situated

/ˈsɪt͡ʃuːˌetəd//ˈsɪt͡ʃʊeɪtɪd/

معنی: واقع در، واقع شده در
معانی دیگر: قرار گرفته، واقع، در وضعیت خاص، جایگزین

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: placed as to location, position, or circumstances.

- Situated on a hill, the house could be seen from far away.
[ترجمه محمد] خانه واقع شده در تپه را میتوان از دور دید
|
[ترجمه اه] اگر چه خانه بر روی تپه قرار دارد، آن از دور پیداست.
|
[ترجمه گوگل] این خانه که روی یک تپه قرار داشت، از دور دیده می شد
[ترجمه ترگمان] یک تپه کوچک در یک تپه، خانه از دور دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His family is comfortably situated.
[ترجمه گوگل] خانواده او در شرایط راحتی قرار دارند
[ترجمه ترگمان] خانواده اش راحت زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. situated low in the foothills
قرار گرفته در پایین کوهپایه ها

2. the city is situated in a narrow valley
شهر در دره ی باریکی قرار گرفته است.

3. the italian embassy is situated in a large garden
سفارتخانه ی ایتالیا در باغ بزرگی قرار دارد.

4. Shenyang is situated in the northeast of China.
[ترجمه گوگل]شن یانگ در شمال شرقی چین واقع شده است
[ترجمه ترگمان]Shenyang در شمال شرقی چین واقع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The school is situated in the suburbs.
[ترجمه گوگل]مدرسه در حومه شهر واقع شده است
[ترجمه ترگمان]مدرسه در حومه شهر واقع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The lake is situated at the eastern extremity of the mountain range.
[ترجمه گوگل]این دریاچه در منتهی الیه شرقی رشته کوه واقع شده است
[ترجمه ترگمان]این دریاچه در انتهای شرقی رشته کوه واقع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The house is situated near the college.
[ترجمه گوگل]خانه در نزدیکی دانشکده واقع شده است
[ترجمه ترگمان]خانه نزدیک دانشکده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Camp sites are usually situated along the coast, close to beaches.
[ترجمه گوگل]مکان های کمپ معمولاً در امتداد ساحل و نزدیک به سواحل قرار دارند
[ترجمه ترگمان]این مکان ها معمولا در امتداد ساحل، نزدیک به سواحل قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The new gymnasium is situated at the eastern extremity of the city.
[ترجمه گوگل]سالن ورزشی جدید در منتهی الیه شرقی شهر واقع شده است
[ترجمه ترگمان]سالن ورزش جدید در قسمت شرقی شهر قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Kingston-upon-Thames, as the name indicates, is situated on the banks of the Thames.
[ترجمه گوگل]Kingston-upon-Thames همانطور که از نامش پیداست در کرانه های رودخانه تیمز واقع شده است
[ترجمه ترگمان]همان طور که این نام نشان می دهد، Kingston در کناره های رود تمز قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Their tents were situated at an elevation of 3000 metres.
[ترجمه گوگل]چادرهای آنها در ارتفاع 3000 متری قرار داشت
[ترجمه ترگمان]چادرهای آن ها در ارتفاع ۳۰۰۰ متری قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The hotel is beautifully situated in a quiet spot near the river.
[ترجمه گوگل]این هتل به زیبایی در مکانی آرام در نزدیکی رودخانه واقع شده است
[ترجمه ترگمان]این هتل به زیبایی در یک نقطه آرام نزدیک رودخانه واقع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The house is situated on a hill.
[ترجمه گوگل]خانه بر روی تپه واقع شده است
[ترجمه ترگمان]خانه روی یک تپه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The main cabin is situated forward of the mast.
[ترجمه گوگل]کابین اصلی در جلوی دکل قرار دارد
[ترجمه ترگمان]کابین اصلی در جلو دکل قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The premises of Chabert and Sons were situated by the river and, by coincidence, not too far away from where Eric Talbot had met his death.
[ترجمه گوگل]محل کار Chabert and Sons در کنار رودخانه قرار داشت و بر حسب تصادف، خیلی دور از جایی که اریک تالبوت با مرگش روبرو شده بود، قرار داشت
[ترجمه ترگمان]محوطه of و پسران در کنار رودخانه واقع شده بودند و به تصادف، نه خیلی دور از جایی که اریک تالبوت شاهد مرگ او شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

واقع در (صفت)
situated

واقع شده در (صفت)
situated

انگلیسی به انگلیسی

• located, placed, sited; placed in a particular situation or circumstance
if something is situated somewhere, it is in a particular place or position.

پیشنهاد کاربران

situated: واقع
It is in thats place
situated ( adj ) = واقع شده، واقع در، قرار گرفته، جای گرفته/گیر کرده، در شرایط قرار گرفته، در وضعیت خاص/دارای موقعیت خوب، دارای وضعیت مطلوب
مترادف با کلمه : located ( adj )
I am awkwardly situated = بدجوری گرفتار شده ام
...
[مشاهده متن کامل]

examples:
1 - The school is situated near the park.
مدرسه در نزدیکی پارک واقع شده است.
2 - With this new product, we are well situated to beat ( = we have a good chance of beating ) our competitors.
با این محصول جدید ، ما در شرایط خوب قرار گرفته ایم تا رقبای خود را شکست دهیم ( = ما شانس خوبی برای شکست دادن داریم ) .
3 - How are you situated for time? ( = How much time do you have? )
برای زمان چگونه موقعیت دارید؟ ( = چقدر وقت دارید؟ )
4 - The market is situated on a side street lined with shops.
این بازار در خیابان فرعی و مملو از مغازه واقع شده است.
5 - The compensation applies to all investors who are similarly situated.
این غرامت برای همه سرمایه گذاران که دارای وضعیت خاص مشابهی هستند اعمال می شود.
6 - The company is also well situated to serve the Chinese markets.
این شرکت همچنین برای خدمت به بازارهای چین درای وضعیت خوبی است.

جای گیر شده - جای گرفته
Located
well - situated = دارای جایگاه خوب، دارای موقعیت مطلوب، واقع شده در جای مناسب، ثروتمند، متمکن، مرفه
space assets situated throughtout the
solar system
موقعیتی؛ موقعیت مند

بپرس