day to day


روزانه، روز به روز، روزمره

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: occurring daily; routine.
مشابه: practical, quotidian

- my day-to-day responsibilities
[ترجمه گوگل] مسئولیت های روزمره من
[ترجمه ترگمان] مسئولیت های من به روز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: providing only for the present day's needs or desires.

- He took a day-to-day approach to managing the company.
[ترجمه گوگل] او رویکردی روزمره برای مدیریت شرکت داشت
[ترجمه ترگمان] او یک روش یک روزه را برای مدیریت شرکت به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• happening on a daily basis, continually occurring
day-to-day means happening every day as part of ordinary life.

پیشنهاد کاربران

این کلمه صفت هستش به معنای
روزمره ، روزانه ، هر روزه
نکته ، همه روزه معنی مناسبی واسه این کلمه نیس ، بجاش میشه از everyday استفاده کرد
هر روزه
همه روزه
daily
regularly occurring
occurring on a routine or daily basis
routine
everyday
روزمره

بپرس