unthinkable

/ənˈθɪŋkəbl̩//ʌnˈθɪŋkəbl̩/

معنی: فکرنکردنی، غیرقابل فکر، غیرقابل تعمق
معانی دیگر: غیر ممکن، نشدنی، خارج از قوه ی تفکر و تصور، غیر قابل تصور، تصور نکردنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unthinkably (adv.)
(1) تعریف: not imaginable; incredible.
متضاد: thinkable
مشابه: impossible, inconceivable, incredible

- unthinkable savagery
[ترجمه گوگل] وحشیگری غیرقابل تصور
[ترجمه ترگمان] savagery غیرقابل تصوری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not possible; out of the question.
متضاد: thinkable
مشابه: impossible, out of the question

- Surrendering at that time was unthinkable.
[ترجمه گوگل] تسلیم شدن در آن زمان غیرقابل تصور بود
[ترجمه ترگمان] surrendering در آن زمان غیرقابل تصور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. surrender to the enemy is unthinkable
تسلیم شدن به دشمن غیر ممکن است.

2. It would be unthinkable to ask him to do that.
[ترجمه مریم سالک زمانی] واداشتن او به انجام آن کار، تصورش هم ناممکن است.
|
[ترجمه گوگل]غیر قابل تصور است که از او بخواهیم این کار را انجام دهد
[ترجمه ترگمان]محال بود که از او بخواهم این کار را بکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her strong Catholic beliefs made abortion unthinkable.
[ترجمه گوگل]اعتقادات کاتولیک قوی او سقط جنین را غیرقابل تصور می کرد
[ترجمه ترگمان]اعتقادات کاتولیکی و strong سقط جنین را غیرقابل تصوری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This would have been considered unthinkable only a decade ago.
[ترجمه مریم سالک زمانی] این امر، یک دهۀ پیش باورنکردنی به نظر می رسید.
|
[ترجمه گوگل]این تنها یک دهه پیش غیرقابل تصور تلقی می شد
[ترجمه ترگمان]این موضوع تنها یک دهه پیش قابل تصور می بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is unthinkable that a mistake like this could have happened.
[ترجمه گوگل]غیرقابل تصور است که چنین اشتباهی رخ داده باشد
[ترجمه ترگمان]غیرقابل تصور است که چنین اشتباهی رخ دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A hitherto unthinkable question was asked.
[ترجمه گوگل]سوالی مطرح شد که تا آن زمان غیرقابل تصور بود
[ترجمه ترگمان]یک سوال که تا به حال باور نکردنی بود مطرح شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The time has come to think the unthinkable .
[ترجمه گوگل]زمان فکر کردن به چیزهای غیرقابل تصور فرا رسیده است
[ترجمه ترگمان]اکنون زمان آن رسیده است که فکر قابل تصور تری را در ذهن داشته باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This place is going to be unthinkable without you.
[ترجمه گوگل]این مکان بدون تو غیر قابل تصور خواهد بود
[ترجمه ترگمان] این مکان بدون تو غیرقابل تصوری خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This course of action would have been unthinkable to the Russian generals.
[ترجمه گوگل]این اقدام برای ژنرال های روسی غیرقابل تصور بود
[ترجمه ترگمان]این درس عملی برای سرداران روس قابل تصور نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is unthinkable that we shall allow a nuclear holocaust to occur.
[ترجمه گوگل]غیرقابل تصور است که اجازه دهیم هولوکاست هسته ای رخ دهد
[ترجمه ترگمان]قابل تصور نیست که ما اجازه دهیم که یک هولوکاست هسته ای رخ دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Edward VIII had done the unthinkable and abdicated the throne.
[ترجمه گوگل]ادوارد هشتم کارهای غیرقابل تصور را انجام داده بود و از تاج و تخت کناره گیری کرده بود
[ترجمه ترگمان]ادوارد هشتم کار غیرقابل تصوری را انجام داده بود و سلطنت را از دست داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It would be unthinkable for me to stay anywhere but with the family.
[ترجمه گوگل]برای من غیرقابل تصور است که در جایی بمانم جز با خانواده
[ترجمه ترگمان]برای من غیرقابل تصور خواهد بود که هر جا با خانواده بمانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Any thought of splitting up the company was unthinkable they said.
[ترجمه گوگل]به گفته آنها، هرگونه فکر در مورد تجزیه شرکت غیرقابل تصور بود
[ترجمه ترگمان]هر یک از آن ها فکر می کنند که این شرکت ممکن است از هم جدا شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. That anyone should want to kill her was unthinkable.
[ترجمه گوگل]اینکه کسی بخواهد او را بکشد غیرقابل تصور بود
[ترجمه ترگمان] که هرکسی باید بخواد اونو بکشه، باور نکردنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فکر نکردنی (صفت)
unthinkable

غیرقابل فکر (صفت)
unthinkable

غیر قابل تعمق (صفت)
unthinkable

انگلیسی به انگلیسی

• inconceivable, incredible, unbelievable, improbable, absurd
if something is unthinkable, it seems so strange and different to the accepted way of doing things that you cannot imagine it. adjective here but can also be used as a singular noun. e.g. two days later the unthinkable happened and the berlin wall fell.
you can also call something unthinkable if it is such a horrible possibility that you want to believe that it cannot happen. adjective here but can also be used as a singular noun. e.g. there was no experience of such a disaster, and alarmingly little contingency planning for how to deal with the unthinkable.

پیشنهاد کاربران

He did the unthinkable: او کاری را انجام داد که کسی فکرش را نمی کرد ( کاری غیرقابل پیش بینی و نامتصور را انجام داد ) .
نامتصور
ناشدنی/ . . .
and it
would be unthinkable to switch to another system
و دیگر تغییر به نظامی دیگر ناشدنی است/و دیگر به تغییر به نظامی دیگر فکر هم نمی توان کرد . . .
اتجناب ناپذیر
دور از ذهن
( علاوه بر معانی ذکر شده ) غیر مترقبه
غیر ممکن
غیر قابل تصور
انچه اندر وهم ناید:
حمله دیگر بمیرم از ملک
وانچه اندر وهم ناید آن شوم
جناب مولوی
نااندیشیدنی
غیر قابل تصور
تصورناپذیر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس