصی، ( نداشتن گرفتاری یامسئولیت یا وعده ی ملاقات و غیره ) فراغت، ( گیره و قلاب و چفت و غیره ) رهایی، باز بودن، رفع وظیفه، عدم اتصال، عقب نشینی، قطع تماس با دشمن، متارکه روابط
فاصله گرفتن
گسستگی
در خانواده درمانی به، گسستگی در مقابل به هم تنیدگی در ساختار خانواده اشاره دارد.
disengagement متضاد enmeshment است.
Breakaway
عدم درگیری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس