imagine
/ˌɪˈmædʒən//ɪˈmædʒɪn/
معنی: فرض کردن، انگاشتن، پنداشتن، تفکر کردن، تصور کردن، حدس زدن
معانی دیگر: خیال کردن، تخیل کردن، انگاریدن، سگالیدن، گمان کردن، فر کردن

بررسی کلمه
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: imagines, imagining, imagined
حالات: imagines, imagining, imagined
• (1) تعریف: to create mental images of (something not known, not real, or not yet real).
• مترادف: dream, envision, fancy, ideate, picture, prefigure, reproduce, think, visualize
• مشابه: conceive, fantasy
• مترادف: dream, envision, fancy, ideate, picture, prefigure, reproduce, think, visualize
• مشابه: conceive, fantasy
- I could not imagine what my real father might look like.
[ترجمه ... .....] من نمی توانستم تصور کنم که پدر واقعی ام چه شکلی است|
[ترجمه Aylar] من نمی توانم تصور کنم که پدر واقعی ام چه شکلی است .|
[ترجمه محمد حیدری] نمی تونستم تصور اینکه پدر واقعیم ممکنه چه شکلی باشه رو بکنم|
[ترجمه Laura] من نمی توانم تصور کنم که پدر واقعی من چه شکلی است|
[ترجمه گنج جو] تصوری از شمایل پدر واقعی ام نداشتم.|
[ترجمه اشکان] تصویر در ذهن داشتن|
[ترجمه dildo] من نمیتوانم باور کنم کص دختر عمویم چقدر خوب است و جای خوبی برای کیر من است و من با این ارضا میشوم|
[ترجمه گوگل] نمیتوانستم تصور کنم پدر واقعی من چه شکلی است[ترجمه ترگمان] نمی توانستم تصور کنم که پدر واقعی من چه شکلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Can you imagine living in an underwater world?
[ترجمه گنج جو] زندگی در زیر آب چگونه است؟میتونی بهش فکر کنی؟|
[ترجمه تنها] میتونی زندگی کردن در یک دنیای زیر آب رو تصور کنی ؟|
[ترجمه گوگل] آیا می توانید زندگی در دنیای زیر آب را تصور کنید؟[ترجمه ترگمان] آیا می توانید تصور کنید که در یک دنیای زیر آب زندگی می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The teacher asked the students to imagine what their lives would be like in the future.
[ترجمه گنج جو] معلم از دانش آموزان درخواست کرد زندگی آینده شان را تصور کنند.|
[ترجمه گوگل] معلم از دانش آموزان خواست تصور کنند که زندگی آنها در آینده چگونه خواهد بود[ترجمه ترگمان] معلم از دانش آموزان خواست تا تصور کنند زندگی آن ها در آینده چگونه خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The hotel room was not what I had imagined.
[ترجمه عرفان] اتاق هتل چیزی که من تصور میکردم نبود|
[ترجمه گوگل] اتاق هتل آن چیزی نبود که تصور می کردم[ترجمه ترگمان] اتاق هتل آن چیزی نبود که تصور می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I had imagined the apartment to be much bigger.
[ترجمه گوگل] تصور می کردم آپارتمان خیلی بزرگتر باشد
[ترجمه ترگمان] تصور کرده بودم که آپارتمان خیلی بزرگ تر از آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تصور کرده بودم که آپارتمان خیلی بزرگ تر از آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She had imagined him more handsome, but she found him attractive nonetheless.
[ترجمه گوگل] او را زیباتر تصور می کرد، اما با این وجود او را جذاب می دید
[ترجمه ترگمان] او را زیباتر از همیشه تصور کرده بود، اما به هر حال او را جذاب می یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او را زیباتر از همیشه تصور کرده بود، اما به هر حال او را جذاب می یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to guess or assume; suppose.
• مترادف: assume, believe, fancy, guess, reckon, suppose, think
• مشابه: conclude, judge, presume, suspect
• مترادف: assume, believe, fancy, guess, reckon, suppose, think
• مشابه: conclude, judge, presume, suspect
- I imagine that he will be here tomorrow, but I can't really say for sure.
[ترجمه a] من گمان میکنم او فردا اینجا خواهد بود ولی واقعا قاطعانه نمیتوانم بگویم|
[ترجمه گوگل] من تصور می کنم که او فردا اینجا خواهد بود، اما واقعا نمی توانم با اطمینان بگویم[ترجمه ترگمان] تصور می کنم فردا اینجا خواهد بود، اما واقعا مطمئن نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to create mental images of things not present to the senses.
• مترادف: visualize
• مشابه: conceive, create, dream, ideate, think
• مترادف: visualize
• مشابه: conceive, create, dream, ideate, think
- She was imagining, dreaming of things she would someday accomplish.
[ترجمه گوگل] او در مورد چیزهایی که روزی انجام خواهد داد، تصور می کرد
[ترجمه ترگمان] او تصور می کرد، رویای چیزهایی را که روزی انجام خواهد داد، تصور می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او تصور می کرد، رویای چیزهایی را که روزی انجام خواهد داد، تصور می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. imagine how happy we would be together!
در نظرت مجسم کن چقدر با هم خوش خواهیم بود!
2. imagine that you are now on top of the clouds
تصور کن که الان در بالای ابرها هستی.
3. don't imagine even for a moment that i would let you enter without a ticket
حتی برای یک لحظه هم تصور نکن که اجازه بدهم بدون بلیط وارد شوی.
4. i don't imagine he will finish that book
خیال نمی کنم آن کتاب را تمام کند.
5. i would imagine the trip would take about two hours
تصور می کنم مسافرت دو ساعت طول بکشد.
6. If a friend tells a fault, imagine always that he has not told the whole.
[ترجمه گوگل]اگر دوستی ایرادی را گفت، همیشه تصور کنید که او کل را نگفته است
[ترجمه ترگمان]اگر یکی از دوستان به شما ایراد می گیرد، تصور کنید که او همه چیز را به او نگفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]اگر یکی از دوستان به شما ایراد می گیرد، تصور کنید که او همه چیز را به او نگفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. I can hardly imagine such a scene.
[ترجمه گوگل]من به سختی می توانم چنین صحنه ای را تصور کنم
[ترجمه ترگمان]به سختی می توانم چنین صحنه ای را تصور کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]به سختی می توانم چنین صحنه ای را تصور کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Anything one man can imagine, other men can make real.
[ترجمه گوگل]هر چیزی که یک مرد بتواند تصور کند، دیگران می توانند آن را واقعی کنند
[ترجمه ترگمان]هر چیزی که انسان بتواند تصور کند، مردان دیگر می توانند واقعی باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]هر چیزی که انسان بتواند تصور کند، مردان دیگر می توانند واقعی باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. 'He was furious. ' 'I can imagine. '
[ترجمه گوگل]او عصبانی بود ' 'میتوانم تصور کنم '
[ترجمه ترگمان]او خشمگین بود میتونم تصور کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]او خشمگین بود میتونم تصور کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. I can imagine no greater miscarriage of justice than the execution of an innocent man.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم تخلفی بزرگتر از اعدام یک مرد بی گناه را تصور کنم
[ترجمه ترگمان]من هیچ سقط جنین بزرگ تر از اعدام یک مرد بی گناه را نمی توانم تصور کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]من هیچ سقط جنین بزرگ تر از اعدام یک مرد بی گناه را نمی توانم تصور کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He could not imagine a more peaceful scene.
[ترجمه گوگل]او نمی توانست صحنه ای آرام تر را تصور کند
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست یک صحنه more را تصور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست یک صحنه more را تصور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. I can just imagine him saying that!
[ترجمه گوگل]من فقط می توانم تصور کنم که او این را می گوید!
[ترجمه ترگمان]من فقط میتونم تصور کنم که اون داره اینو میگه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]من فقط میتونم تصور کنم که اون داره اینو میگه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Can you imagine how much he paid for that car?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید تصور کنید که او چقدر برای آن ماشین پرداخت کرده است؟
[ترجمه ترگمان]میتونی تصور کنی چقدر برای اون ماشین پول داده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]میتونی تصور کنی چقدر برای اون ماشین پول داده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Imagine Robert Redford when he was young - that's what John looks like.
