unpredictable

/ˌənprəˈdɪktəbl̩//ˌʌnprɪˈdɪktəbl̩/

معنی: دمدمی، غیرقابل پیش بینی، غیر قابل پیشگویی، غیرقابل استناد
معانی دیگر: غیرقابل پیشگویی، غیرقابل استناد، دمدمی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not predictable; not able to be known beforehand.
مترادف: erratic, uncertain
متضاد: predictable
مشابه: antic, capricious, changeable, fitful, inconsistent, irregular, precarious, random, temperamental, variable, volatile, wayward

- The cape is known for unpredictable winds.
[ترجمه گوگل] این دماغه به خاطر بادهای غیرقابل پیش بینی شهرت دارد
[ترجمه ترگمان] این شنل به خاطر باده ای غیرقابل پیش بینی شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Attacks of these animals are often unpredictable.
[ترجمه گوگل] حملات این حیوانات اغلب غیر قابل پیش بینی است
[ترجمه ترگمان] حملات به این حیوانات اغلب غیرقابل پیش بینی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The encountered some unpredictable obstacles in their explorations.
[ترجمه گوگل] در اکتشافات خود با موانع غیر قابل پیش بینی مواجه شدند
[ترجمه ترگمان] با برخی موانع غیرقابل پیش بینی در اکتشافات خود مواجه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: subject to changes in mood, disposition, or opinion.
مترادف: temperamental
متضاد: predictable
مشابه: capricious, mercurial, moody, unreliable

- He is too unpredictable to be relied upon.
[ترجمه محمد] درحدملاقات طفل مستقردربهزیستی
|
[ترجمه گوگل] او بیش از حد غیرقابل پیش بینی است که نمی توان به او تکیه کرد
[ترجمه ترگمان] او بیش از آن غیرقابل پیش بینی است که بتواند به آن تکیه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: unpredictably (adv.), unpredictability (n.)
• : تعریف: something that cannot be foretold (prec. by the).
مشابه: chance, uncertainty

