troops

بررسی کلمه

اسم جمع ( plural noun )
• : تعریف: members of the military; soldiers.

- The president sent the troops into battle.
[ترجمه Hich] رئیس جمهور، مردمان احمق را توانست به جنگ بفرستد لعنت به جهل
|
[ترجمه گوگل] رئیس جمهور نیروها را به جنگ فرستاد
[ترجمه ترگمان] رئیس جمهور سربازان را به نبرد فرستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. troops arrayed for battle
قشون آراسته برای رزم

2. troops equipped for battle
قشون های تجهیز شده برای نبرد

3. troops heading toward the front
سربازانی که به طرف جبهه می رفتند

4. airborne troops
نیروهای هوابرد

5. german troops entered paris
سربازان آلمانی وارد پاریس شدند.

6. our troops pushed into the city
قشون ما وارد شهر شد.

7. our troops recoiled before the savage attack of the enemy
سربازان ما در مقابل حمله ی وحشیانه ی دشمن عقب نشینی کردند.

8. subsisting troops off the country
از روستا به قشون کمک رساندن

9. the troops advanced in good order
لشگریان به طور منظم پیشروی کردند.

10. the troops broke camp early in the morning
لشکریان صبح زود ارودگاه را ترک کردند.

11. the troops consolidated their positions
سربازان مواضع خود را مستحکم کردند.

12. the troops foraged through the villages
سربازان از دهات خوراک به غارت بردند.

13. the troops mounted one charge after another
قشون پشت سر هم یورش می برد.

14. the troops were alerted
به نفرات آماده باش داده شد.

15. the troops were dispatched to the front
قشون به جبهه گسیل شد.

16. the troops were disposed on both sides of the river
سربازان در دو طرف رودخانه مستقر شده بودند.

17. the troops were mustered on the hill
قشون را روی تپه مستقر کردند.

18. the troops were transported to kashan by train
لشگریان با ترن به کاشان برده شدند.

19. household troops
(انگلیس) پاسداران سلطنتی

20. the embattled troops were ready for action
قشون صف آرایی شده آماده ی عمل بود.

21. to ferry troops from ship to shore
قشون را با فری از کشتی به کرانه بردن

22. to remove troops to the front
قشون را به جبهه انتقال دادن

23. a muster of troops
فراخوان لشگریان

24. food and fresh troops were sent to the relief of the besieged city
برای یاری به شهر محاصره شده خواربار و سرباز تازه نفس گسیل شد.

25. he led the troops in the parade
در رژه او جلو قشون حرکت می کرد.

26. he ordered his troops to harry the town
به سربازانش دستور داد که شهر را غارت کنند.

27. he ordered the troops to surrender
به سربازان فرمان داد که تسلیم بشوند.

28. a fresh supply of troops
آمایش تازه ای از قشون

29. he said that the troops would begin to march at the crack of dawn
او گفت که هنگام برآمدن خورشید لشگریان راه پیمایی را آغاز خواهند کرد.

30. the disposal of the troops along the river
صف آرایی قشون در راستای رودخانه

31. to requisition food for troops
برای قشون خوراک مصادره کردن

32. finally, hitler dispatched his crack troops
بالاخره هیتلر سربازان زبده ی خود را گسیل داشت.

33. the officer rallied his scattered troops and prepared them for another attack
افسر قشون پراکنده ی خود را گرداوری کرد و آنها را برای حمله دیگر آماده نمود.

34. the beastly behavior of the occupying troops
رفتار ددمنشانه ی سربازان اشغالگر

35. wave after wave of enemy assault troops
موج های متوالی تکاوران دشمن

36. we outflanked and surrounded the enemy troops
ما از جناح قشون دشمن رد شدیم و آنها را محاصره کردیم.

37. we raked each wave of advancing troops with bullets
ما یک یک موج های سربازان مهاجم را به گلوله بستیم.

38. the commander praised the discipline of the troops
فرمانده فرمانبرداری افراد قشون را مورد ستایش قرار داد.

39. they were bombing and rocketing the enemy's frontline troops
آنها قشون دشمن در خط مقدم را بمباران و موشک باران می کردند.

انگلیسی به انگلیسی

• soldiers, armed forces

پیشنهاد کاربران

سربازان، عِده
troops: سربازان
بعضی وقتا معنی آلمانی ها ( slang ) هم میدهد.
فقط مطمعن نیستم ولی احتمالا یه مقدار حالت توهین امیز هم داره.
اعضای گروه
سربازان - گروهان - نیروها
group s of soldiers
Member of the army
سربازان
نظامیان
بنام خدا
با سلام، قشون ، سپاهیان ، نظامیان
legion
army
division
هر سه لغت فوق مترادفند.
با سپاس
سربازان، لشکریان، سپاهیان، قشون، نظامیان، نیروها

بپرس