neutrality

/nuːˈtræləti//njuːˈtrælɪti/

معنی: بیطرفی، نادرگیری
معانی دیگر: هیچ سویی، بی سویی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the condition or status of being neutral.

(2) تعریف: the foreign policy of a nation that refuses to take sides in an international dispute.

- Sweden adopted neutrality in the early 1800s and did not participate militarily in either of the two world wars.
[ترجمه گوگل] سوئد در اوایل دهه 1800 بی طرفی را پذیرفت و در هیچ یک از دو جنگ جهانی شرکت نظامی نداشت
[ترجمه ترگمان] سوئد در اوایل دهه ۱۸۰۰ به بی طرفی موافقت کرد و از نظر نظامی در دو جنگ جهانی شرکت نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. iran's neutrality was ignored during both world wars
در هر دو جنگ جهانی بی طرفی ایران نادیده گرفته شد.

2. a policy of neutrality
سیاست بی طرفی

3. Switzerland declared its neutrality.
[ترجمه گوگل]سوئیس بی طرفی خود را اعلام کرد
[ترجمه ترگمان]سوییس اعلام بی طرفی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The army has given up any pretence of neutrality in the war.
[ترجمه گوگل]ارتش از هرگونه تظاهر به بی طرفی در جنگ دست کشیده است
[ترجمه ترگمان]ارتش هر گونه بی طرفی و بی طرفی را در جنگ تسلیم کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Sweden isn't likely ever to abandon its traditional neutrality.
[ترجمه گوگل]به احتمال زیاد سوئد هرگز بی طرفی سنتی خود را کنار نخواهد گذاشت
[ترجمه ترگمان]سوئد احتمالا هیچ وقت از بی طرفی سنتی خود دست نخواهد کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They had thrown their neutrality overboard in the crisis.
[ترجمه گوگل]آنها در این بحران بی طرفی خود را کنار گذاشته بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها بی طرفی خود را در این بحران به خطر انداخته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Their cloak of neutrality in the Iran - Iraq war was beginning to wear a bit thin.
[ترجمه گوگل]ردای بی طرفی آنها در جنگ ایران و عراق کمی نازک شده بود
[ترجمه ترگمان]پوشش بی طرفی آن ها در جنگ ایران و عراق کمی ضعیف شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Switzerland has a long tradition of neutrality.
[ترجمه گوگل]سوئیس سنت طولانی بی طرفی دارد
[ترجمه ترگمان]سوییس سنت طولانی بی طرفی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Neutralism differs from neutrality in that it is an attitude of mind in time of peace rather than a legal status in time of war.
[ترجمه گوگل]بی طرفی از این جهت با بی طرفی تفاوت دارد که یک نگرش ذهنی در زمان صلح است تا یک وضعیت قانونی در زمان جنگ
[ترجمه ترگمان]neutralism با بی طرفی تفاوت دارد که این نگرش نسبت به زمان صلح به جای وضعیت قانونی در زمان جنگ، نگرش ذهنی در زمان صلح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Queen has maintained political neutrality throughout her reign.
[ترجمه گوگل]ملکه در تمام دوران سلطنت خود بی طرفی سیاسی را حفظ کرده است
[ترجمه ترگمان]ملکه در طول دوران فرمان روایی خود به حفظ بی طرفی سیاسی پرداخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She maintained a cold neutrality, concentrating on what was, blocking out what might be.
[ترجمه گوگل]او بی‌طرفی سردی را حفظ کرد، بر آنچه بود تمرکز کرد، مانع از آنچه ممکن بود باشد
[ترجمه ترگمان]او یک بیطرفی سرد را حفظ کرد و بر آنچه بود تمرکز کرد و آنچه را که ممکن بود اتفاق بیفتد متمرکز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Their neutrality was why Jack let them in.
[ترجمه گوگل]بی طرفی آنها این بود که چرا جک به آنها اجازه ورود داد
[ترجمه ترگمان]بی طرفی آن ها این بود که چرا جک آن ها را داخل کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Neutrality is concerned only with the degree to which the parties are helped or hindered.
[ترجمه گوگل]بی طرفی فقط به میزان کمک یا ممانعت طرفین مربوط می شود
[ترجمه ترگمان]بی طرفی تنها به حدی مربوط است که طرفین به آن ها کمک کرده یا متوقف شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The doctrine of political neutrality is a doctrine of restraint for it advocates neutrality between valid and invalid ideals of the good.
[ترجمه گوگل]دکترین بی طرفی سیاسی یک دکترین بازدارنده است زیرا طرفدار بی طرفی بین آرمان های معتبر و نامعتبر خوب است
[ترجمه ترگمان]دکترین بی طرفی سیاسی یک نظریه محدودیت برای طرفداری از بی طرفی بین آرمان های معتبر و معتبر of است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بیطرفی (اسم)
impartiality, neutrality

نادرگیری (اسم)
neutrality

تخصصی

[حسابداری] بی طرفی
[حقوق] بی طرفی

انگلیسی به انگلیسی

• state of being neutral, impartiality, condition of being without prejudice or bias

پیشنهاد کاربران

خنثایی
خنثی
مثلاً: کربن خنثی Carbon neutrality
بی اثر کردن، خنثی کردن
استقلال
خنثی سازی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : neutralize
✅️ اسم ( noun ) : neutrality / neutralization / neutral / neutralist
✅️ صفت ( adjective ) : neutral / neutralist
✅️ قید ( adverb ) : neutrally
ناکارایی ، عدم کارایی ، ناسودمندی ، بیهودگی
بی تاثیری ، تاثیرنداشتگی ، تاثیرناگذاری
سوی ناگیری
neutrality ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: بی طرفی
تعریف: موضع حقوقی یک دولت مبنی بر عدم جانب داری از هریک از دو طرف درگیر در جنگ
carbon neutrality
یعنی همون قدر که در هوا دی اکسید کربن می دهیم به وسیله کارخانه ها و ماشین ها و غیره، همون قدر هم از هوا دی اکسید کربن بگیریم با کمک درخت ها و غیره.
درگیرنشدگی، عدم مداخله
خنثایی، خنثا بودن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس