served

جمله های نمونه

1. he served a ten-year stretch for stealing
به خاطر دزدی ده سال در زندان بود.

2. he served a year in prison
او یک سال زندانی بود.

3. he served as a hospital chaplain for ten years
ده سال به عنوان روحانی بیمارستان خدمت کرد.

4. he served as mayor for seven years
او هفت سال شهردار بود (در سمت شهردار خدمت کرد).

5. he served five years on the local council
او پنج سال در انجمن محل عضو بود.

6. he served his nation as commander in three wars
او در سه جنگ به عنوان فرمانده به کشورش خدمت کرد.

7. he served mass every sunday
هر یکشنبه مراسم عشای ربانی را سرپرستی می کرد.

8. he served me ill
حق مرا خوب ادا نکرد.

9. he served on a jury twice
دوبار در هیات داوران (دادگاه) عضو بود.

10. he served the invaders as a slavish yes-man
او به عنوان یک بله قربان گوی برده صفت به اشغالگران خدمت کرد.

11. i served them for nigh on thirty years
حدود سی سال برای آنها کار کردم.

12. it served him right!
حقش بود!

13. mehri served the chicken with rice
مهری مرغ را با پلو سرو کرد.

14. nothing served to give him courage as did faith
ظاهرا هیچ چیز مانند ایمان به او قوت قلب نمی داد.

15. they served as seamen on transports in the pacific
آنان به عنوان ملوان در ترابرهای اقیانوس آرام خدمت می کردند.

16. they served tea of a sort
به ما به اصطلاح چای دادند.

17. they served us delicious and exotic dishes
خوراک های خوشمزه و کم نظیری به ما دادند.

18. dinner is served between five and eight
شام بین ساعت پنج و هشت سرو می شود.

19. he was served a summon
احضاریه ی دادگاه را به او دادند.

20. they never served the mess on time
هیچ گاه سر وقت غذا نمی دادند.

21. a doctor who served in this hospital for years
پزشکی که سال ها در این بیمارستان خدمت می کرد

22. dinner will be served at eight
ساعت هشت شام داده می شود.

23. to be cruelly served
مورد ظلم قرار گرفتن

24. first come, first served
به ترتیب نوبت،به نوبت،هر که زودتر آمده اول

25. for fifty years he served the household of a merchant
پنجاه سال در خانه ی تاجری نوکری کرد.

26. justice has not been served
عدالت رعایت نشده است.

27. the various dainties they served us at supper
خوراک های لذیذ و گوناگونی که سر شام به ما دادند

28. they glorified god and served mankind
آنان خدا را حمد و نیایش کردند و به خدمت خلق پرداختند.

29. his constant need to travel served to estrange him from most family activities
نیاز دایمی او به سفر او را از بیشتر فعالیت های خانوادگی دور نگه می داشت.

انگلیسی به انگلیسی

• offered, presented

پیشنهاد کاربران

معانی ( از آسون به سخت )
1 - ارایه ی غذا یا همون سرو
?Do they serve meals in the bar
2 - ضربه اول توپ ( در ورزش هایی مثل تنیس )
?Whose turn is it to serve
3 - خدمت کردن
. He served in the army for 22 years
...
[مشاهده متن کامل]

4 - چیزی به کسی ساختن
If your anger doesn't serve you, let it go
5 - گذراندن یا سپری کردن زمان
He served four years in prison for robbery

consider yourself served:
جمله ای که هنگام دریافت احضاریه دادگاه ممکنه بشنوین
مثلا نامه ای به شما داده میشه و این جمله رو بهتون میگن. به این معنی که محتوی اون نامه احضاریه دادگاهه
you got served:
...
[مشاهده متن کامل]

*slang*
یعنی "حالا چی میگی؟" یا "حالا میخوای چیکار کنی؟" یا "حالت گرفته شد؟" وقتی که توی بحث و دعوا حال یه نفرو میگیرین و برتری خودتونو نشون میدین. مثلا طرف چیزی رو نمیدونه یا اشتباه میدونه و شما بهش حالی میکنین که درستش چیه، بعد این جمله رو میگین. البته مودبانه نیس و کلا نگین بهتره

گاهی �گذراندن� هم معنی می دهد.
خدمت ، بندگی، رفع کردن، کفایت راه انداختن
ارائه شده
Your breakfast is served
صبحانتون آمادست
مخصوص
transit - served corridors : کمربندهای مخصوص حمل ونقل
بوده است ( اینگونه از قدیم الایام ) served as
عمل می کرده ( از قدیم الایام )
( مجازی ) خدمت میکرده
North Beach served as the centre of culture
تلقی شدن
به کار آمدن، به کار برده شدن
در عمران آب:تغدیه شده از لوله
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس