blindness

/ˈblaɪndnəs//ˈblaɪndnəs/

معنی: کوری، بی بصیرتی
معانی دیگر: کوری، بی بصیرتی

جمله های نمونه

1. blindness is a serious handicap
نابینایی معلولیت مهمی است.

2. her blindness is the result of an accident
کوری او در اثر یک حادثه است.

3. His blindness is the result of an accident.
[ترجمه موسی] نابینایی او ناشی از یک تصادف است.
|
[ترجمه گوگل]نابینایی او نتیجه یک تصادف است
[ترجمه ترگمان]کوری او ناشی از تصادف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her blindness of both eyes resulted from a traffic accident.
[ترجمه موسی] نابینایی هر دو چشم او ناشی از یک حادثه رانندگی است.
|
[ترجمه گوگل]نابینایی هر دو چشم او ناشی از یک تصادف رانندگی است
[ترجمه ترگمان]کوری چشم هر دو از یک تصادف رانندگی ناشی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In extreme cases, the disease can lead to blindness.
[ترجمه گوگل]در موارد شدید، این بیماری می تواند منجر به نابینایی شود
[ترجمه ترگمان]در موارد حاد، این بیماری می تواند منجر به کوری شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Blindness can be a terrible affliction.
[ترجمه گوگل]نابینایی می تواند یک رنج وحشتناک باشد
[ترجمه ترگمان]نابینایی می تونه یه مصیبت وحشتناک باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It causes blindness or serious loss of vision.
[ترجمه گوگل]باعث کوری یا از دست دادن جدی بینایی می شود
[ترجمه ترگمان]این کار باعث کوری یا فقدان چشم از دست رفتن بینایی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The fact is blindness hadn't stopped the children doing many of the things that sighted children enjoy.
[ترجمه گوگل]واقعیت این است که نابینایی کودکان را از انجام بسیاری از کارهایی که کودکان بینا از آن لذت می برند، بازدارد
[ترجمه ترگمان]واقعیت این است که کوری کودکان بسیاری از چیزهایی را که کودکان sighted از آن لذت می برند را متوقف نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Early diagnosis and treatment can usually prevent blindness.
[ترجمه موسی] تشخیص و درمان به موقع معمولاً می تواند از نابینایی ( کوری ) جلوگیری کند.
|
[ترجمه گوگل]تشخیص و درمان به موقع معمولاً می تواند از نابینایی جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان]تشخیص زودهنگام و درمان معمولا می تواند از کوری جلوگیری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Blindness is a common complication of diabetes.
[ترجمه گوگل]نابینایی یکی از عوارض شایع دیابت است
[ترجمه ترگمان]نابینایی یکی از پیچیدگی رایج دیابت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Blindness is a great handicap.
[ترجمه گوگل]نابینایی یک نقص بزرگ است
[ترجمه ترگمان]نابینایی یک نقص بزرگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Obvious other exclusions include blindness and deafness as well as rare birth defects.
[ترجمه گوگل]سایر موارد استثنا شامل نابینایی و ناشنوایی و همچنین نقایص مادرزادی نادر است
[ترجمه ترگمان]سایر استثنا نیز شامل نابینایی و ناشنوایی و نیز نقص های مادرزادی نادر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It was the kind of blindness that blots out obstacles and leads to brave ventures.
[ترجمه گوگل]این نوعی نابینایی بود که موانع را از بین می برد و به سرمایه گذاری های شجاعانه منجر می شد
[ترجمه ترگمان]این نوع of بود که موانع را بر هم می پوشاند و منجر به سرمایه گذاری های شجاعانه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The blindness, however, was of short duration.
[ترجمه گوگل]با این حال، نابینایی کوتاه مدت بود
[ترجمه ترگمان]با این حال، نابینایی مدت کوتاهی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. And there was the pervading atmosphere of blindness and complacency in Washington, typified by some leading congressional Republicans.
[ترجمه گوگل]و جو فراگیر کوری و رضایتی در واشنگتن وجود داشت که توسط برخی جمهوری خواهان برجسته کنگره مشخص شد
[ترجمه ترگمان]و فضای خالی کوری و رضایتمندی در واشنگتن وجود داشت، که با برخی از جمهوریخواهان برجسته کنگره مشخص شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کوری (اسم)
blindness

بی بصیرتی (اسم)
blindness

انگلیسی به انگلیسی

• state of being unable to see; ignorance, unenlightened state

پیشنهاد کاربران

بی خردی، بی عقلی، بی فکری، نفهمی
به نقل از فرهنگ پویا
ندیدن، نابینایی، کوری
کور رنگی
blindness ( noun ) = کوری، نابینایی، بی بصیرتی، نادانی
color blindness = کور رنگی
congenital color blindness = کوررنگی مادرزادی

عمیا، کوری
مجازا به معنی جهل
بی تدبیری
بی بصیرتی هم میشه
نابینایی

بپرس