organizing


معنی: سازماندهی

مترادف ها

سازماندهی (اسم)
establishing, organizing

تخصصی

[حسابداری] سازماندهی
[ریاضیات] تشکیل سازمان، سازماندهی

پیشنهاد کاربران

سازماندهی کردن ( مرتب کردن یا ساختاربندی چیزی به شکلی منظم و موثر - فعل )
"She is very good at organizing events. "
برنامه ریزی ( به شکل دادن به برنامه از قبل برای اقدام به موقع - فعل )
...
[مشاهده متن کامل]

"I prefer to prepare the team through extensive organizing before the big mission"
مرتب کردن ( به نظم درآوردن اشیا - فعل )
"The first priority on our to do list will include proper and effective organizing"

طرح بندی، اسلوب بندی، طرح ریزی، طرح چینی، آرایش، سازمند کردن، منظم کردن، مرتب کردن، سازمان یافته کردن، اسلوبمند کردن
تنظیم
تمیزکاری
نظم و ترتیب دادن
جمع و جور کردن
دسته بندی
برنامه ریزی
organizing ( مدیریت )
واژه مصوب: سازمان دهی
تعریف: از وظایف اصلی مدیریت که در آن منابع انسانی و مالی و فیزیکی سازمان با نظم و ترتیب مشخصی، برای دستیابی به هدف های برنامه، با هم ترکیب می شوند
سازمان دادن
سرو سامان دادن
سازمان دادن
مرتب کردن
با برنامه کردن
تمیز کردن، مرتب کردن
ساماندهی، سازمان دهنده
سامان دهنده
نظام بخش
نظم دهنده
سازمان بخش
سر و سامان دادن به زندگی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس