diminution

/ˌdɪməˈnuːʃn̩//ˌdɪmɪˈnjuːʃn̩/

معنی: کاهش، تحقیر، تقلیل، کسر، کمشدگی
معانی دیگر: کاستگی، نقصان، کوچک شدگی، خفت

جمله های نمونه

1. The company suffered a diminution in profits.
[ترجمه گوگل]این شرکت با کاهش سود مواجه شد
[ترجمه ترگمان]این شرکت از کاهش سود رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He experienced no diminution of his physical strength.
[ترجمه گوگل]او هیچ کاهشی در قدرت بدنی خود تجربه نکرد
[ترجمه ترگمان]کم و بیش از نیروی جسمانی او کاسته نشده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Regular exercise can result in a general diminution in stress levels.
[ترجمه گوگل]ورزش منظم می تواند منجر به کاهش کلی سطح استرس شود
[ترجمه ترگمان]ورزش منظم می تواند منجر به کاهش عمومی در سطوح استرس شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Any diminution in the number of survivors would imperil the chance for continuation.
[ترجمه گوگل]هر گونه کاهش در تعداد بازماندگان، شانس ادامه را به خطر می اندازد
[ترجمه ترگمان]هر کاهش تعداد بازماندگان، شانس تداوم را به خطر می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The design can be changed with no diminution in the value of the product.
[ترجمه گوگل]طراحی بدون کاهش ارزش محصول قابل تغییر است
[ترجمه ترگمان]طراحی را می توان بدون کاهش در مقدار محصول تغییر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Indeed there seems to have been little diminution in this publishing bonanza up to the present time.
[ترجمه گوگل]در واقع، به نظر می رسد که تا به امروز کاهش کمی در این رونق انتشار وجود داشته است
[ترجمه ترگمان]در واقع به نظر می رسد که در این انتشار اطلاعات کمی کاهش پیدا کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Disease may dampen down the appetite, and a diminution in the senses of taste or smell may make food less appealing.
[ترجمه گوگل]بیماری ممکن است اشتها را کم کند و کاهش حس چشایی یا بویایی ممکن است جذابیت غذا را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]ممکن است بیماری اشتها را کاهش دهد و کاهش حس چشایی یا بو باعث می شود غذا جذابیت کمتری داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A magnification or a diminution reveals the same pattern.
[ترجمه گوگل]بزرگ‌نمایی یا کوچک‌شدن همان الگو را نشان می‌دهد
[ترجمه ترگمان]بزرگنمایی یا کاهش یک الگوی مشابه را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Publishers would surely lose some money in a diminution of their sale of overstock hardcover books to discount stores.
[ترجمه گوگل]ناشران مطمئناً با کاهش فروش بیش از حد کتاب‌های گالینگور به فروشگاه‌های تخفیف‌دار مقداری پول از دست خواهند داد
[ترجمه ترگمان]ناشران قطعا مقداری پول در کاهش فروش کتاب های overstock hardcover به فروشگاه های تخفیف از دست خواهند داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I could hear the diminution of talk, the quieting of the clatter of passing platters, the scratchy hiss of whispering.
[ترجمه گوگل]می‌توانستم کم‌رنگ شدن صحبت‌ها، آرام‌شدن صدای تق تق در رد شدن بشقاب‌ها، صدای خش خش زمزمه را بشنوم
[ترجمه ترگمان]من می توانستم صدای صحبت را بشنوم، صدای تلق تلق تلق تلق تلق تلق تلق تلق تولوق کنان که آهسته پچ پچ می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Thus diminution of prostacyclin production and stimulation of platelet aggregation both mediated by lipid peroxides could contribute to thrombosis on atheromatous plaques.
[ترجمه گوگل]بنابراین کاهش تولید پروستاسیکلین و تحریک تجمع پلاکتی هر دو با واسطه پراکسیدهای لیپیدی می تواند به ترومبوز روی پلاک های آتروماتوز کمک کند
[ترجمه ترگمان]بنابراین کاهش تولید prostacyclin و تحریک of پلاکت هر دو توسط peroxides لیپید، می تواند به thrombosis روی plaques atheromatous کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Cohen saw no diminution in the threat from those two countries.
[ترجمه گوگل]کوهن هیچ کاهشی در تهدید این دو کشور ندید
[ترجمه ترگمان]کوهن هیچ کاهش در تهدید این دو کشور را ندید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He disregarded the Navigator's diminution of his name, perhaps sensing the undertone, this time, of almost fond indebtedness.
[ترجمه گوگل]او کوچک‌تر کردن نام خود توسط ناوبر را نادیده گرفت، شاید این بار زیر و بم بدهکاری عاشقانه را حس کرد
[ترجمه ترگمان]به کاهش نام او توجه می کرد، شاید هم این بار زیر لب و تقریبا به یاد indebtedness علاقمند می افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Their analyses downplayed the diminution of government support to those left behind.
[ترجمه گوگل]تحلیل‌های آن‌ها کاهش حمایت دولت از بازماندگان را کم اهمیت جلوه می‌داد
[ترجمه ترگمان]تجزیه و تحلیل های آن ها کاهش حمایت دولت از کسانی که پشت سر گذاشته بودند را کم اهمیت جلوه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His reaction was that this was a diminution of the occasion in protocol terms.
[ترجمه گوگل]واکنش او این بود که این یک کاهش موقعیت از نظر پروتکل است
[ترجمه ترگمان]عکس العمل او این بود که این یک کاهش در شرایط پروتکل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کاهش (اسم)
decrease, abatement, reduction, decline, decrement, diminution, disparagement, detraction, rebate, wastage, devaluation, downturn, subtraction

تحقیر (اسم)
diminution, slight, contempt, disdain, belittlement, humiliation, scorn, humility, letdown, meiosis

تقلیل (اسم)
reduction, diminution, depletion, cutback

کسر (اسم)
diminution, deduction, deficiency, detraction, under, fraction, deficit, leakage

کمشدگی (اسم)
diminution

تخصصی

[نساجی] کاهش - نزول - افت
[ریاضیات] کاهش، تقلیل

انگلیسی به انگلیسی

• reduction, decrease

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : diminish
✅️ اسم ( noun ) : diminution / diminutive
✅️ صفت ( adjective ) : diminutive
✅️ قید ( adverb ) : _
کاهش تدریجی، کاهش نم نم، کم شدن به آرامی، کم شدن ملایم
diminution ( موسیقی )
واژه مصوب: دیرش کاهی
تعریف: تمهیدی که در آن دیرشِ نت های یک لحن به یک نسبت کاهش می یابد
فروکاستن
تضعیف

بپرس