unlikely

/ənˈlaɪkli//ʌnˈlaɪkli/

معنی: قابل اعتراض، بعید، غیر جذاب، غیر محتمل
معانی دیگر: ناشاید، ناشوند، باور نکردنی، ناخوشایند، قابل اعترا­

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: unlikelier, unlikeliest
(1) تعریف: not likely to be or happen; improbable.
مترادف: doubtful, improbable
متضاد: apt, certain, distinct, liable, likely, possible, probable, sure
مشابه: dubious, fishy, questionable, suspect, suspicious, untrustworthy

- It's unlikely that they'll arrive on time, considering the snow.
[ترجمه گوگل] با توجه به برف بعید است که به موقع برسند
[ترجمه ترگمان] بعید است به موقع برسند، با توجه به برف ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not likely to succeed.
مترادف: inauspicious, unfavorable, unhopeful
مشابه: doubtful, hapless, hopeless, ill-fated
قید ( adverb )
مشتقات: unlikelihood (n.), unlikeliness (n.)
• : تعریف: in an unlikely manner.
مترادف: doubtfully, improbably
مشابه: dubiously, fishily, precariously, problematically, questionably, suspiciously

جمله های نمونه

1. not unlikely
محتملا،به احتمال زیاد

2. he is unlikely to veer from his wife's views
بعید است که او از عقاید زنش عدول کند.

3. rain is unlikely in july
در ماه ژوئیه باران غیر محتمل است.

4. his success seemed very unlikely
موفقیت او بسیار بعید به نظر می رسید.

5. we laughed at his description of the unlikely animal
توصیف او از آن حیوان باور نکردنی ما را به خنده آورد.

6. he gambled too much and had too many unlikely companions
او خیلی قمار می کرد و دوستان ناباب زیادی داشت.

7. It is unlikely that she will come.
[ترجمه گوگل]بعید است که او بیاید
[ترجمه ترگمان]بعید است او بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. These plans are unlikely to find favour unless the cost is reduced.
[ترجمه گوگل]بعید است که این طرح ها مورد پسند قرار گیرند مگر اینکه هزینه آن کاهش یابد
[ترجمه ترگمان]بعید به نظر می رسد که این برنامه ها به نفع آن باشد مگر اینکه قیمت کاهش یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It is unlikely to rain/that it will rain.
[ترجمه گوگل]بعید است باران ببارد/که باران ببارد
[ترجمه ترگمان]باران نخواهد بارید، باران خواهد بارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The project seemed unlikely to succeed.
[ترجمه گوگل]این پروژه بعید به نظر می رسید که موفق شود
[ترجمه ترگمان]بعید به نظر می رسید که این پروژه موفق شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Did he walk or swim? The latter seems unlikely.
[ترجمه گوگل]راه می رفت یا شنا؟ دومی بعید به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]راه می رفت یا شنا می کرد؟ به نظر بعید میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is unlikely that his forces could withstand an allied onslaught for very long.
[ترجمه گوگل]بعید است که نیروهای او بتوانند برای مدت طولانی در برابر حمله متفقین مقاومت کنند
[ترجمه ترگمان]بعید به نظر می رسد که نیروهای او در برابر حمله نیروهای متفق برای مدت بسیار طولانی ایستادگی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It's most unlikely that she'll arrive before seven.
[ترجمه گوگل]بعید است که او قبل از هفت برسد
[ترجمه ترگمان]بعید است قبل از ساعت هفت برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The committee's recommendations are unlikely to be made public.
[ترجمه گوگل]بعید است که توصیه های این کمیته به صورت عمومی منتشر شود
[ترجمه ترگمان]بعید است که توصیه های این کمیته علنی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She'd concocted some unlikely tale about the train being cancelled.
[ترجمه گوگل]او داستانی بعید در مورد کنسل شدن قطار ساخته بود
[ترجمه ترگمان]او درباره این که قطار لغو شده است، داستانی را که بعید بود برایش شرح داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The takeover bid now looks unlikely to succeed.
[ترجمه گوگل]اکنون بعید به نظر می رسد که پیشنهاد تصاحب موفق شود
[ترجمه ترگمان]این پیشنهاد تصاحب حالا بعید به نظر می رسد که موفق شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I think it highly unlikely that I'll get the job.
[ترجمه گوگل]فکر می کنم خیلی بعید است که این کار را پیدا کنم
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم خیلی بعید است که کار را به دست بیاورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. It appears unlikely that interest rates will fall further.
[ترجمه گوگل]بعید به نظر می رسد که نرخ بهره بیشتر کاهش یابد
[ترجمه ترگمان]بعید به نظر می رسد که نرخ بهره بیشتر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. It is highly unlikely that she'll be late.
[ترجمه گوگل]خیلی بعید است که او دیر بیاید
[ترجمه ترگمان]خیلی بعیده که دیر کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قابل اعتراض (صفت)
contestable, unlikely

بعید (صفت)
far, unlikely, remote, farfetched, unseemly

غیر جذاب (صفت)
unappealing, unlikely, ill-favored, ill-favoured

غیر محتمل (صفت)
unlikely, implausible, improbable, unapt

تخصصی

[ریاضیات] غیر محتمل، بعید

انگلیسی به انگلیسی

• improbable, not likely to occur; not likely to succeed, not promising
improbably, doubtfully, implausibly
if something is unlikely to happen or unlikely to be true, it will probably not happen, or it is probably not true.
you also use unlikely to describe an actual situation or event that seems very strange because it is so unexpected.

پیشنهاد کاربران

بعید
دور از ذهن
احتمالاً کم
مثال: It's unlikely that it will snow in June.
احتمالاً کم است که در ژوئن برف ببارد.
دور از انتظار
Strong roots grow in unlikely places.
ریشه های قوی در مکان های دور از انتظار رشد می کنند.
● نامحتمل
● ناجور، برخلاف اون چیزی که انتظار داری
چیزی که احتمال اتفاق افتادنش کمه ، بعید ، دور از واقعیت.
نشدنی، محال
نا محتمل
در کتاب جهانی سازی و مسائل آن ( جوزف استیگلیتز برنده نوبل اقتصاد ) ، صفحه 59، ترجمه حسن گلریز این واژه با این معنا به کار رفته
غیر منتظره.
1. غیر جذاب
2. قابل اعتراض
غیرمحتمل، بعید unusual
( قبل از اسم ) غیر منتظره
unlikely ( adj ) = بعید، غیر محتمل، محال
( مترادف: doubtful مثال : it is doubtful = بعید است، محال است )
examples:
1 - He's unlikely to arrive before lunchtime.
بعید است که او قبل از ساعت ناهار برسد.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - It's unlikely that we'll see them again.
بعید است که دوباره آنها را ببینیم.
3 - Rain is unlikely during the summer.
باران در طول تابستان غیر محتمل به نظر می رسد.

unlikely adjective ( NOT EXPECTED )
[ only before noun ]
not the same as you would usually expect:
He's an unlikely - looking doctor ( = he is not what I expect a doctor to look like ) .
https://dictionary. cambridge. org/
...
[مشاهده متن کامل]

می شه قبل از اسم به اینجوری معنی کرد: به قیافه ش نمی خورد که. . . /انتظار نمی رفت کرد. . .
مثلا در مثال بالا: به قیافه ش نمی خوره دکتر باشه. از قیافه ش انتظار نمی ره دکتر باشه. شبیه دکترها نیست.

نامحتَمَل، غیرمنظره
احتمال نمی رود
نامحتمل
متاسفانه
دور از واقع
بعید
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس