embodied

/emˈbɑːdi//ɪmˈbɒdi/

جسم دادن (به)، مجسم کردن، دربرداشتن، متضمن بودن

جمله های نمونه

1. a speech which embodied democratic ideals
نطقی که نمایانگر آرمان های دموکراتیک بود

2. the latest findings embodied in the new book
آخرین کشفیاتی که در کتاب جدید گنجانده شده است

3. in greek art, love was embodied as cupid
در هنر یونان عشق به صورت کوپید مجسم می شد.

4. the day when souls will become embodied again
روزی که ارواح دوباره تندار خواهند شد (به تن های خود حلول خواهند کرد).

5. Jack Kennedy embodied all the hopes of the 1960s.
[ترجمه گوگل]جک کندی تجسم تمام امیدهای دهه 1960 بود
[ترجمه ترگمان]جک کندی تمام امیدهای دهه ۱۹۶۰ را تجسم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The article embodied all his opinions on the incident.
[ترجمه گوگل]این مقاله تمام نظرات او را در مورد این حادثه تجسم می بخشد
[ترجمه ترگمان]این مقاله همه نظرات خود را در مورد این حادثه بیان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She embodied good sportsmanship on the playing field.
[ترجمه گوگل]او اخلاق ورزشی خوبی را در زمین بازی به نمایش گذاشت
[ترجمه ترگمان] اون یه برنامه ورزشی خوبی در زمینه بازی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The heroic deeds of him embodied the glorious tradition of the troops.
[ترجمه گوگل]اعمال قهرمانانه او مظهر سنت باشکوه سپاهیان بود
[ترجمه ترگمان]اعمال قهرمانانه او در واقع این رسم پرشکوه قشون بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Jack embodied the population of the village.
[ترجمه گوگل]جک تجسم جمعیت روستا بود
[ترجمه ترگمان]جک جمعیت روستا را تجسم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Figure 21 shows a typical formal structure embodied in an organisation chart.
[ترجمه گوگل]شکل 21 یک ساختار رسمی معمولی را نشان می دهد که در نمودار سازمانی تجسم یافته است
[ترجمه ترگمان]شکل ۲۱ یک ساختار رسمی رایج در چارت سازمانی را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. These ideas, embodied in the so-called quantity theory of money, dominated economic thinking until the 1930s.
[ترجمه گوگل]این ایده ها که در نظریه کمیت پول تجسم یافت تا دهه 1930 بر تفکر اقتصادی حاکم بود
[ترجمه ترگمان]این ایده ها، که در تیوری مقدار پول رایج بودند، تا دهه ۱۹۳۰ بر تفکر اقتصادی تسلط داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We have embodied the highest possible standards in our ethical codes.
[ترجمه گوگل]ما بالاترین استانداردهای ممکن را در کدهای اخلاقی خود گنجانده ایم
[ترجمه ترگمان]ما بهترین استانداردهای ممکن را در قوانین اخلاقی خود گنجانده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Finally the revolution in retailing that was embodied in Wal-Mart was invented in the suburbs of southern cities in the United States.
[ترجمه گوگل]سرانجام انقلاب در خرده فروشی که در وال مارت تجسم یافت در حومه شهرهای جنوبی ایالات متحده اختراع شد
[ترجمه ترگمان]سرانجام انقلاب در خرده فروشی که در وال - مارت به وجود آمد در حومه شهرهای جنوبی ایالات متحده اختراع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Osiris myth embodied this cycle of birth, death, and rebirth and gave the promise of immortality.
[ترجمه گوگل]اسطوره اوزیریس این چرخه تولد، مرگ و تولد دوباره را مجسم می کرد و نوید جاودانگی را می داد
[ترجمه ترگمان]افسانه Osiris، این چرخه تولد، مرگ، و تولد دوباره را تجسم بخشید و قول فناناپذیری را داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They are embodied in unpublished theses, research reports of limited circulation or in monographs and journals which are not widely distributed.
[ترجمه گوگل]آنها در پایان نامه های منتشر نشده، گزارش های تحقیقاتی با تیراژ محدود یا در تک نگاری ها و مجلاتی که به طور گسترده توزیع نشده اند، تجسم یافته اند
[ترجمه ترگمان]آن ها در تزهای منتشر نشده، گزارش های تحقیقاتی از انتشار محدود و یا در monographs و مجلات که به طور گسترده توزیع نشده اند، تجسم می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• manifested or personified in concrete form; incarnate; incorporated, united into one body

پیشنهاد کاربران

شهودی
نتیجه شهودی Result embodied
عینی
متبلورشدن ( تخصصی حقوق جزا )
تجسم یافته
Embodied men and women
میشه مردان و زنان واقعی
در تئاتر و بازیگری و اجرا به معناهای زیر است:
۱. جسمیت یافته
۲. تجسد یافته
۳. بر بدن نمایان شده
۴. بدنمند شده
۵. با بدن بیان شده
بیان می شود
بازنموده شده
1 بدنمند
2 گنجیده، نهفته، موجود

بپرس