converged

جمله های نمونه

1. demonstrators converged in tajrish square
تظاهرکنندگان در میدان تجریش به هم ملحق شدند.

2. in economic matters, the two leaders' ideas converged
در مورد امور اقتصادی عقاید دو رهبر در یک راستا بود.

پیشنهاد کاربران

گرد هم آمدند
ملحق ( شده ) ، به هم پیوسته، ( به هم ) نزدیک شده، همگرا، متلاقی، همسان، متقارب، ( به هم ) گراییده

بپرس