disrupt

/ˌdɪsˈrəpt//dɪsˈrʌpt/

معنی: درهم گسیختن، منقطع کردن
معانی دیگر: (از هم) پاره کردن، درهم دریدن، چند تکه کردن، لخت کردن، (جلسه و مذاکره و غیره) مختل کردن، به هم زدن

جمله های نمونه

1. he used all his art to disrupt the meeting
همه ی حیله گری خود را برای به هم زدن جلسه به کار گرفت.

2. Pam's clowning disrupted the class every day.
[ترجمه سیاوش] دلقک بازی پم هر روز کلاس را به هم می ریخت
|
[ترجمه گوگل]دلقک های پم هر روز کلاس را مختل می کرد
[ترجمه ترگمان] دلقک \"پم\" هر روز همه کلاس رو از هم گسست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The storm disrupted the telephone lines throughout the area.
[ترجمه گوگل]طوفان باعث اختلال در خطوط تلفن در سراسر منطقه شد
[ترجمه ترگمان]طوفان خطوط تلفن را در سراسر منطقه قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The collapse of the government disrupted the services we took for granted, such as mail delivery.
[ترجمه گوگل]فروپاشی دولت خدماتی را که ما بدیهی می‌دانستیم، مانند تحویل پست، مختل کرد
[ترجمه ترگمان]فروپاشی دولت خدماتی را که ما برای آن دریافت کردیم، مانند تحویل نامه، قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The war seemed likely to disrupt the state.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسید که جنگ دولت را مختل کند
[ترجمه ترگمان]جنگ احتمالا موجب اخلال در دولت شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The government will not seek to disrupt the legitimate business activities of the defendant.
[ترجمه گوگل]دولت به دنبال ایجاد اختلال در فعالیت های تجاری مشروع متهم نخواهد بود
[ترجمه ترگمان]دولت به دنبال اخلال در فعالیت های تجاری قانونی متهم نخواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They tried to disrupt communications between the two headquarters.
[ترجمه گوگل]آنها سعی کردند ارتباطات بین دو ستاد را مختل کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها تلاش کردند تا ارتباطات بین دو مرکز را مختل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The attacks are designed to disrupt plans for the elections.
[ترجمه گوگل]این حملات برای برهم زدن برنامه های انتخابات طراحی شده اند
[ترجمه ترگمان]این حملات برای برهم زدن برنامه ها برای انتخابات طراحی شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A stroke can disrupt the supply of oxygen to the brain.
[ترجمه گوگل]سکته مغزی می تواند اکسیژن رسانی به مغز را مختل کند
[ترجمه ترگمان]یک ضربه می تواند تامین اکسیژن مغز را مختل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The protesters have no God-given right to disrupt the life of the city.
[ترجمه گوگل]معترضان هیچ حق خدادادی ندارند که زندگی شهر را مختل کنند
[ترجمه ترگمان]معترضان حق ندارند که در زندگی شهر اختلال ایجاد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Climate change could disrupt the agricultural economy.
[ترجمه گوگل]تغییرات آب و هوایی می تواند اقتصاد کشاورزی را مختل کند
[ترجمه ترگمان]تغییر آب و هوا می تواند اقتصاد کشاورزی را مختل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Other strategies use natural chemicals called pheromones to disrupt insect reproduction.
[ترجمه گوگل]استراتژی های دیگر از مواد شیمیایی طبیعی به نام فرومون برای اختلال در تولید مثل حشرات استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان]استراتژی های دیگر از مواد شیمیایی طبیعی به نام pheromones برای ایجاد اختلال در تولید حشرات استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Comets and carbonaceous asteroids of the appropriate energy disrupt too high, whereas typical iron objects reach and crater the terrestrial surface.
[ترجمه گوگل]دنباله‌دارها و سیارک‌های کربنی با انرژی مناسب، در ارتفاع بسیار زیاد اختلال ایجاد می‌کنند، در حالی که اجرام آهنی معمولی به سطح زمین می‌رسند و دهانه آن را ایجاد می‌کنند
[ترجمه ترگمان]ستاره های دنباله داری و خرده سیاره ها carbonaceous از انرژی مناسب بیش از حد بالا اختلال ایجاد می کنند در حالی که اشیا آهنی معمولی به سطح زمین می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The charged particles produced by flares can disrupt communications and present hazards to spacecraft and astronauts.
[ترجمه گوگل]ذرات باردار تولید شده توسط شراره ها می توانند ارتباطات را مختل کنند و خطراتی را برای فضاپیماها و فضانوردان ایجاد کنند
[ترجمه ترگمان]ذرات باردار تولید شده توسط گلوله های نورانی می تواند ارتباطات را مختل کرده و خطرات را برای فضاپیما و فضا نوردان ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Children who disrupt lessons at school take up a disproportionate amount of the teacher's time.
[ترجمه گوگل]کودکانی که درس را در مدرسه مختل می کنند، مقدار نامتناسبی از وقت معلم را می گیرند
[ترجمه ترگمان]کودکانی که در مدرسه درس می آموزند مقدار زیادی از زمان معلم را می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. People throw bricks, fight cops, disrupt Sunday services in churches, and spill blood all over the floor.
[ترجمه گوگل]مردم آجر پرتاب می‌کنند، با پلیس مبارزه می‌کنند، مراسم یکشنبه در کلیساها را مختل می‌کنند و خون در سرتاسر زمین می‌ریزند
[ترجمه ترگمان]مردم آجر پرتاب می کنند، با پلیس مبارزه می کنند، خدمات روز یکشنبه را در کلیساها مختل می کنند و خون را روی زمین می ریزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. And it helps to disrupt their lives.
[ترجمه Fatemeh] و این کمک کرده تا زندگی آنها مختل شود
|
[ترجمه گوگل]و به مختل کردن زندگی آنها کمک می کند
[ترجمه ترگمان]و این کار به مختل کردن زندگی آن ها کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Also, the menstrual cycle of women can seriously disrupt fluid levels, causing in some cases increases of several pounds.
[ترجمه گوگل]همچنین، چرخه قاعدگی زنان می تواند به طور جدی سطح مایعات را مختل کند و در برخی موارد باعث افزایش چندین پوندی شود
[ترجمه ترگمان]هم چنین چرخه قاعدگی زنان می تواند به طور جدی سطوح مایع را مختل کند و منجر به افزایش چند پوندی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

