consequence

/ˈkɑːnsəkwəns//ˈkɒnsɪkwəns/

معنی: اثر، فرع، نتیجه، عاقبت، نتیجه منطقی، دست اورد، پی امد، بر امد
معانی دیگر: برآیند، اهمیت، کرامندی، مقام رفیع، پایه ی بلند، نفوذ زیاد، معلول، تالی، عاقبت (عواقب)، نتیجه گیری، رابطه ی معلول با علت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: that which follows; result.
مترادف: aftermath, effect, issue, outcome, result, sequel
متضاد: antecedent
مشابه: aftereffect, conclusion, corollary, fallout, note, outgrowth, repercussion, upshot, wake

- The tenant's fall in the stairway was a direct consequence of the landlord's neglect of the property.
[ترجمه شان] سقوط مستاجر از ( بالای ) راه پله ها، نتیجه ( معلول ) مستقیم بی توجهی موجر ، نسبت به ملکش بود.
|
[ترجمه گوگل] سقوط مستاجر در راه پله پیامد مستقیم بی توجهی صاحبخانه به ملک بود
[ترجمه ترگمان] سقوط مستاجر از روی پلکان، نتیجه مستقیم و بی توجهی صاحب ملک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You shouldn't make such an important decision without considering the consequences.
[ترجمه شان] شما نباید چنین تصمیم مهمی را، بدون درنظرگرفتن عواقب آن ، بگیرید.
|
[ترجمه گوگل] شما نباید بدون در نظر گرفتن عواقب آن چنین تصمیم مهمی بگیرید
[ترجمه ترگمان] تو نباید این تصمیم مهم رو بدون توجه به عواقبش انجام بدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: importance or significance.
مترادف: importance, magnitude, moment, significance, weight
مشابه: account, gravity, import, note, portent

- Who becomes the new governor is an issue of great consequence.
[ترجمه alidante] اینکه کی فرماندار جدید میشه ، خودش یه مساله با عواقب بزرگ هستش
|
[ترجمه alidante] اینکه کی فرماندار جدید میشه یعنی یک مساله با عواقبی بزرگ
|
[ترجمه گوگل] اینکه چه کسی فرماندار جدید می شود، یک مسئله عواقب بزرگ است
[ترجمه ترگمان] چه کسی به فرماندار جدید تبدیل می شود موضوع مهمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the conclusion drawn from a logical argument; inference.
مترادف: conclusion, corollary, deduction, inference
مشابه: implication

جمله های نمونه

1. the consequence of this deed was the evocation of protests from several states
نتیجه این عمل برانگیختن اعتراض از سوی چندین ایالت بود.

2. in consequence (of)
در نتیجه ی،پیامد،در اثر (آن)

3. the reflex consequence of inflation is the lowering of monetary value
پیامد واکنشی تورم،کم شدن ارزش پول است.

4. of no consequence
بی اهمیت،غیر مهم

5. a person of consequence
آدم ذی نفوذ

6. this is a matter of slight consequence
این قضیه اهمیت (یا عواقب) ناچیزی دارد.

7. he lost in gambling and lost everything in consequence (of it)
او در قمار باخت و درنتیجه هستی خود را از دست داد.

8. The accident was the inevitable consequence/result/outcome of carelessness.
[ترجمه گوگل]حادثه پیامد/نتیجه/نتیجه اجتناب ناپذیر بی احتیاطی بود
[ترجمه ترگمان]این حادثه نتیجه \/ نتیجه اجتناب ناپذیر ناشی از بی احتیاطی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It was an inevitable consequence of the decision.
[ترجمه گوگل]این نتیجه اجتناب ناپذیر این تصمیم بود
[ترجمه ترگمان]نتیجه این تصمیم اجتناب ناپذیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. As a consequence of being in hospital, Shelly decided that she wanted to become a nurse.
[ترجمه گوگل]در نتیجه بستری شدن در بیمارستان، شلی تصمیم گرفت که می خواهد پرستار شود
[ترجمه ترگمان]به خاطر این که در بیمارستان بود، شلی به این نتیجه رسید که می خواهد پرستار شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This matter is of great consequence to all of us.
[ترجمه گوگل]این موضوع برای همه ما عواقب بزرگی دارد
[ترجمه ترگمان]این موضوع برای همه ما مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Your opinion is of little consequence to me.
[ترجمه گوگل]نظر شما برای من اهمیت چندانی ندارد
[ترجمه ترگمان]نظر تو برای من اهمیت چندانی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The money was of little consequence to Tony.
[ترجمه گوگل]این پول برای تونی تأثیر چندانی نداشت
[ترجمه ترگمان]این پول چندان اهمیتی برای تونی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Don't worry. It's of no consequence.
[ترجمه گوگل]نگران نباشید هیچ نتیجه ای نداره
[ترجمه ترگمان]نگران نباش مهم نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The closure of the factory was a necessary consequence of increased competition from abroad.
[ترجمه گوگل]تعطیلی کارخانه نتیجه ضروری افزایش رقابت خارج از کشور بود
[ترجمه ترگمان]تعطیلی کارخانه یک نتیجه مهم از افزایش رقابت در خارج از کشور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. In consequence of your bad work I am forced to dismiss you.
[ترجمه گوگل]در نتیجه کار بد شما مجبورم شما را اخراج کنم
[ترجمه ترگمان]در نتیجه کار بد تو مجبور شدم تو را اخراج کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Is it of any consequence to you?
[ترجمه گوگل]آیا برای شما عواقبی دارد؟
[ترجمه ترگمان]برای شما اهمیتی دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اثر (اسم)
trace, tract, growth, impression, efficacy, effect, sign, affect, result, relic, symptom, scintilla, track, clue, impress, consequence, rut, opus, umbrage, remnant, signature, vestige

فرع (اسم)
interest, branch, offshoot, corollary, consequence, secondary matter

نتیجه (اسم)
resolution, rest, growth, conclusion, success, effect, hatch, result, sequence, sequel, corollary, consequence, outcome, upshot, harvest, outgrowth, sequela

عاقبت (اسم)
end, conclusion, sequel, consequence, outcome, finale, sequela

نتیجه منطقی (اسم)
consequence, consecution, matter of course

دست اورد (اسم)
result, consequence

پی امد (اسم)
issue, result, consequence, outcome

بر امد (اسم)
expenditure, issue, result, consequence, expense, outcome

تخصصی

[حقوق] نتیجه، اثر، معلول
[ریاضیات] پی آمد

انگلیسی به انگلیسی

• result, outcome; importance
a consequence of something is a result or effect of it.
someone or something that is of consequence is important or valuable. someone or something that is of little consequence is not important or valuable.

پیشنهاد کاربران

پیامد / اثر
مثال: The consequence of his actions was severe.
پیامد اعمال او شدید بود.
I'm not going to face any consequences
من با هیچ عواقبی رو به رو نخواهم شد
پس آیند
دستاورد، نتیجه، پیامد
The new connectivity architecture is a consequence of the 2020 diplomatic normalization between the United Arab Emirates ( UAE ) and Israe = معماری جدید اتصال نتیجه عادی سازی دیپلماتیک سال 2020 بین امارات متحده عربی و اسرائیل است
نتایج ( حقوقی )
عوقوبت. نتیجه عملی که بعدا برمیگردد. محصول عمل. نتیجه منطقی یک کار یاعملکرد. اثربجامانده درنتیجه یک عمل
عواقب ناخوشایند
نتایج
result of something that has happened, especially an unpleasant result
تاوان
consequence بخاطر
consequence ( مدیریت )
واژه مصوب: پیایند 1
تعریف: نتیجة معین هر رویداد یا مجموعه ای از شرایط
تبعات
پیامد
اغلب بار معنایی منفی داره
پدیده ، رخداد، راجع به آب و هوا
consequence ::::: نتیجه ، نتیجه ی
consequent :::: حاصل
consequent on :::: ناشی از ، حاصل از
concequently ::: درنتیجه
subsequent :::: بعدی
subsequently::::: بعدا
پیامد
عواقب
نتیجه
پیامک
Out come

علتِ، دلیلِ
نتیجه و پی آمد
فرقش با implication در این است که implication گسترده تر است . . . . اما consequence نتیجه مستقیم است . به نظر بهتر است implication را پیامد "ترجمه" کرد و consequence را "نتیجه" .
"Implication" is wider than "consequence". A consequence is a direct result. An implication of an action is something that can be gathered from the action - it could refer to the reason for it, or the possible consequences or effects, or its meaning.
...
[مشاهده متن کامل]

دنباله ، پی آیند
بیشتر برای یه نتیجه ی بد استفاده میشه . . . بار منفی داره اغلب. . .
نتیجه - پیامد
A consequence is a result of a choice or action
تبعی , بعدی , نتیجه ، عواقب ، در نتیجه
پیامد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس