abstracted

/ˈæbˌstræktəd//ˈæbstræktɪd/

معنی: پریشان خیال
معانی دیگر: منتزع، جدا شده، مجزا شده، برآهیخته، مختصر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: abstractedly (adv.), abstractedness (n.)
• : تعریف: preoccupied; engrossed.
متضاد: alert, attentive
مشابه: absent-minded, preoccupied, rapt

- She seemed abstracted and continued to rummage about the room, completely ignoring us.
[ترجمه گوگل] او انتزاعی به نظر می رسید و به گشت و گذار در اتاق ادامه داد و کاملاً ما را نادیده گرفت
[ترجمه ترگمان] به نظر ناراحت می رسید و همچنان در اتاق جستجو می کرد، کاملا ما را نادیده می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he abstracted some of the documents
او برخی از اسناد را کش رفت.

2. Iron is abstracted from ore.
[ترجمه گوگل]آهن از سنگ معدن استخراج می شود
[ترجمه ترگمان]آهن از سنگ معدن استخراج شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He gave her an abstracted glance, then returned to his book.
[ترجمه گوگل]نگاهی انتزاعی به او انداخت، سپس به کتابش بازگشت
[ترجمه ترگمان]نگاهی به او انداخت و بعد به دفتر کارش برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The idea of redness is abstracted from the colour of all red objects.
[ترجمه گوگل]ایده قرمزی از رنگ تمام اجسام قرمز انتزاع شده است
[ترجمه ترگمان]رنگ قرمزی از رنگ تمام اشیا قرمز به خود گرفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She abstracted the main points from the argument.
[ترجمه گوگل]او نکات اصلی را از استدلال انتزاع کرد
[ترجمه ترگمان]او نکات اصلی را از بحث کنار کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He is abstracted by a bird outside the classroom.
[ترجمه گوگل]او در خارج از کلاس توسط پرنده ای انتزاع می شود
[ترجمه ترگمان]او توسط یک پرنده در بیرون از کلاس گیج شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The article was abstracted from a longer new book.
[ترجمه گوگل]این مقاله از یک کتاب جدید طولانی تر چکیده شده است
[ترجمه ترگمان]این مقاله از یک کتاب دیگر اقتباس شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The same abstracted look was still on his face.
[ترجمه گوگل]همان نگاه انتزاعی هنوز در صورتش بود
[ترجمه ترگمان]همان نگاه پریشان هنوز بر چهره اش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was listening to music and had an abstracted expression.
[ترجمه گوگل]او به موسیقی گوش می داد و حالتی انتزاعی داشت
[ترجمه ترگمان]او به موسیقی گوش می داد و حالت جدی به خود گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The thieves abstracted the jewellery from my drawer.
[ترجمه گوگل]دزدها جواهرات را از کشوی من بیرون آوردند
[ترجمه ترگمان]دزدها جواهرات را از کشو من ربوده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was thinner, abstracted and often seemed unaware of her surroundings.
[ترجمه گوگل]او لاغرتر، انتزاعی‌تر بود و اغلب به نظر می‌رسید که از اطرافش بی‌اطلاع باشد
[ترجمه ترگمان]لاغر شده بود و به نظر می رسید که از محیط پیرامونش بی خبر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His movements were slow, his gaze abstracted, as if he were composing a poem in his head.
[ترجمه گوگل]حرکاتش کند بود، نگاهش انتزاعی بود، انگار شعری در سرش می سرود
[ترجمه ترگمان]حرکاتش آرام بود، نگاهش چنان مغشوش بود که گویی شعری در سر داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Whatever musings had abstracted me from the charms of the city fled before the lucidity of that long-drawn-out instant of disaster.
[ترجمه گوگل]هر چیزی که مرا از جذابیت های شهر انتزاع کرده بود، قبل از شفافیت آن لحظه طولانی مدت فاجعه فرار کرد
[ترجمه ترگمان]هر فکری که به ذهنم خطور کرده بود از زیبایی آن شهر در حال فرار بود، قبل از اینکه به روشنی آن لحظه طولانی - کشیده شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. With an abstracted look, she removed her sweater and brassiere.
[ترجمه گوگل]با نگاهی انتزاعی، ژاکت و سینه بندش را در آورد
[ترجمه ترگمان]با نگاهی پریشان، پلیور و سوتین را برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The same would apply to the abstracted car driver.
[ترجمه گوگل]همین امر در مورد راننده اتومبیل انتزاعی نیز صدق می کند
[ترجمه ترگمان]همین امر در مورد راننده گیج رانندگی صدق می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پریشان خیال (صفت)
absentminded, abstracted, uneasy

انگلیسی به انگلیسی

• meditative, preoccupied; deep in thought
someone whose behaviour is abstracted does not notice what is happening around them.

پیشنهاد کاربران

حواس پرت، گیج
abstractedly
با حواس پرتی، با گیجی، گیج و مات
در فکر
حواس پرت
پریشان خیال
Summarized
خلاصه، تلخیص شده، چکیده

بپرس