درهم گسیختن (فعل)
disrupt

منقطع کردن (فعل)
interrupt, disrupt

تخصصی

[عمران و معماری] شکستن

انگلیسی به انگلیسی

• upset; disturb, interrupt; divide
to disrupt an activity, system, or process means to prevent it from continuing normally.

پیشنهاد کاربران

وقتی یک فرآیندی یا عملی در حال اجرا هست با ۲ نوع مزاحمت و اختلال میتونه مواجه بشه.
اول ) disturbance
دوم ) disruption
اولی ایجاد اختلال و مزاحمت هست ولی ادامه روند رو متوقف نمیکنه ( مثل صداهای مزاحم حین مطالعه )
...
[مشاهده متن کامل]

دومی اختلال و شکسته شدن در ادامه روند هست و روند رو متوقف میکنه برای مدتی ( مثل صدایی که شما رو از خواب بیدار کنه و خوابتون رو خراب کنه )

disrupt ( v ) ( dɪsˈrʌpt ) e. g. Demonstrators succeeded in disrupting the meeting. disruptive ( adj ) , disruption ( n ) e. g. The strike caused serious disruptions.
disrupt
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : disrupt
اسم ( noun ) : disruption
صفت ( adjective ) : disruptive
قید ( adverb ) : disruptively
1. به آشوب یا بی نظمی انداختن
2. توقف پیشرفت ( یک جنبش، جلسه و غیره )
3. شکستن یا شکافتن ( چیزی ) .
4. تجارت
به چالش کشیدن روش های تثبیت شده در ( یک بازار، فناوری، و غیره ) با هدف تغییر نحوه عملکرد آن
در هم شکستن
متزلزل شدن ( در متون مذهبی و دینی به معنی متزلزل شدن ایمان )
واپاشی، بهم ریختن، بهم زدن
To drastically destroy the structure of
To damage
To drastically alter the structure of
تحول آفریدن
Throw into disorder
( Throw a monkey into the works of ( Idiom
چوب لای چرخ کسی یا چیزی گذاشتن
کنسل کردن
دگرگون کردن، متحول کردن، به هم ریختن، مختل کرن
to break apart . Mer
interrupt
to make it difficult for something to continue in the normal way. Ox
کنار زدن، مضمحل شدن
کنار زدن
بر هم زدن
مختل کردن
مختل کردن، به هم زدن
از هم پاشیدن
از هم گسیختن
پر فراز و نشیب
به هم ریختن ( مختل کردن کار )
به هم زدن،
وقفه ایجاد کردن ( در کسی ) : توجهشو جلب کردن
Interrupt sth and prevent it from continuing by creating a problem
مختل کردن ( به هم زدن )
قطع کردن ( ازهم گسیختن و پاره کردن )
تغییر دادن مانع شدن
مختل کردن کار
تغییر کردن
interrupt and prevent
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)

بپرس