premature

/ˌpriməˈt͡ʃʊr//ˈpremətjʊə/

معنی: نا بهنگام، نارس، پیش رس، قبل از موقع
معانی دیگر: زودرس، پیشزاد، پیش از موقع، زودهنگام، باشتاب، شتاب آمیز، بدموقع

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: prematurely (adv.), prematureness (n.), prematurity (n.)
• : تعریف: done, occurring, or born before the required or expected time; too soon.
متضاد: overdue
مشابه: hasty, ill-timed, inopportune, precipitate, rudimentary, untimely

- Premature infants often require medical care.
[ترجمه گوگل] نوزادان نارس اغلب به مراقبت های پزشکی نیاز دارند
[ترجمه ترگمان] نوزادان پیش از موعد به مراقبت های پزشکی نیاز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Until the results of the election are clear, it is premature to celebrate.
[ترجمه گوگل] تا زمانی که نتایج انتخابات مشخص نشود، جشن گرفتن زود است
[ترجمه ترگمان] تا زمانی که نتایج انتخابات روشن باشند، جشن گرفتن زود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. premature babies need special care
کودکان زودرس احتیاج به توجه ویژه دارند.

2. premature baldness
طاسی زودرس

3. a premature but viable infant
کودک زودرس ولی زنده ماندنی

4. A fire in the gallery caused the premature closing of the exhibition.
[ترجمه گوگل]آتش سوزی در گالری باعث تعطیلی زودهنگام نمایشگاه شد
[ترجمه ترگمان]آتش سوزی در گالری منجر به تعطیلی زودرس این نمایشگاه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Accidents are still the number one cause of premature death for Americans.
[ترجمه ونداد] حوادث هنوز هم عامل اصلی مرگ زودرس آمریکایی ها هستند
|
[ترجمه گوگل]تصادفات هنوز هم اولین علت مرگ زودرس آمریکایی هاست
[ترجمه ترگمان]حوادث هنوز هم عامل مرگ زودرس برای آمریکایی ها هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A fire caused the premature closing of the exhibition.
[ترجمه گوگل]آتش سوزی باعث تعطیلی زودهنگام نمایشگاه شد
[ترجمه ترگمان]آتش سوزی سبب تعطیلی زودرس این نمایشگاه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Nowadays a premature baby has a very good chance of survival.
[ترجمه گوگل]امروزه یک نوزاد نارس شانس بسیار خوبی برای زنده ماندن دارد
[ترجمه ترگمان]امروزه کودک زودرس شانس بسیار خوبی برای زنده ماندن دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Premature disclosure of the test sites might lead to invalidation of the experiment.
[ترجمه گوگل]افشای زودهنگام محل های آزمایش ممکن است منجر به بی اعتباری آزمایش شود
[ترجمه ترگمان]افشا شدن پیش از موعد از سایت های آزمون ممکن است منجر به ابطال این آزمایش شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It is premature to talk about success at this stage.
[ترجمه گوگل]صحبت از موفقیت در این مرحله زود است
[ترجمه ترگمان]هنوز زود است که در این مرحله درباره موفقیت صحبت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Premature moves in this respect might well provoke a reaction against the reform.
[ترجمه گوگل]حرکت های زودهنگام در این زمینه ممکن است واکنشی علیه اصلاحات ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]حرکت پیش از موعد در این رابطه ممکن است به خوبی واکنش را علیه اصلاحات تحریک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Lack of prenatal care correlates strongly with premature birth.
[ترجمه گوگل]فقدان مراقبت های دوران بارداری به شدت با زایمان زودرس ارتباط دارد
[ترجمه ترگمان]فقدان مراقبت های قبل از تولد با تولد زودرس مرتبط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Every father should insure himself against premature death or prolonged illness for the sake of his wife and children.
[ترجمه گوگل]هر پدری باید به خاطر همسر و فرزندانش خود را در برابر مرگ زودرس یا بیماری طولانی مدت بیمه کند
[ترجمه ترگمان]هر پدری باید خود را در برابر مرگ زودرس و یا بیماری ممتد برای همسر و فرزندان خود تضمین کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It now seems their optimism was premature.
[ترجمه گوگل]اکنون به نظر می رسد که خوش بینی آنها زودهنگام بوده است
[ترجمه ترگمان]اکنون به نظر می رسد که خوش بینی آن ها نابهنگام بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The baby was five weeks premature.
[ترجمه گوگل]نوزاد پنج هفته نارس بود
[ترجمه ترگمان]بچه پنج هفته زودتر از موعد مقرر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نا بهنگام (صفت)
malapropos, unseasonable, inopportune, untimely, anachronistic, anachronous, premature, immature, precocious, ill-timed

نارس (صفت)
premature, immature, jejune, green, unripe, raw, embryonic, sophomoric

پیش رس (صفت)
premature, precocious, rathe, rathe-ripe

قبل از موقع (صفت)
premature

انگلیسی به انگلیسی

• mature before the proper time; untimely, before the proper time; too early; hasty, hurried
something that is premature happens too early or earlier than expected.
a premature baby is born before the date when it was due to be born.

پیشنهاد کاربران

۱ ) نابهنگام - بد موقع
SYN: untimely
۲ ) قبل/پیش از موقع یا موعد - زود هنگام
SYN: untimely - too soon
e. g.
ROTARY EQUIPMENT
Although most bearings do wear out eventually,
in many cases a bearing may wear out premature which means the equipment involved will require maintenance more often than it should.
...
[مشاهده متن کامل]

۳ ) زودرس ( در مورد نوزادان )

زودامد
نسنجیده، خام، ناپخته
نارس. زود انزالی premature ejaculation
[پزشکی] نارس: اتفاق افتاده قبل از یک زمان خاص
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : prematurity / prematureness
✅️ صفت ( adjective ) : premature
✅️ قید ( adverb ) : prematurely
خام، نابالغانه، نسنجیده، نامربوط
نسنجیده
شتاب زده
زود هنگام
پیش از موعد
Early
پیش از موقع
بنام خدا
با سلام،
premature زودرس
زود
مثل زود انزالی premature ejaculation
عجولانه
نابهنگام
نارس
ناقص - نامناسب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس