uneven

/əˈniːvn̩//ʌnˈiːvn̩/

معنی: نامساعد، نا هموار، ناصاف، ناجور
معانی دیگر: ناموازی، ناهم راستا، کج و کوله، (به ویژه از نظر طول یا ضخامت) نابرابر، جوراجور، ناهم دیس، نایکدست، (حساب) تاق (در برابر جفت: even)، غیر قابل تقسیم به دو عدد صحیح، ناهمسنگ، نامتوازن، نامنصفانه، غیرعادلانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: unevener, unevenest
مشتقات: unevenly (adv.), unevenness (n.)
(1) تعریف: not smooth, regular, or flat; rough or jagged.
مترادف: bumpy, jagged, rough
متضاد: even, flat, level, smooth
مشابه: coarse, grainy, irregular, rugged

- I tripped on the uneven pavement.
[ترجمه گوگل] روی سنگفرش ناهموار زمین خوردم
[ترجمه ترگمان] روی سنگفرش ناهموار سکندری خوردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: irregular or varying in quality; not consistent.
مترادف: inconsistent, patchy, streaky
متضاد: equable, even, regular
مشابه: changing, checkered, fluctuating, inconstant, irregular, unsteady, variable, varying

- The book was criticized for its uneven writing style.
[ترجمه گوگل] این کتاب به دلیل سبک نگارش ناهموارش مورد انتقاد قرار گرفت
[ترجمه ترگمان] این کتاب به خاطر سبک نویسندگی ناهموار مورد انتقاد قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: not straight, level, or parallel.
مترادف: skew, slanting
متضاد: even
مشابه: irregular, sloping, tilted

- Your skirt's hem is uneven.
[ترجمه ayoub] لبه دامنتان کوتاه بلند است.
|
[ترجمه گوگل] لبه دامن شما ناهموار است
[ترجمه ترگمان] دامن Your ناهموار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: unbalanced, unfair, or one-sided.
مترادف: one-sided, unbalanced, unequal, unfair
متضاد: close, even
مشابه: lopsided

- an uneven distribution
[ترجمه گوگل] توزیع نابرابر
[ترجمه ترگمان] یک توزیع غیر یکنواخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- an uneven tennis match
[ترجمه گوگل] یک مسابقه تنیس ناهموار
[ترجمه ترگمان] یک بازی تنیس نابرابر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: of a number, odd.
مترادف: odd
متضاد: even

جمله های نمونه

1. uneven handwriting
دستخط ناموزون

2. uneven print
چاپ غیر یکدست (نامنظم)

3. uneven teeth
دندان های کج و کوله

4. even and uneven numbers
اعداد جفت و اعداد تاق

5. two pipes of uneven length
دو لوله با طول متفاوت

6. the surface of the earth is uneven
پوسته ی زمین ناهموار است.

7. The floor felt uneven under his feet.
[ترجمه گوگل]کف زیر پایش ناهموار بود
[ترجمه ترگمان]کف اتاق زیر پایش ناهموار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He staggered on the uneven surface of the car park.
[ترجمه گوگل]روی سطح ناهموار پارکینگ تلوتلو خورد
[ترجمه ترگمان]تلوتلوخوران روی سطح ناهموار پارک اتومبیل تلوتلو خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The sidewalk is very uneven—be careful where you walk.
[ترجمه گوگل]پیاده رو بسیار ناهموار است - مراقب باشید کجا راه می روید
[ترجمه ترگمان]پیاده رو خیلی ناهموار است - مواظب باش کجا راه میری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She stumbled a little on the uneven path.
[ترجمه گوگل]او کمی در مسیر ناهموار تصادف کرد
[ترجمه ترگمان]کمی در کوره راه ناهموار پیش رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The country was noted for its uneven distribution of land resources.
[ترجمه گوگل]این کشور به دلیل توزیع نابرابر منابع زمین مورد توجه قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]این کشور به خاطر توزیع ناهموار منابع زمین مورد توجه قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The heterogeneity and uneven development of China's economy are rather advantageous in the war of resistance.
[ترجمه گوگل]ناهمگونی و توسعه نابرابر اقتصاد چین در جنگ مقاومت بسیار سودمند است
[ترجمه ترگمان]عدم تجانس و توسعه نامتعادل اقتصاد چین در جنگ مقاومت سودمند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They daubed up the walls with uneven drops of paint.
[ترجمه گوگل]آنها دیوارها را با قطرات رنگ ناهموار آغشته کردند
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Your work has been rather uneven this term, Matthew.
[ترجمه گوگل]کار شما در این اصطلاح نسبتاً ناهموار بوده است، متیو
[ترجمه ترگمان]کاری که شما انجام دادید نسبتا ناهموار بود، متیو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There is an uneven distribution of wealth across the country from the north to the south.
[ترجمه گوگل]توزیع نابرابر ثروت در سراسر کشور از شمال تا جنوب وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یک توزیع نابرابر ثروت در سراسر کشور از شمال به جنوب وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نامساعد (صفت)
bad, unfavorable, inimical, inadequate, uneven, unfair, unclear

نا هموار (صفت)
rough, rude, rugged, uneven, unfair, scaly, ragged, bumpy, jagged, scabrous

ناصاف (صفت)
uneven, lumpy, streaky, ragged, coarse-grained, impure, snaggy

ناجور (صفت)
incompatible, dissonant, inept, foreign, incorrect, inappropriate, dissimilar, uneven, piebald, squally, sorry, cockeyed, inconvenient, disparate, inconsistent, misfit, heterogeneous, unfit, ill-sorted, inapplicable, inconsonant

تخصصی

[نساجی] رنگرزی ویاچاپ نایکنواخت درپارچه
[ریاضیات] نامساوی

انگلیسی به انگلیسی

• rough, bumpy; unequal, unbalanced; varying; unfair; not belonging to the set of even numbers, odd (mathematics)
something that is uneven does not have a flat, straight, smooth, or regular surface.
you can describe something which is not consistent in quality or extent as uneven.

پیشنهاد کاربران

متفاوت - غیربکنواخت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : unevenness
✅️ صفت ( adjective ) : uneven
✅️ قید ( adverb ) : unevenly
نابرابر
Uneven shoulders
شانه های نابرابر یا نامتقارن
پرفراز و نشیب ( کنایه از خوب نبودن )
he had an uneven performance this year
ناهموار
ناهموار، غیریکنواخت
ناصاف . نا مساعد
ناهمگون
غیر متوازن - ناهماهنگ

بپرس