grounded
ورزش : توپ به زمین خورده

جمله های نمونه
1. he grounded his arguments on economic considerations
بحث خود را بر پایه ی ملاحظات اقتصادی قرار داد.
2. the mutineers grounded the ship
شورشیان کشتی رابه گل نشاندند.
3. due to a storm, airplanes were grounded
به خاطر توفان پرواز هواپیماها متوقف شد.
4. The young players all seemed very well grounded in the rich history of the music they were performing.
[ترجمه anoush] ظاهرا همه نوازندگان جوان دانش خوبی درباره تاریخ غنی موسیقی که مینوازند دارند|
[ترجمه گوگل]به نظر میرسید که بازیکنان جوان همگی در تاریخ غنی موسیقی که اجرا میکردند، بسیار مستحکم بودند[ترجمه ترگمان]بازیکنان جوان در تاریخچه غنی موسیقی که اجرا می کردند به خوبی به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. His arguments are well grounded in facts.
[ترجمه گوگل]استدلال های او به خوبی مبتنی بر حقایق است
[ترجمه ترگمان]استدلالات او به خوبی در حقایق استوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]استدلالات او به خوبی در حقایق استوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. I grounded my opinion on facts.
[ترجمه علی آقاولی] نظر م را براساس حقایق به کرسی نشوندم|
[ترجمه زهره] عقیده ی من بر مبنای واقعیات است|
[ترجمه گوگل]من نظرم را بر اساس حقایق استوار کردم[ترجمه ترگمان]من عقیده خود را بر حقایق تحمیل کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. All R45 aircraft have been grounded, after a defect in the engine cooling system was discovered.
[ترجمه گوگل]همه هواپیماهای R45 پس از کشف نقص در سیستم خنک کننده موتور زمینگیر شدند
[ترجمه ترگمان]پس از اینکه یک عیب در سیستم خنک کننده موتور پیدا شد تمام هواپیماهای R۴۵ به زمین متصل شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]پس از اینکه یک عیب در سیستم خنک کننده موتور پیدا شد تمام هواپیماهای R۴۵ به زمین متصل شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The oil tanker was grounded on a sandbank.
[ترجمه زینب سرآمد] تانکر نفت بر روی ساحل شنی مستقر شد|
[ترجمه گوگل]تانکر نفت بر روی یک ساحل شنی زمین گیر شده بود[ترجمه ترگمان]تانکر نفت بر روی یک sandbank بسته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The boat finally grounded on a soft, underwater bank.
[ترجمه گوگل]قایق سرانجام روی یک ساحل نرم و زیر آب زمین گیر شد
[ترجمه ترگمان]قایق بالاخره روی یک ساحل نرم زیر آب فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]قایق بالاخره روی یک ساحل نرم زیر آب فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The teacher grounded his pupils in arithmetic.
[ترجمه شقایق] معلم دانش اموزان را در کلاس حساب تنبیه کرد.|
[ترجمه گوگل]معلم دانشآموزانش را روی حساب پایهگذاری کرد[ترجمه ترگمان]معلم دانش آموزانش را در کلاس ریاضی به زمین گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The balloon was grounded by strong winds.
[ترجمه گوگل]بالون در اثر وزش باد شدید زمینگیر شد
[ترجمه ترگمان]این بادکنک بر پایه باده ای شدید فرود آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]این بادکنک بر پایه باده ای شدید فرود آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. All aircraft at London Airport were grounded by fog yesterday.
[ترجمه گوگل]همه هواپیماهای فرودگاه لندن دیروز به دلیل مه زمین گیر شدند
[ترجمه ترگمان]دیروز تمام هواپیماها در فرودگاه لندن از مه قطع شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]دیروز تمام هواپیماها در فرودگاه لندن از مه قطع شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. All aircraft at London Airport were grounded by fog today.
[ترجمه گوگل]همه هواپیماهای فرودگاه لندن امروز به دلیل مه زمین گیر شدند
[ترجمه ترگمان]امروز تمام هواپیماها در فرودگاه لندن از مه قطع شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]امروز تمام هواپیماها در فرودگاه لندن از مه قطع شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The boxer grounded his opponent.
[ترجمه گوگل]بوکسور حریف خود را زمین گیر کرد
[ترجمه ترگمان]مشت زن مخالف او شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]مشت زن مخالف او شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
تخصصی
[برق و الکترونیک] زمین شده متصل به زمین یا جسمی رسانا که به جای زمین عمل می کند .
به انگلیسی
• based; established; connected to the ground (about an electrical conductor)
پیشنهاد کاربران
با اساس ، با جهت
زمینه، اساس، مبنا، پایه
وقتی فرزندی تنبیه میشه و اجازه ی
بیرون اومدن از خونه رو نداره
بیرون اومدن از خونه رو نداره
مبتنی شدن
مستدل
وقتی فرزندی تنبیه میشود واجازه بیرون رفتن از خانه را ندارد
حبس کردن:مثلا وقتی فرزند کار اشتباهی انجام می دهد از سوی والدین خود تنبیه یا به یه مدت مشخص حبس می شود.
( در مقام صفت ) : عیان، مثلا a grounded truth : حقیقی عیان
مقصود هر آن چیزی است که بر زمینه ای مشخص استوار باش، بر واقعیتی ملموس و مشخص
مقصود هر آن چیزی است که بر زمینه ای مشخص استوار باش، بر واقعیتی ملموس و مشخص
به طور واضح و روشن فکر کردن ( روشن فکر )
بچه ای که تنبیه شده و اجازه بیرون رفتن از خانه را ندار د. به صورت صفت بکار میرود. you are grounde
تنبیه شده
مقید ، متصل به زمین
ساختن یا آماده کردن
جریمه . تنبیه
معقول و متعادل و حساس به امور
متعادل شدن ( در آسیب شناسی روانی: بازگشت از یک حالت مرضی به حالت عادی )
تنبیه شدن و حبس شدن در خانه
به گِل نشسته
( شخص ) با ثبات
آدم خاکی
برپایه، برپایه ی . . . ، زمینه ای، �. . . �بنیاد
بنیان نهاده شده
Punishment
When some one do wrong and can't go out
When some one do wrong and can't go out
I/you get grounded حبس خونگی شدن
دارای اتصال زمین، متصل شده به زمین
پایه ریزی شده
خاکی فروتن
دارای پایه و اساس، مبتنی بر. . . ، تثبیت شده، مبنادار
تنبیه شدن و اجازه بیرون نرفتن از خانه
معقول
زمین گیر شدن
Gronded= Punish ( V )
یعنی تنبیه کردن فعل هست
یعنی تنبیه کردن فعل هست
در امور آموزشی:
نهادینه شده. ملکه ی ذهن شده. تثبیت شد. شیرفهم شده
نهادینه شده. ملکه ی ذهن شده. تثبیت شد. شیرفهم شده
معانی مختلفی رو دوستان ذکر کردند، ولی بهترین معنی می شه متعادل یا balanced. وقتی می گویین چیزی یا وضعیتی یا کسی grounded است یعنی متزلزل و ناپایدار نیست، یعنی به ground وصله و محکمه، انگار مثل یک کشتی که لنگرش به ground متصله. پس معنیش میشه متعادل، پایدار، استوار، خدشه ناپذیر. . .
درمورد اشخاص: بی تکلف، فروتن، خاکی، معقول
در عبارت well grounded یعنی متبحر، وارد، کاربلد
در علوم مهندسی: زمینی، متصل شده به زمین
در مورد تنبیه یا مجازات: محصور شدن یا ماندن در خانه یا محرومیت از پرواز
در عبارت well grounded یعنی متبحر، وارد، کاربلد
در علوم مهندسی: زمینی، متصل شده به زمین
در مورد تنبیه یا مجازات: محصور شدن یا ماندن در خانه یا محرومیت از پرواز
To be loked up somewhere for punishment
اگه دوست داشتید لایک کنید 🌌💎
اگه دوست داشتید لایک کنید 🌌💎
الهام قدوسی
grounded ( حملونقل هوایی )
واژه مصوب: زمین گیر
تعریف: 1. تجهیزات یا نفراتی که مجاز به پرواز با هواگرد نیستند 2. هواگردی که مجاز به پرواز نیست
واژه مصوب: زمین گیر
تعریف: 1. تجهیزات یا نفراتی که مجاز به پرواز با هواگرد نیستند 2. هواگردی که مجاز به پرواز نیست
خونه نشین شدن
( یه جور تنبیه )
( یه جور تنبیه )
1 - بنیاد نهاده شده2 - پایه ریزی شده 3 - مبتنی بر
زمین گیر شده
as an adjective:
پایدار
استوار
پایدار
استوار
به معنی متعادل و پایدار و استوار هستش به معنیش تو این جمله زیبا دقت کنید:
Make sure you take some time for yourself to stay “grounded” in the midst of all these craziness.
Make sure you take some time for yourself to stay “grounded” in the midst of all these craziness.
مرسی مرجان و هادی عزیز
خویشتندار به هنگام شرایط دشوار
داده بنیاد
پیگیر
در زمین قرار گرفته. . . . غنوده. . . آرام گرفتن در جایی. . . .
مسئله اینه که چیزی یا فردی یه جایی قرار میگره
مسئله اینه که چیزی یا فردی یه جایی قرار میگره