- I like stability, but she enjoys the unpredictable.
[ترجمه گوگل] من ثبات را دوست دارم، اما او از چیزهای غیرقابل پیش بینی لذت می برد
[ترجمه ترگمان] من ثبات را دوست دارم، اما او از غیرقابل پیش بینی بودن لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The weather there can be a bit unpredictable - one minute it's blue skies and the next minute it's pouring down.
[ترجمه گوگل]آب و هوا در آنجا می تواند کمی غیرقابل پیش بینی باشد - یک دقیقه آسمان آبی و دقیقه بعد در حال باریدن است
[ترجمه ترگمان]هوا می تواند کمی غیرقابل پیش بینی باشد - یک دقیقه آسمان آبی است و دقیقه بعد سرازیر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He has gained a reputation for unpredictable behaviour.
[ترجمه گوگل]او به دلیل رفتارهای غیرقابل پیش بینی شهرت پیدا کرده است
[ترجمه ترگمان]او به خاطر رفتار غیرقابل پیش بینی شهرت کسب کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Take waterproof clothing — Orkney weather is unpredictable.
[ترجمه گوگل]لباس ضد آب بپوشید - آب و هوای اورکنی غیرقابل پیش بینی است
[ترجمه ترگمان]از پوشش ضد آب و ضد آب استفاده کنید - آب و هوا غیرقابل پیش بینی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The weather grew harsh, chilly and unpredictable.
[ترجمه گوگل]هوا سخت، سرد و غیرقابل پیش بینی شد
[ترجمه ترگمان]هوا سرد، سرد و غیرقابل پیش بینی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The mood of the crowd was unpredictable.
[ترجمه گوگل]حال و هوای جمعیت غیرقابل پیش بینی بود
[ترجمه ترگمان]روحیه جمعیت غیرقابل پیش بینیه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was entertaining but unpredictable, with mercurial mood swings.
[ترجمه گوگل]او سرگرم کننده بود، اما غیرقابل پیش بینی، با نوسانات خلقی
[ترجمه ترگمان]او سرگرم کنندست، اما غیرقابل پیش بینی، با حال mercurial
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He makes unpredictable, arbitrary decisions.
[ترجمه گوگل]او تصمیمات غیرقابل پیش بینی و خودسرانه می گیرد
[ترجمه ترگمان]او تصمیمات غیرقابل پیش بینی و اختیاری می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He is unpredictable, weeping one moment, laughing the next.
[ترجمه گوگل]او غیرقابل پیش بینی است، یک لحظه گریه می کند و لحظه ای دیگر می خندد
[ترجمه ترگمان]یک لحظه هم که در حال خندیدن است، پیش از آن است که در حال خندیدن باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You never know how she'll react: she's so unpredictable.
[ترجمه گوگل]شما هرگز نمی دانید که او چگونه واکنش نشان خواهد داد: او بسیار غیرقابل پیش بینی است
[ترجمه ترگمان]تو هیچ وقت نمی دونی چه واکنشی نشون میده: اون خیلی غیرقابل پیش بینیه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You are inconsistent and unpredictable.
[ترجمه گوگل]شما ناسازگار و غیرقابل پیش بینی هستید
[ترجمه ترگمان]تو inconsistent و غیرقابل پیش بینی هستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In dealing with that unpredictable man, you simply cannot follow a prearranged plan, you have to play it by ear.
[ترجمه گوگل]در برخورد با آن مرد غیرقابل پیش بینی، شما به سادگی نمی توانید یک برنامه از پیش تعیین شده را دنبال کنید، باید آن را با گوش بازی کنید
[ترجمه ترگمان]در برخورد با آن مرد غیرقابل پیش بینی، شما نمی توانید یک برنامه از پیش تعیین شده را دنبال کنید، باید آن را با گوش بازی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The hours in this job are very unpredictable - you sometimes have to work late at very short notice.
[ترجمه گوگل]ساعات کار در این شغل بسیار غیرقابل پیش‌بینی است - گاهی اوقات مجبور می‌شوید تا دیر وقت و در زمان کوتاهی کار کنید
[ترجمه ترگمان]ساعت ها در این شغل بسیار غیرقابل پیش بینی هستند - شما گاهی اوقات با دقت بسیار کمی کار می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She's very unpredictable so there's no knowing how she'll react to the news.
[ترجمه گوگل]او بسیار غیرقابل پیش‌بینی است، بنابراین نمی‌دانیم چه واکنشی به این خبر نشان می‌دهد
[ترجمه ترگمان]او خیلی غیرقابل پیش بینیه و نمی داند چه واکنشی به اخبار نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He is utterly unpredictable.
[ترجمه گوگل]او کاملا غیر قابل پیش بینی است
[ترجمه ترگمان]اون کاملا غیرقابل پیش بینی - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. First, only the unpredictable component of monetary growth v t affects real output.
[ترجمه گوگل]اول، تنها جزء غیرقابل پیش بینی رشد پولی v t بر تولید واقعی تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]اول، تنها جز غیرقابل پیش بینی رشد پولی بر خروجی واقعی تاثیر نمی گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دمدمی (صفت)
uncertain, chimerical, ambivalent, quirky, fickle, fitful, freakish, unpredictable

غیرقابل پیش بینی (صفت)
unpredictable

غیر قابل پیشگویی (صفت)
unpredictable

غیرقابل استناد (صفت)
unpredictable

تخصصی

[ریاضیات] غیر قابل پیش بینی، پیشگویی ناپذیر

انگلیسی به انگلیسی

• unforeseeable, uncertain, not predictable
if someone or something is unpredictable, you never know how they will behave or what effects they will have.

پیشنهاد کاربران

غیر قابل پیش بینی.
مثال:
Almost all creative endeavors are somewhat unpredictable.
تقریبا تمام تلاش های خلاقانه تا حدی غیر قابل پیش بینی هستند.
unpredictable = unforeseeable = uncertain = erratic = irregular
Systems are designed to handle spikes in demand, but the wild and unpredictable weather linked to global warming will very likely push grids beyond their limits
NEW YORK TIMES@
غیر قابل پیش بینی
پیش بینی ناپذیر
Erratic و یا inconsistent ویا نامنظم غیر قابل پیش بینی
غیرقابل حدس
پیشبینی نا پذیری
ناپایدار

بپرس