[ترجمه گوگل]رابرت ردفورد را زمانی که جوان بود تصور کنید - این چیزی است که جان به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]وقتی جوان بود، رابرت ردفورد را تصور کنید - این همان چیزی است که جان به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]وقتی جوان بود، رابرت ردفورد را تصور کنید - این همان چیزی است که جان به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. It's difficult to imagine anything coming between them.
[ترجمه گوگل]تصور اینکه چیزی بین آنها بیاید دشوار است
[ترجمه ترگمان]تصور اینکه چیزی بین آن ها وجود داشته باشد دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]تصور اینکه چیزی بین آن ها وجود داشته باشد دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
فرض کردن (فعل)
reckon, adjudge, assume, presume, consider, suppose, deem, guess, imagine, repute, hypothesize, posit
انگاشتن (فعل)
assume, suppose, imagine
پنداشتن (فعل)
take, count, assume, suppose, deem, fancy, imagine, conceive
تفکر کردن (فعل)
consider, imagine, meditate, ponder, chew, contemplate, speculate, muse
تصور کردن (فعل)
fancy, imagine, trow, fail, ween, ideate, conceive, visualize
حدس زدن (فعل)
guesstimate, rede, guess, conjecture, surmise, imagine, infer
تخصصی
[ریاضیات] در نظر گرفتن، تصور کردن، انگاشتن
به انگلیسی
• create a mental image which does not literally exist, fantasize, visualize; think, suppose, assume; guess
if you imagine a situation, you think about it and try to form a picture or idea of it in your mind.
if you say that someone imagined something, you mean that they thought they saw or heard it, although it did not really happen or exist.
if you say that you imagine something is true, you mean that you think it is true.
if you imagine a situation, you think about it and try to form a picture or idea of it in your mind.
if you say that someone imagined something, you mean that they thought they saw or heard it, although it did not really happen or exist.
if you say that you imagine something is true, you mean that you think it is true.
پیشنهاد کاربران
تصور کردن. فکر کردن
تصور کردن
تصورکردن
تصور کردن - تجسم کردن
فکر کردن. تصور کردن
تصور کردن
خیال پردازی کردن
خیال پردازی کردن
you can imagine all the toothbrushes that you’ve used in your life from your first brush as a child to the one you . currently have
شما می توانید تصور کنید تمامی مسواک هایی که در زندگی تان استفاده کرده اید، از اولین قلم مو ( موی مسواک ) در کودکی گرفته تا روشی که اکنون دارید.
شما می توانید تصور کنید تمامی مسواک هایی که در زندگی تان استفاده کرده اید، از اولین قلم مو ( موی مسواک ) در کودکی گرفته تا روشی که اکنون دارید.
i can't imagine living in that country
من نمیتوانم زندگی کردن در آن کشور را تصور کنم ⏯
من نمیتوانم زندگی کردن در آن کشور را تصور کنم ⏯
تصــــور کردنِ . . .
فکر کردن بحــ
متصور شدن
خیال کردن
تصور کردن_
Think
Think
to see a picture of something in your mind
تصور کردن ، اندیشه کردن ، خیال کردن
تصور کردن ، اندیشه کردن ، خیال کردن
فرض کردن، انگاشتن، پنداشتن، تفکر کردن، تصور کردن، حدس زدن
خیال کردن، تخیل کردن، انگاریدن، سگالیدن، گمان کردن، فر� کردن
خیال کردن، تخیل کردن، انگاریدن، سگالیدن، گمان کردن، فر� کردن
تصور کردن، فکر کردن، تخیل کردن، اندیشه کردن
نتیجه رسیدن
It is hard to imagine the future
تصور آینده سخت است
تصور آینده سخت است
imagine mean fancy about something
دوستان ، دوست داران
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : imagine
✅️ اسم ( noun ) : imagination / image
✅️ صفت ( adjective ) : imaginative / imaginable / imaginary
✅️ قید ( adverb ) : imaginatively
✅ فعل ( verb ) : imagine
✅️ اسم ( noun ) : imagination / image
✅️ صفت ( adjective ) : imaginative / imaginable / imaginary
✅️ قید ( adverb ) : imaginatively