successive

/səkˈsesɪv//səkˈsesɪv/

معنی: متوالی، مسلسل، ارثی، پی در پی، پیاپی، متواتر، توارثی
معانی دیگر: پشت سر هم، پس آیند، متعاقب، پی آیند، بعدی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: successively (adv.), successiveness (n.)
(1) تعریف: following in sequential order; consecutive.
مترادف: consecutive, succeeding
مشابه: chronological, following, next, ordered, sequential, subsequent

- With each successive draft, the essay made its point more concisely and effectively.
[ترجمه گوگل] با هر پیش نویس متوالی، مقاله به طور مختصر و مؤثرتر موضوع خود را بیان می کرد
[ترجمه ترگمان] این مقاله با هر پیش نویس متوالی، نکته خود را به اختصار و بطور موثر بیان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The food writer ate at the restaurant on three successive nights to get an accurate picture of its quality.
[ترجمه گوگل] نویسنده غذا در سه شب متوالی در رستوران غذا خورد تا تصویر دقیقی از کیفیت آن به دست آورد
[ترجمه ترگمان] نویسنده غذا در سه شب متوالی در رستوران غذا خورد تا تصویری دقیق از کیفیت آن به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: characterized by succession.
مشابه: chronological, serial

جمله های نمونه

1. three successive nights
سه شب پی در پی

2. we drove back successive waves of attackers
موج های پیاپی حمله کنندگان را پس راندیم.

3. the books was followed by many successive editions too
آن کتاب دارای ویراست های متعدد بعدی نیز بود.

4. the idea of a world order, successive both to the pagan and the christian
اندیشه ی یک نظام جهانی که در پی آیند نظام های شرک گرایی و مسیحیت است

5. a disordered country with a history of successive revolutions
کشوری پرآشوب با سابقه ی انقلاب های پی درپی

6. Human prehistory is divided into three successive periods: the Stone Age, the Bronze Age and the Iron Age.
[ترجمه گوگل]پیش از تاریخ بشر به سه دوره متوالی تقسیم می شود: عصر حجر، عصر برنز و عصر آهن
[ترجمه ترگمان]تاریخ بشر به سه دوره متوالی تقسیم می شود: عصر حجر، عصر برنز و عصر آهن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Each successive revelation of incompetence is another nail in the chairman's coffin.
[ترجمه گوگل]هر افشاگری پی در پی از بی کفایتی میخ دیگری بر تابوت رئیس است
[ترجمه ترگمان]هر افشاگری پی درپی of یک میخ دیگر در تابوت رئیس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The team has had five successive victories.
[ترجمه گوگل]این تیم پنج پیروزی متوالی داشته است
[ترجمه ترگمان]این تیم پنج پیروزی پی درپی داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Successive administrations have failed to deliver adequate funding for education.
[ترجمه گوگل]دولت های متوالی نتوانسته اند بودجه کافی برای آموزش ارائه کنند
[ترجمه ترگمان]دولت های متوالی موفق به ارائه بودجه کافی برای تحصیل نشده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Successive governments have fought shy of such measures.
[ترجمه گوگل]دولت های متوالی از چنین اقداماتی اجتناب کرده اند
[ترجمه ترگمان]دولت های متوالی از چنین اقداماتی shy
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She won the race for the third successive year.
[ترجمه گوگل]او برای سومین سال پیاپی در این مسابقه پیروز شد
[ترجمه ترگمان]او برای سومین سال متوالی برنده مسابقه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The problem has been ignored by successive administrations.
[ترجمه گوگل]این مشکل توسط دولت های متوالی نادیده گرفته شده است
[ترجمه ترگمان]این مشکل از سوی ادارات متوالی نادیده گرفته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Successive regimes annexed the region and populated it with lowland people.
[ترجمه گوگل]رژیم های متوالی این منطقه را ضمیمه و ساکنان آن مناطق پست کردند
[ترجمه ترگمان]رژیم های متوالی منطقه را ضمیمه کردند و آن را با افراد پست و پست اشغال کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Two successive defeats have brought fresh criticism.
[ترجمه گوگل]دو شکست متوالی انتقادات جدیدی را به همراه داشته است
[ترجمه ترگمان]دو شکست پی درپی باعث انتقادات تازه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Successive governments have tried to deal with this issue.
[ترجمه گوگل]دولت های متوالی سعی کرده اند با این موضوع مقابله کنند
[ترجمه ترگمان]دولت های متوالی کوشیده اند تا با این مساله سر و کار داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متوالی (صفت)
adjacent, following, consecutive, successive, continuous, sequential, long, uninterrupted, succedent

مسلسل (صفت)
consecutive, successive, connected, linked, catenary, continued, uninterrupted, concatenated, continuing, continuos, unceasing

ارثی (صفت)
successive, congenital, hereditary, patrimonial, sex-linked

پی در پی (صفت)
incessant, consecutive, successive, sequential, continual, steady, repeated, sequent

پیاپی (صفت)
consecutive, successive, serial

متواتر (صفت)
successive

توارثی (صفت)
successive

تخصصی

[برق و الکترونیک] متوالی، پی در پی
[ریاضیات] متوالی
[آب و خاک] متوالی، مسلسل

انگلیسی به انگلیسی

• continuous, sequential, following one after another
successive means happening or existing one after another, without a break.

پیشنهاد کاربران

متوالی - پیاپی - زنجیروار - پی در پی - مسلسل - پی آیند
adjective
Usage: always used before a noun
: following one after the other in a series : following each other without interruption
◀️ It snowed for three successive [=consecutive] days.
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ the third successive day
◀️ a trait found in successive generations
◀️ their fourth successive [=consecutive] victory
SUCCESSIVELY
◀️ He has owned a series of successively larger boats. [=a series of boats in which each boat is larger than the one before it]
- We drove back successive waves of attackers.
- موج های پیاپی حمله کنندگان را پس راندیم.
- three successive nights
- سه شب پی در پی
- the idea of a world order, successive both to the pagan and the Christian
- اندیشه ی یک نظام جهانی که در پی آیند نظام های شرک گرایی و مسیحیت است
- The books was followed by many successive editions too.
- آن کتاب دارای ویراست های متعدد بعدی نیز بود.

successive ( ریاضی )
واژه مصوب: متوالی 2
تعریف: مربوط به تالی
successive convex approximation تکنیک بهینه سازی محدب متوالی
The advertising manager had written to confirm the booking of a double - page spread in the colour supplement for six successive weeks
پی در پی، پیاپی، متوالی
متسلسل، سلسله وار، زنجیروار، به ترتیب

بپرس