product

/ˈprɑːdəkt//ˈprɒdʌkt/

معنی: محصول، حاصل، حاصلضرب، فرااورده، مجموع یا حاصل ضرب
معانی دیگر: فراورده، فرورده، سازه، دست ساخت، اثر، نتیجه، پیامد، ثمره، (ریاضی) حاصل ضرب، فرامد، حاصل ضربی، (عامیانه) کالا، جنس، (شیمی - ماده ی حاصل از هر تغییر شیمیایی) پساورد، بسط دادن، ایجادکردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: something produced by means of either human or mechanical work.
مترادف: manufacture, work
مشابه: artifact, brainchild, commodity, creation, goods, handiwork, harvest, output, produce, production, progeny, ware, yield

(2) تعریف: outcome; result.
مترادف: child, offspring, outgrowth, spawn
مشابه: creation, descendant, effect, fruit, function, outcome, progeny, result

- He was the product of a barbaric age.
[ترجمه گوگل] او محصول دوران بربریت بود
[ترجمه ترگمان] او محصول یک عصر وحشیانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in mathematics, the result of multiplying two or more numbers.
مشابه: result

جمله های نمونه

1. product moment
گشتاور حاصل ضربی

2. a product of several years of neglect
ثمره ی چندین سال غفلت

3. a product one can depend on
فرآورده هایی که می توان به آن اعتماد کرد

4. the product is touted as being completely natural
ادعا شده که این محصول صد در صد طبیعی است.

5. this product carries no guarantees
این کالا تضمینی ندارد (تضمین شده نیست).

6. a bread-and-butter product
محصول اصلی

7. a popular product
محصول همه پسند

8. a subsidiary product
محصول جنبی

9. a well-made product
کالای خوش ساخت

10. an artistic product made of gold and silver
یک اثر هنری ساخته شده از طلا و نقره

11. to exploit a product
درباره ی فرآورده ای بسیار تبلیغ کردن

12. to build up a product by advertising
از راه آگهی فرآورده ای را دلپسندتر کردن

13. to promote a new product
فرآورده ی جدیدی را شناساندن

14. from producer to consumer a product changes hands a few times
کالا از تولید کننده تا مصرف کننده چند دست می گردد.

15. the introduction of a new product on t. v.
شناساندن محصول جدیدی از تلویزیون

16. the withdrawal of a dangerous product from the stores
گردآوری یک کالای خطرناک از مغازه ها

17. choose a name that fits this product
اسمی انتخاب کن که به این محصول بخورد.

18. there is no demand for this product
این فراورده بازار ندارد.

19. advertisements to give a build-up to a product
آگهی های تجارتی برای مطلوب کردن محصول

20. good fortune and bad fortune are often the product of the human mind itself
خوشبختی و بدبختی اغلب زاده ی اندیشه ی خود انسان ها است.

21. many processes enter into the making of this product
فرایندهای زیادی در ساختن این فرآورده دخالت دارد.

22. we have the exclusive right to distribute this product
ما حق انحصاری توزیع این کالا را دارا هستیم.

23. the country's economy should not depend on a single product
اقتصاد کشور نباید تنها به یک فرآورده متکی باشد.

24. The product is at the design stage.
[ترجمه گوگل]محصول در مرحله طراحی است
[ترجمه ترگمان]محصول در مرحله طراحی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The London factory assembles the finished product .
[ترجمه لیلی موسوی] کارخانه لندن محصول نهایی را مونتاژ می کند
|
[ترجمه گوگل]کارخانه لندن محصول نهایی را مونتاژ می کند
[ترجمه ترگمان]کارخانه لندن محصول نهایی را assembles می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. This glue is our new product and makes a firmer bond.
[ترجمه گوگل]این چسب محصول جدید ماست و چسبندگی محکم تری ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]این چسب محصول جدید ماست و باعث ایجاد یک پیوند محکم تر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The catalogue gives a full description of each product.
[ترجمه گوگل]کاتالوگ توضیحات کاملی در مورد هر محصول می دهد
[ترجمه ترگمان]این فهرست توضیح کاملی از هر محصول می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Our goods compete in terms of product quality, reliability and above all variety.
[ترجمه گوگل]کالاهای ما از نظر کیفیت محصول، قابلیت اطمینان و بالاتر از همه تنوع رقابت می کنند
[ترجمه ترگمان]کالاهای ما از لحاظ کیفیت محصول، قابلیت اطمینان و بالاتر از همه رقابت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. A product manager is responsible for product profitability.
[ترجمه گوگل]یک مدیر محصول مسئول سودآوری محصول است
[ترجمه ترگمان]یک مدیر محصول مسئول سودآوری محصول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Fear is a product of ignorance.
[ترجمه گوگل]ترس محصول جهل است
[ترجمه ترگمان]ترس، محصول نادانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محصول (اسم)
turnover, produce, fabric, crop, product, production, yield, vintage, proceeds, output, harvest

حاصل (اسم)
growth, result, outcome, upshot, resultant, product, yield, heir, fruitage, harvest, outgrowth, perquisite, resume

حاصلضرب (اسم)
product

فرااورده (اسم)
supply, reproduction, product

مجموع یا حاصل ضرب (اسم)
product

تخصصی

[حسابداری] محصول
[شیمی] محصول، فراورده، فرورده
[کامپیوتر] حاصلضرب
[برق و الکترونیک] حاصل ضرب، تولید
[مهندسی گاز] محصول، فرآورده
[صنعت] محصول، فرآورده، تولید
[نساجی] محصول - فرآورده - مصنوع - حاصلضرب
[ریاضیات] حاصلضرب، محصول، ضرب، فراورده

انگلیسی به انگلیسی

• something that is produced, result of manufacturing; goods, merchandise
a product is something that a company makes and sells, often in large quantities.
something or someone that is a product of a particular situation or process has been caused by that situation or process.

پیشنهاد کاربران

نتیجه
The product of : نتیجه ی. .
Service
( ریاضیات ) ضرب، ضرب داخلی
محصول، تولید
The company launched a new product last week.
شرکت هفته گذشته یک محصول جدید را راه اندازی کرد.
پروداکت ( محصول )
product: فراورده، محصول
product: تولید کردن
فرآورده
حقوق
Product of legislation:زاییده امر قانونگذاری
بواسطه ی : a product of
The product
محتوی
something that is made , grown, or abtained in large quantities so that it can be sold.
فرآورده فارسی است و محصول عربی.
تفاوت معنایی ندارند.
لطف همت بگمارید و در ترجمه فرآورده بنویسید.
برای پاسداری از زبان فارسی.
اگر مفید بود لطفا لایک کنید 💙🙏🏼
در رشته آمار به معنی:
حاصل ضرب است.
برای مثال:
Mean product
به معنی: میانگین حاصل ضرب ها
product محصول
Produce محصول، تولید کردن، به عمل آوردن
Introduce معرفی کردن
دستاورد
دسترنج
new product
مسیر جدید
product : محصول - کالا - جنس - نتیجه - ثمره - پیامد - حاصل - مجموع یا حاصلضرب .
That the factory make it , it's product
محصول _ چیزی که کاراخانه تولید کند
دارایی/ درآمد
تولید، تولیدات، محصول، کالا ، نتیجه ، حاصل

خدمات مالی
محصولات رژیم گیری
جنس ( کارخونه ای )
To make something needed or wanted
ماحصل، ساخته ی دست
غذا های فرااوده
فرآورده
محصول
Oil product
فرآورده نفتی مثل بنزین و گازوئیل
Product. در یکجا به عنوان محصول به کار میره ودر یک جا به معنی تولید vintage هم عبارت مشابه
کالا
نتیجه
تولید
Diet products
محصولات رژیمی
حاصل
محصول
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٦)

بپرس