better

/ˈbetər//ˈbetə/

معنی: شرط بندی کننده، کسی که شرط می بندد، برتر، بهتر، بیشتر، خوبتر، نیکوتر، چیز بهتر، افضل، بهتر شدن، بهتر کردن، بهبودی یافتن، بطور بهتر
معانی دیگر: ارشد، بزرگتر، مهتر، (از نظر سلامتی) بهتر، پیشی گرفتن، بهتر بودن از، بهبود بخشیدن، حالت تفضیلی صفت: good و حالت تفضیلی قید well، رجوع شود به: bettor، adj : صفت تفصیلی good بهتر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
عبارات: better off
(1) تعریف: comp. of good.
متضاد: worse

- That one is good, but this one is better.
[ترجمه رقیه] این خوب است اما این یکی بهتر است
|
[ترجمه سروه] آن یکی خوب است اما این یکی بهتر است.
|
[ترجمه دانپ] آن یکی خوب است ولی این یکی بهتر است
|
[ترجمه آرمان] آن یکی خوب است اما این یکی بهتر است
|
[ترجمه گوگل] اون یکی خوبه ولی این یکی بهتره
[ترجمه ترگمان] این یکی خوب است، اما این یکی بهتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: greater in quality or excellence.
مترادف: finer, greater, superior
متضاد: base, inferior, worse
مشابه: choice, excellent, exceptional, surpassing

- This is one of the better hotels in town.
[ترجمه گوگل] این یکی از بهترین هتل های شهر است
[ترجمه ترگمان] این یکی از بهترین هتل های شهر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She has a better relationship with her father-in-law than with her mother-in-law.
[ترجمه ریحانه] رابطه او با پدر شوهرش بهتر از رابطه اش با مادرشوهرش است.
|
[ترجمه زارا] رابطه ان خانم با پدرشوهرش بهتر از رابطه اش با مادر شورش است .
|
[ترجمه گوگل] او با پدرشوهرش رابطه بهتری دارد تا با مادرشوهرش
[ترجمه ترگمان] او رابطه بهتری با پدر خود دارد تا با مادر شوهرش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: having moral superiority or greater virtue.
مترادف: superior
متضاد: worse
مشابه: chaste, moral, righteous, virtuous

- She's a better person than her sister because she has greater sympathy and generosity.
[ترجمه ریحانه] او بهتر از خواهرش است چون همدردی و سخاوتمندی بیشتری دارد ( نسبت به خواهرش )
|
[ترجمه گوگل] او نسبت به خواهرش فرد بهتری است زیرا همدردی و سخاوت بیشتری دارد
[ترجمه ترگمان] از خواهرش بهتر است، چون احساس همدردی و مهربانی بیشتری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: more useful or advantageous.
مترادف: preferable
متضاد: worse
مشابه: acceptable, advantageous, advisable, desirable, preferred, suitable, useful, valuable

- These boots are better for hiking than those shoes.
[ترجمه گوگل] این چکمه ها برای پیاده روی بهتر از آن کفش ها هستند
[ترجمه ترگمان] این کفش ها برای پیاده روی بهتر از کفش ها هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: improved in health; healed.
مترادف: cured, healed
متضاد: down, ill, worse
مشابه: fitter, healthier, improved, on the mend, recuperated, stronger

- Is she better after her operation?
[ترجمه گوگل] آیا بعد از عمل بهتر است؟
[ترجمه ترگمان] بعد از عمل جراحی حالش بهتر شده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: larger.
مترادف: bigger, greater, larger
مشابه: longer

- It took the better part of a year to finish.
[ترجمه گوگل] بخش بهتری از یک سال طول کشید تا به پایان برسد
[ترجمه ترگمان] آن قسمت بهتر از یک سال طول کشید تا تمام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
(1) تعریف: comp. of well.
متضاد: worse

- She dances better than I do.
[ترجمه گوگل] او بهتر از من می رقصد
[ترجمه ترگمان] او بهتر از من می رقصد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in a more desirable or excellent manner.
مترادف: preferably
متضاد: worse

- Those plants will grow better in the sun.
[ترجمه گوگل] این گیاهان در آفتاب بهتر رشد خواهند کرد
[ترجمه ترگمان] آن گیاهان در خورشید بهتر رشد خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to a greater extent or degree.
مشابه: completely, deeper

- I know the subject better than he does.
[ترجمه گوگل] من موضوع را بهتر از او می دانم
[ترجمه ترگمان] من این موضوع را بهتر از او می دانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: more.
مترادف: greater, more
مشابه: farther, longer

- He drove better than ten miles to get here.
[ترجمه گوگل] او برای رسیدن به اینجا بهتر از ده مایل رانندگی کرد
[ترجمه ترگمان] اون بیشتر از ده مایل رانندگی می کرد تا به اینجا برسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: betters, bettering, bettered
(1) تعریف: to improve.
مترادف: enhance, further, improve
متضاد: worsen
مشابه: advance, ameliorate, amend, elevate, enrich, forward, heighten, help, increase, promote, raise, strengthen, upgrade, uplift

- He bettered himself through education.
[ترجمه گوگل] او خود را از طریق آموزش بهتر کرد
[ترجمه ترگمان] او از طریق آموزش و پرورش بر خود فایق آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to surpass.
مترادف: exceed, excel, outdo, outrun, outstrip, surpass, top
مشابه: beat, best, break, cap, outshine, transcend, worst

- She bettered her previous record.
[ترجمه گوگل] او رکورد قبلی خود را بهتر کرد
[ترجمه ترگمان] اون سابقه قبلی اش رو از دست داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: that which is greater or more excellent.
مترادف: cream, pick
متضاد: worse
مشابه: elite, more, upper hand

- This restaurant is the better of the two.
[ترجمه گوگل] این رستوران از این دو بهتر است
[ترجمه ترگمان] این رستوران از این دو نفر بهتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (sometimes pl.) a person of superior rank, ability, intelligence, or breeding.
مترادف: superior
مشابه: boss, chief, elder, higher-up, senior

- He is my better at chess.
[ترجمه محمد صادق قربانی] او در شطرنج بهتر از من عمل می کند
|
[ترجمه گوگل] او در شطرنج بهتر من است
[ترجمه ترگمان] او در شطرنج بهتر از من است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He sometimes resents to his betters.
[ترجمه گوگل] او گاهی از افراد بهترش کینه دارد
[ترجمه ترگمان] گاهی هم از to خوشش می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. better qualified
واجد شرایط بهتر

2. better suited
مناسب تر

3. better than an hour
بیش از یک ساعت

4. better half
زن،زوجه،همسر

5. better off
موفق تر،در وضع بهتر،پردرآمدتر،پولدارتر

6. better safe than sorry
کار از محکم کاری عیب نمی کند،احتیاط بهتر از پشیمانی در آخر کار است

7. better the devil you know than the devil you don't
آدم بدجنس آشنا از آدم بدجنس غریبه بهتر است

8. better to light a candle than to curse the darkness
به جای شکوه و انتقاد باید کار مثبت کرد

9. he better come on time, else he will be fired
بهتر است سر وقت بیاید والا اخراج خواهد شد.

10. he'd better draw in his horns if he wants to keep his job
اگر می خواهد شغل خود را حفظ کند بهتر است مواظب خودش باشد.

11. i better bash on with this report
بهتر است این گزارش لعنتی را تمام کنم.

12. i'd better have a think before i decide
بهتر است قبل از تصمیم گیری کمی فکر کنم.

13. the better part of an hour
تقریبا یک ساعت

14. the better part of her pay
بیشتر مزد او

15. the better to see you with
برای اینکه با آن تو را بهتر ببینم.

16. they better kiss off!
باید گورشان را گم کنند!

17. we'd better wait till dark
بهتر است تا شب صبر کنیم.

18. you better water down some of your criticisms
بهتر است از شدت انتقادات خودت کم کنی.

19. "is health better than money?" "of course! there is really no comparison!"
((آیا سلامتی از پول بهتر است ؟)) ((البته ! اصلا قابل مقایسه نیست !))

20. far better
خیلی بهتر،بسیار نیکوتر

21. had better
باید،بایست،بهتر است

22. had better
(بدون to به کار می رود) بهتر است که،بهتر بود که

23. know better
بیشتر آگاه بودن

24. the better part of
بیشتر،تقریبا

25. think better of
1- عقیده ی بهتری داشتن (درباره ی چیزی یا کسی) 2- (پس از تفکر) تجدید نظر کردن

26. a shade better
یک ذره بهتر

27. a sight better than his brother
یک دنیا بهتر از برادرش

28. electricity flows better in copper wires
برق در سیم مسی بهتر جریان پیدا می کند.

29. he had better luck with his investment in our company
سرمایه گذاری او در شرکت ما موفقیت آمیز تر بود.

30. he had better study hard or he will fail
بهتر است سخت درس بخواند والا رد خواهد شد.

31. i had better introduce myself
بهتر است خود را معرفی کنم.

32. i work better in the morning
من پیش از ظهر بهتر کار می کنم.

33. it is better not to give a promise than to promise and not keep it
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی

34. it is better to phone for reservations
برای پیشگرفت (تهیه ی جا از پیش) بهتر است تلفن بزنی.

35. it is better to write it yourself
بهتر است خودت (آن را) بنویسی.

36. jahangir is better educated than others
جهانگیر از دیگران تحصیلات بهتری دارد.

37. maybe it's better to meet in my house
شاید بهتر باشد در منزل من ملاقات کنیم.

38. mine is better than yours!
مال من بهتر از مال تو است !

39. sound carries better at night
صدا در شب بهتر (به گوش) می رسد.

40. they are better fed and better clothed than ever before
آنان از همیشه بهتر خوراک می خورند و لباس می پوشند.

41. tobacco cures better in the sun
توتون در آفتاب بهتر عمل می آید.

42. you must better yourself through education
باید از راه تحصیل خود را بهتر کنی.

43. against one's better judgement
خلاف عقل سلیم (شخص)

44. all the better (all the worse)
هر چه بهتر (هر چه بدتر)

45. for the better
در شرایط بهتر

46. you (etc. ) better
بهتر است

47. afternoon newspapers sell better than morning
فروش روزنامه های عصر از روزنامه های صبح بیشتر است.

48. draft beer is better than bottled beer
آبجو بشکه ای از آبجو بطری شده بهتر است.

49. experts who know better laughed at this project
کارشناسانی که بیشتر آگاهی دارند به این طرح خندیدند.

50. fresh tea is better than stale tea
چای تازه از چای مانده بهتر است.

51. grafted trees give better fruit
درختان پیوندی میوه ی بهتری می دهند.

52. i would be better off with a horse
اگر اسب داشتم بهتر بود.

53. the sooner the better
هر چه زودتر بهتر

54. the tortures which. . . i better say nothing
شکنجه هایی که . . . بهتر است چیزی نگویم.

55. the young need better means of entertainment
جوانان نیاز به وسایل تفریح بهتری دارند.

56. there is no better eating than fried chicken
غذایی بهتر از مرغ سرخ کرده وجود ندارد.

57. these airplanes have better engineering
این هواپیماها از نظر مهندسی بهتر ساخته شده اند.

58. this book is better than that book
این کتاب از آن کتاب بهتر است.

59. this book is better than that one
این کتاب بهتر از آن یکی است.

60. we liked him better when we came to understand him better
وقتی با او آشناتر شدیم بیشتر از او خوشمان آمد.

61. discretion is the better part of valor
بهترین بخش شجاعت احتیاط است،آدم دلیر باید محتاط باشد

62. the sooner the better
هر چه زودتر بهتر

63. a good name is better than money
نیکنامی از پول بهتر است.

64. a resident landlord takes better care of the land than an absentee landlord
ملاک ساکن در ملک،بهتر از ملاک غایب به زمین می رسد.

65. a turn for the better
تغییر در جهت خوب

66. an old car is better than none at all
یک ماشین قراضه از هیچ بهتر است.

67. can anybody design a better schedule?
آیا کسی می تواند برنامه ی بهتری تنظیم کند؟

68. i like grilled meat better than fried meat
من گوشت کباب شده را بیشتر از گوشت سرخ شده دوست دارم.

69. i like modern history better than ancient history
من تاریخ نوین را بیشتر از تاریخ کهن دوست دارم.

70. i like your looks better
از قیافه ی تو بیشتر خوشم می آید.

مترادف ها

شرط بندی کننده (اسم)
better, wager, bettor

کسی که شرط می بندد (اسم)
better, bettor

برتر (صفت)
superior, better, premier, preferable, higher, premiere, pre-eminent, dominant, prevalent, preponderant, paramount, uppermost, overriding, superempirical, top-dog

بهتر (صفت)
better

بیشتر (صفت)
further, major, better

خوبتر (صفت)
better

نیکوتر (صفت)
better

چیز بهتر (صفت)
better

افضل (صفت)
transcendent, better, supreme, superlative, pre-eminent

بهتر شدن (فعل)
meliorate, ameliorate, better

بهتر کردن (فعل)
improve, meliorate, ameliorate, better, amend

بهبودی یافتن (فعل)
gain, improve, ameliorate, better, amend, recover, recuperate, pick up, convalesce, mend, pull round

بطور بهتر (قید)
better

انگلیسی به انگلیسی

• something which is preferable, something which is more desirable
upgrade, improve, enhance, enrich
in a superior way; to a greater degree, more than -
better is the comparative of good.
better is also the comparative of well.
if you like one thing better than another, you like it more.
if you are better after an illness or injury, you are less ill or no longer ill.
you use better to form the comparative of compound adjectives beginning with `good' or `well.'
if you say that someone had better do something, you mean that they ought to do it.
if someone is better off, they have more money or are in a more pleasant situation than before.
if something changes for the better, it improves.
if something gets the better of you, you are unable to resist it.
you use expressions like the more the better or the sooner the better to say that an action or situation will be more helpful or satisfactory if something is done by more people, done more often, or done more quickly.

پیشنهاد کاربران

در زبان باستانی لری واژه کهن وآریایی�بترbeter� به معنی بهتر است. این واژه کهن وارد زبانهای اروپایی ( انگلیسی، . . . ) شده وبه صورت�بترbetter�در زبان انگلیسی به کارمیرود ( دقیقاتلفظ لری با انگلیسی یکی است ) .
better at
رقابت مسابقه معامله
بهترین
بیشتر
صفت better به معنای بهتر
واژه better صفت تفضیلی good است. صفت better در این کاربرد برای بیان وضعیت سلامتی استفاده می شود. مثلا:
i hope you get better soon ( امیدوارم زودتر بهتر شوی. )
اگر بخواهیم دو چیز را با هم مقایسه کنیم، یعنی بگوییم آ از ب بهتر است از ساختار better با than استفاده می کنیم:
...
[مشاهده متن کامل]

a is better than b
صفت better به معنای بهتر
واژه better صفت تفضیلی good است. وقتی می خواهیم از بین دو یا چند چیز درباره آن چیزی که از لحاظ کیفیت، سطح مطلوبیت و وضعیت بهتر است صحبت کنیم از صفت better استفاده می کنیم. مثلا:
if you cook it this way it's far better ( اگر اینطوری بپزی خیلی بهتر می شود. )
صفت better برای بیان وضعیت سلامتی هم استفاده می شود. مثلا:
i hope you get better soon ( امیدوارم زودتر بهتر شوی. )
اگر بخواهیم دو چیز را با هم مقایسه کنیم، یعنی بگوییم آ از ب بهتر است از ساختار better با than استفاده می کنیم:
a is better than b
منبع: سایت بیاموز

بهتر شدن
بهتریدن = بهتر شدن.
بهتراندن = بهتر کردن.
بهتر
you are better off :
برایت بهتر است که . . .
محاوره : ( برات بهتره که . . . )
You and I can get to know each other better
من و شما میتوانیم همدیگرو بهتر بشناسیم
بهتر از مهم تر از
خوش تر
بهتر است از
that's better
More advanced
چه بهتر
پیشرفته تر 🏆
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس