complement

/ˈkɑːmpləmənt//ˈkɒmplɪmənt/

معنی: متمم، تعارفات معمولی، تزئینی، کامل کردن، متمم گرفتن، متمم بودن
معانی دیگر: مکمل، کامل ساز، جور، مکمل بودن، کمال بخشیدن، تکمیل کردن، همجور بودن، یک دسته ی کامل، یک جفت، (دستور زبان) مسند، (پزشکی - ایمنی شناسی) پادتن یار، (ریاضی) انجامنده، پرکن، متمم زاویه، عدد مکمل، (موسیقی) فرق بین فاصله ی زمانی بخصوص و یک اکتاو کامل، (کشتیرانی) خدمه، ناویان، ضمائم

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: something that makes a fine accompaniment to something else, makes it complete or perfect, or creates a perfect balance for it.
مترادف: accompaniment, finish, touch
مشابه: addition, clincher, consummation, crown, supplement

- The sauce makes a nice complement to the flavor of the meat.
[ترجمه کیاوش] سس طعمِ گندِ گوشت را پنهان می کند
|
[ترجمه گوگل] سس مکمل خوبی برای طعم گوشت است
[ترجمه ترگمان] سس یک مکمل خوب برای طعم گوشت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an amount that makes up a full quantity, or the amount that is the maximum allowed.
مترادف: aggregate, entirety, sum, total, whole

- When the complement of members was in attendance, the meeting began.
[ترجمه گوگل] با حضور کامل اعضا، جلسه شروع شد
[ترجمه ترگمان] زمانی که تکمیل اعضا در جلسه حضور داشت، جلسه آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Each soldier received his complement of rations and no more.
[ترجمه گوگل] هر سرباز مکمل جیره خود را دریافت کرد و نه بیشتر
[ترجمه ترگمان] هر سرباز جیره غذایش را می گرفت و نه بیشتر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the part that when added to something else makes up a whole or makes up a full quantity of something.
مشابه: addendum, addition, augmentation, correlate, correlative, correspondent, counterpart, enrichment, mate

- The red tailored jacket and its complement, a pair of matching wool trousers, make up this very stylish suit.
[ترجمه گوگل] ژاکت دوخت قرمز و مکمل آن، یک جفت شلوار پشمی هماهنگ، این کت و شلوار بسیار شیک را تشکیل می دهند
[ترجمه ترگمان] ژاکت مناسب و مکمل آن، یک جفت شلوار پشمی هماهنگ، این کت شیک و شیک را درست کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Our office here in New York, together with our complement in London, can see to the needs of our clients on both continents.
[ترجمه گوگل] دفتر ما در اینجا در نیویورک، همراه با مکمل ما در لندن، می تواند نیازهای مشتریان ما را در هر دو قاره برآورده کند
[ترجمه ترگمان] دفتر ما در اینجا در نیویورک همراه با مکمل ما در لندن می تواند نیازهای مشتریان ما در هر دو قاره را ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: in grammar, a word or phrase that is necessary to complete a construction, such as "happy" in the sentence "He seems happy," or "a judge" in the sentence "She became a judge."
مشابه: correlative, ending, supplement

- The complement of a verb is called a direct object (for example, the word "cake" in the sentence "I baked a cake"), but not all verbs require complements.
[ترجمه گوگل] متمم یک فعل مفعول مستقیم نامیده می شود (مثلاً کلمه «کیک» در جمله «کیک پختم»)، اما همه افعال به متمم نیاز ندارند
[ترجمه ترگمان] مکمل یک فعل یک شی مستقیم نامیده می شود (برای مثال کلمه \"کیک\" در جمله \"من یک کیک پخت\")، اما همه افعال نیازمند تکمیل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: in geometry, the difference between a right angle and a given angle that is less than ninety degrees.

(6) تعریف: a heat-sensitive substance in normal blood serum and plasma that, in combination with antibodies, destroys antigens.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: complements, complementing, complemented
• : تعریف: to make a fine accompaniment to, or to complete, perfect, or bring into perfect balance.
مترادف: cap, complete, conclude, crown, culminate, perfect
مشابه: climax, finish, round out, supplement

- My father is outgoing and my mother is shy, and they complement each other in many other ways as well.
[ترجمه غزال] پدر من برون گرا و مادرم خجالتی است و آنها مکمل هم هستند
|
[ترجمه گوگل] پدرم اهل معاشرت و مادرم خجالتی است و آنها از بسیاری جهات دیگر همدیگر را تکمیل می کنند
[ترجمه ترگمان] پدرم در حال اجتماعی شدن است و مادرم خجالتی است و در بسیاری از روش ها یکدیگر را کامل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This wine complements the fish very nicely.
[ترجمه گوگل] این شراب به خوبی ماهی را تکمیل می کند
[ترجمه ترگمان] این شراب به خوبی ماهی ها را کامل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. full complement (of)
(در مورد یک دست ظرف یا خدمه یا یک دسته ی کامل کارمند و غیره) دست کامل،گروه کامل،دسته ی بی کم و کاست،ظرفیت تکمیل

2. a full complement of teeth
یک دست دندان کامل

3. five of the ship's original complement of fifty were dead
پنچ نفر از پنجاه نفر خدمه ی اولیه ی کشتی مرده بودند.

4. persian and classical music can complement each other
موسیقی ایرانی و موسیقی کلاسیک می توانند مکمل یکدیگر باشند.

5. physical exercise can be a complement to medical treatment
ورزش بدنی می تواند مکمل درمان پزشکی باشد.

6. Guilt always hurries towards its complement, punishment; only there does its satisfaction lie.
[ترجمه گوگل]احساس گناه همیشه به سوی مکمل خود یعنی مجازات می شتابد فقط رضایت آن در آنجا نهفته است
[ترجمه ترگمان]احساس گناه همیشه به سمت مکمل هاش می دود و تنبیه می شود؛ تنها چیزی که رضایت او را جلب می کند، دروغ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This wine would be a nice complement to grilled dishes.
[ترجمه گوگل]این شراب مکمل خوبی برای غذاهای کبابی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]این نوشیدنی مکمل غذاهای کبابی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Love is the complement of the law.
[ترجمه گوگل]عشق مکمل قانون است
[ترجمه ترگمان]عشق مکمل قانون است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Strawberries and cream complement each other perfectly.
[ترجمه گوگل]توت فرنگی و خامه مکمل یکدیگر هستند
[ترجمه ترگمان] Strawberries و کرم کامل همدیگه رو کامل میکنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This wine is the perfect complement to fish.
[ترجمه گوگل]این شراب مکمل مناسبی برای ماهی است
[ترجمه ترگمان]این شراب، مکمل کامل ماهی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Each ship had a complement of around a dozen officers and 250 men.
[ترجمه گوگل]هر کشتی متشکل از 12 افسر و 250 مرد داشت
[ترجمه ترگمان]هر کشتی از حدود یک دوجین افسر و ۲۵۰ نفر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In the sentence 'I'm angry', 'angry' is the complement.
[ترجمه غزال] در جمله ی ( من عصبانی هستم ) ، عصبانی مسند است
|
[ترجمه گوگل]در جمله "من عصبانی هستم"، "عصبانی" مکمل است
[ترجمه ترگمان]در این جمله من عصبانی هستم، عصبانی مکمل یکدیگر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The dark red walls complement the red leather chairs.
[ترجمه گوگل]دیوارهای قرمز تیره مکمل صندلی های چرمی قرمز است
[ترجمه ترگمان]دیواره ای سرخ تیره صندلی ها را کامل کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The two suggestions complement each other.
[ترجمه گوگل]این دو پیشنهاد مکمل یکدیگر هستند
[ترجمه ترگمان]دو پیشنهاد یکدیگر را تکمیل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We've taken our full complement of trainees this year.
[ترجمه غزال] ما امسال تمام ظرفیت خود را ( دانش آموز ) گرفتیم ( تکمیل کردیم )
|
[ترجمه گوگل]ما امسال تمام کارآموزان خود را پذیرفته ایم
[ترجمه ترگمان]امسال trainees رو کامل کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We've taken on our full complement of new trainees for this year.
[ترجمه گوگل]ما مکمل کامل کارآموزان جدید خود را برای امسال پذیرفته ایم
[ترجمه ترگمان]ما تمام complement رو برای امسال انتخاب کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. There will be a written examination to complement the practical test.
[ترجمه گوگل]یک آزمون کتبی برای تکمیل آزمون عملی برگزار خواهد شد
[ترجمه ترگمان]یک امتحان کتبی برای تکمیل تست عملی وجود خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متمم (اسم)
supplement, complement, complementarity

تعارفات معمولی (اسم)
complement

تزئینی (اسم)
complement

کامل کردن (فعل)
complete, totalize, mature, round, complement, integrate

متمم گرفتن (فعل)
complement

متمم بودن (فعل)
complement

تخصصی

[کامپیوتر] مکمل - هر یک از دو روش نمایش اعداد منفی در سیستم دودویی . 1- مکمل 1 یک عدد دودویی با معکوس کردن تمام ارقام آن به دست می آید . مثلاً مکمل 1 عدد 0001، عدد 1110 است . در این سیستم، 0000 و مکمل آن یعنی 1111 صفر را نشان می دهند ( می توانید آنها را 0+ , 0- بدانید ) 2- مکمل 2 یک عدد دودویی ب معکوس کردن ارقام آن و سپس افزودم عدد 1 به آن به وجود می آید . مثلاً مکمل 2 عدد 0001، عدد 1111=1+1110 است . این سیستم در اکثر کامپیوترها به کار می رود، و فقط یک نمایش عدد صفر ( 0000 ) دارد . نگاه کنید به binary subtraction . - متمم
[برق و الکترونیک] مکمل مکمل یک عدد که از کم کردن ارقام آن از عدد مبنا منهای یک، افزودن 1 به رقم کم - ارزش ترین و اجرای تمام عملیات نقلی لازم به دست می اید. نتیجه مکمل واقعی(true complement) است.بنابراین مکمل دوی عدد دودویی 10010 برابر با 01110 است. به همین ترتیب مکمل ده عدد دهدهی 2456 برابر با 7454 خواهد بود .در بسیاری از کامپیوتر ها ،عدد منفی را با مکمل عد مثبت متناظر با آن نمایش می دهند.
[ریاضیات] مکمل، متمم، تمام کردن، پرکن
[آمار] متمم

انگلیسی به انگلیسی

• that which makes perfect; something added to complete; that which fills or makes whole; counterpart, corresponding part; number of crew members required on a ship
complete, make whole, make perfect
if two people or things complement each other, they both have desirable qualities which make a good combination when they are put together.
the full complement of a group, set, or amount is every item or person that it normally includes or should include.
in grammar, a complement is a noun group or adjective which occurs after a verb such as `be', `seem', or `become'. in the sentences `he is a geologist' and `nobody seemed amused', `a geologist' and `amused' are complements.

پیشنهاد کاربران

completion, companion, consummation, counterpart, finishing touch, rounding - off, supplement - total, aggregate, capacity, entirety, quota, totality, wholeness - complete, cap ( informal ) , crown, round off, set off
...
[مشاهده متن کامل]

مکمل. تملق گویی کردن، خوشامد گفتن، تکمیل کردن، حد مجاز، ملحقات، تعارفات معمولی، متمم، ضمائم، تزئینی، کامل کردن، متمم بودن، متمم گرفتن، مکمل، ضمیمه، پرسنل سازمانی، استعداد کامل سازمانی، پرسنل سازمانی ناو. تکامل. کلی. ظرفیت. تاج پادشاهی. کلاه. بطور کلی. کلا. کاملا

به انضمام ( complemented by )
Empty complement
به اصطلاح ، تعارف شاه عبدالعظیمی
Hollow compliment
مکمل
متمم
👈🏿 اختصار آزمایش ( سرم، پلاسما و شیمی عمومی ) : C3 💎 واژه کامل : Complement ⭐ معنی ( معادل ) : کمپلمان ( متمم )
✔️ محدوده طبیعی :
55 - 120 mg/dL
according to Longman dictionary:
In everyday English, people usually say that something goes well with another thing, or they go well together, rather than say they complement each other:
White wine goes well with fish:
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : complete / complement
✅️ اسم ( noun ) : completion / completeness / complement / complementarity
✅️ صفت ( adjective ) : complete / complementary
✅️ قید ( adverb ) : completely / complementarily
تکمیل کردن. تعارف کردن در امور کشتیرانی به معنی خدمه هست مثل He gone fishing for complement
دوستانی که "مکمل غذایی" ترجمه کردن باید عرض کنم تو دیکشری کمبریج چیزی به این عنوان وجود نداره و برای "مکمل غذایی" از لغت
supplement
استفاده میشه. 😊
implement
noun
ابزار، اسباب، آلت، وسیله
verb
✅به کار بستن
✅به اجرا گذاشتن
complement
noun
در مورد یک دست ظرف یا خدمه یا یک دسته ی کامل کارمند و غیره ( مثلاً دست کامل، گروه کامل، دسته ی بی کم و کاست، ظرفیت تکمیل )
...
[مشاهده متن کامل]

verb
✅کامل کردن - متمم بودن - کمال بخشیدن - تکمیل کردن
Complement ( v ) /ˈkɒm. plɪ. ment/: to make something else seem better or more attractive when combining with it
👈🏿Example: The music complements her voice perfectly
👈🏿?Do you think mirrors are a necessary decoration
I think it is a very useful decorative item. With a beautiful frame, it can nicely ⭐complement⭐ a living room or a bed room. In addition, in a small house, mirrors can actually make the space look bigger. Actually, a lot of restaurants use mirrors to give the guests the illusion that the space is bigger than it actually is
compliment
noun
تعریف، تحسین، تمجید
verb
✅تعریف کردن از کسی
Compliment ( n, v ) /UK /ˈkɒm. plɪ. mənt
US /ˈkɑːm. plə. mənt/
say something nice about someone, express admiration
( SYN: praise, admire )
👈🏿People always compliment on her youthful appearance

Don't pay complement
تعارف نکن.
تعریف ( تعریف کسی یا چیزی را کردن ) ،
پارسی / انگلیسی/ آلمانی
اُسپُریگ ساختن/ ergaenzen / to complement . . . . تکمیل کردن
اُسپُریگ سازی/Ergaenzung / complement . . . . تکمیل
واژه پارسی ( فَرَزَفتن ) برابر با ( پایان یافتن، تکمیل شدن ) می باشد. ( بن آینده:فَرَزَم )
واژه پارسی ( فَرَزافتن ) برابر با ( پایان دادن، تکمیل کردن ) می باشد. ( بن آینده:فَرَزام )
منبع:فعل ها در پارسی میانه
...
[مشاهده متن کامل]

واژه پیشنهادی برای ( complement ) در ریاضی به معنای متمم و تکمیل کننده:فَرزامان یا فَرزامنده
واژه پیشنهادی برای ( completion ) :فرزامِش
منبع:فعل ها در پارسی میانه

Complement: مکمل، کامل کردن
Compliment: تعریف کردن، از محاسن گفتن
تفاضل ( ریاضی )
اگر complement به معنای تکمیل کننده وتمام کننده بکار رود، بویژه که در دانش مزداهی ( ریاضی ) چنین است، بنابر این برابر پارسی complement، ( اُسپُرمان ) می شود.
ment در بسیاری از واژگان همان ( مان ) در زبان پارسی می باشد.
اُسپُر: تمام و کامل
کامل کننده، تکمیل کننده
کامل کردن
Noun :
مکمل ، تکمیل
Verb :
تکمیل کردن
تکمله
هماهنگی داشتن
تکمیل کننده بودن
ستایش کردن compliment می شود، این کلمه complement است
مسند
مکمل
پروتئین مکمل
تکمیل کردن
انجام دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس