nomadic

/noʊˈmædɪk//nəʊˈmædɪk/

معنی: متحرک، چادر نشین، وابسته به کوچگری
معانی دیگر: وابسته به بیابان گردی یا چادر نشینی، کوچ گرانه، ایلیاتی، آواره، خانه بدوش، بی سروسامان

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: nomadically (adv.)
• : تعریف: pertaining to, being, or resembling a nomad; wandering homelessly.
مترادف: migratory, vagabond, vagrant
مشابه: bohemian, itinerant, migrant, peripatetic, roving, transient, wandering

جمله های نمونه

1. nomadic tribes
قبایل چادر نشین

2. foreign workers led a nomadic life
کارگران خارجی زندگی بی سر و سامانی داشتند.

3. Also, computer industry trends toward distributed computing, and nomadic or mobile computer users, only exacerbate security challenges.
[ترجمه گوگل]همچنین، گرایش صنعت کامپیوتر به سمت محاسبات توزیع شده، و کاربران کوچ نشین یا موبایل کامپیوتر، تنها چالش های امنیتی را تشدید می کند
[ترجمه ترگمان]هم چنین، رونده ای صنعت کامپیوتر به سوی رایانش توزیع شده، و کاربران رایانه ای و یا تلفن همراه، تنها چالش های امنیتی را تشدید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. As a general rule, the wool in nomadic items is very good.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک قاعده کلی، پشم در اقلام عشایری بسیار خوب است
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک قاعده کلی، پشم در موارد عشایری بسیار خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The film deals with the nomadic desert people of the Sahel, whose plight has worsened in the recent years of drought.
[ترجمه گوگل]این فیلم به مردم کویرنشین ساحل می پردازد که وضعیت اسفبارشان در سال های اخیر خشکسالی بدتر شده است
[ترجمه ترگمان]این فیلم با مردم کویر خیمه نشین در ساحل سر و کار دارد که در سال های اخیر خشکسالی بدتر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Nomadic tribes wander these deserts.
[ترجمه گوگل]قبایل کوچ نشین در این بیابان ها سرگردان هستند
[ترجمه ترگمان]قبیله nomadic این بیابان ها را آواره می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Nevertheless, they modified the forest by nomadic behaviour and shifting cultivation, if they became truly independent.
[ترجمه گوگل]با این وجود، اگر واقعاً مستقل شدند، جنگل را با رفتار عشایری و تغییر کشت اصلاح کردند
[ترجمه ترگمان]با این حال، آن ها جنگل را با رفتار nomadic تغییر دادند و کشت را تغییر دادند، اگر واقعا مستقل شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Milk products typical of nomadic pastoralists formed the mainstay of their diet.
[ترجمه گوگل]لبنیات معمولی دامداران عشایری پایه اصلی رژیم غذایی آنها را تشکیل می داد
[ترجمه ترگمان]محصولات شیری که از pastoralists قبیله نشینی بودند قسمت اصلی رژیم غذایی خود را تشکیل دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. One was the prevalence of nomadic, pastoral life, as in Arabia.
[ترجمه گوگل]یکی رواج زندگی عشایری و شبانی مانند عربستان بود
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها شیوع زندگی کوچ نشینی و روستایی مانند عربستان سعودی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They are essentially a rural and nomadic people.
[ترجمه گوگل]آنها در اصل مردمی روستایی و عشایری هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها اساسا مردمی روستایی و چادرنشین هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The company will also enhance its Nomadic Computing Environment and develop multimedia applications for the SPARCbook.
[ترجمه گوگل]این شرکت همچنین محیط محاسباتی نومادیک خود را بهبود خواهد بخشید و برنامه های چند رسانه ای را برای SPARCbook توسعه خواهد داد
[ترجمه ترگمان]این شرکت همچنین محیط محاسباتی nomadic خود را افزایش داده و برنامه های چند رسانه ای را برای the توسعه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He portrays the latter as a nomadic people who traversed the steppe in wagons with their herds and flocks.
[ترجمه گوگل]او دومی را مردمی عشایری نشان می‌دهد که با گله‌ها و گله‌های خود با واگن‌ها از استپ عبور می‌کردند
[ترجمه ترگمان]او نیز به عنوان مردمی که از استپ در گاری ها و گله های خود با گله های خود عبور کرده بودند، نقش دوم را ایفا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The impact on the 35 nomadic tribes who are known to live in the region drained by the Mamberamo will be immense.
[ترجمه گوگل]تأثیر بر 35 قبیله عشایری که در منطقه تخلیه شده توسط مامبرامو زندگی می کنند بسیار زیاد خواهد بود
[ترجمه ترگمان]تاثیر آن بر روی ۳۵ قبیله چادرنشین که به زندگی در منطقه معروف هستند بسیار عظیم خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He feels the nomadic lifestyle contributed to a shyness which has made it difficult for him to establish close friendships ever since.
[ترجمه گوگل]او احساس می کند که سبک زندگی عشایری به خجالتی کمک می کند که از آن زمان برقراری روابط دوستانه نزدیک را برای او دشوار کرده است
[ترجمه ترگمان]او احساس می کند که سبک زندگی کوچ نشینی به کمرویی منجر شده است که به سختی می تواند دوستی نزدیک را برقرار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متحرک (صفت)
moving, agile, mobile, movable, ambulatory, ambulant, versatile, peripatetic, gradient, locomotive, locomotor, marked with a vowel point, nomadic, traveling

چادر نشین (صفت)
nomadic

وابسته به کوچگری (صفت)
nomadic

انگلیسی به انگلیسی

• wandering; of or pertaining to a nomad; belonging to a wandering tribe
nomadic people travel from place to place rather than living in one place all the time.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : nomadize
✅️ اسم ( noun ) : nomad
✅️ صفت ( adjective ) : nomadic
✅️ قید ( adverb ) : _
کوچ نشین
کوچ نشینی
بَدَوی
کوچ نشین
کوچرو
بدون سکونت دائم

سفر بی هدف از یه مکانی به مکان دیگر
Nomadic : people who move from place to place
عشایری

بپرس