adapt

/əˈdæpt//əˈdæpt/

معنی: وفق دادن، جور کردن، اقتباس کردن، تعدیل کردن، سازوار کردن، درست کردن، مطابقت کردن
معانی دیگر: سازگار کردن یا شدن، سازش دادن، سازش یافتن، عادت دادن، (کارهای هنری) اقتباس کردن، جرح و تعدیل کردن، تنظیم کردن، تغییر دادن، مناسب کردن یا شدن، جور کردن یا شدن، موافق بودن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: adapts, adapting, adapted
• : تعریف: to make fit or suitable for a particular need or condition; adjust.
مترادف: accommodate, adjust
مشابه: alter, arrange, assimilate, conform, coordinate, fashion, fit, modulate, mold, orient, remodel, shape, suit, tailor

- They adapted the reading room so they could hold meetings there.
[ترجمه علی جادری] آنها اتاق مطالعه را تغییر دادند , بنابراین آنها توانستند که جلسات را آنجا برگزار کنند .
|
[ترجمه گوگل] آنها اتاق مطالعه را مناسب کردند تا بتوانند در آنجا جلسات برگزار کنند
[ترجمه ترگمان] آن ها اتاق مطالعه را تطبیق دادند تا بتوانند در آنجا جلساتی برگزار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The school water fountains are adapted for children.
[ترجمه گوگل] آبنماهای مدرسه برای کودکان مناسب سازی شده است
[ترجمه ترگمان] فواره های آبی مدرسه برای کودکان تطبیق داده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become adjusted.
مترادف: adjust, naturalize
مشابه: acclimate, accommodate, alter, assimilate, conform, coordinate

- The children of the immigrants adapted quickly to their new surroundings.
[ترجمه Migody] بچه های مهاجر کننده ها خیلی زود به فضای جدید عادت کردند
|
[ترجمه گوگل] فرزندان مهاجران به سرعت با محیط جدید خود سازگار شدند
[ترجمه ترگمان] فرزندان مهاجران به سرعت با محیط جدید خود سازگار شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. we must adapt to change
باید خود را با تغییرات سازگار کنیم.

2. a teacher must adapt his instruction to meet student's needs
معلم باید تدریس خود را با نیاز شاگردان هماهنگ کند.

3. The reasonable man adapts himself to the world; the unreasonable one persists in trying to adapt the world to himself.
[ترجمه علی جادری] یک مرد عاقل خودش را با جهان تطبیق می کند و یک مرد نا معقول تلاش می کند تا جهان را با خودش تطبیق دهد .
|
[ترجمه Migody] شخص معقول خودش رو به دنیا وفق میده؛ شخص نا معقول فقط در تلاشه که دنیا رو به خودش وفق بده.
|
[ترجمه گوگل]انسان معقول خود را با دنیا تطبیق می دهد فرد نامعقول در تلاش برای تطبیق جهان با خود اصرار می کند
[ترجمه ترگمان]این مرد عاقل به خودش زحمت می دهد تا دنیا را با خودش تطبیق بدهد؛ این آدم نامعقولی است که سعی دارد دنیا را با خودش سازگار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The reasonble man adapts himself to the world; the unreasonable man persists in trying to adapt the world to himself, Therefore all progress depends on the unreasonable man.
[ترجمه گوگل]انسان عاقل خود را با دنیا تطبیق می دهد انسان نامعقول در تلاش برای تطبیق جهان با خود پافشاری می کند، بنابراین همه پیشرفت ها به انسان های غیر معقول بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]مرد reasonble خود را با جهان تطبیق می دهد؛ مرد unreasonable در تلاش برای سازگاری با جهان به خود پافشاری می کند، به همین دلیل همه پیشرفت به مرد غیر منطقی بستگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The author is going to adapt his stories for television.
[ترجمه Migody] نویسنده قرار است داستان هایش را برای پخش در تلویزیون آماده کند.
|
[ترجمه گوگل]نویسنده قرار است داستان های خود را برای تلویزیون اقتباس کند
[ترجمه ترگمان]نویسنده قصد دارد داستان های خود را برای تلویزیون با هم تطبیق دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She knew how to adapt herself.
[ترجمه گوگل]او می دانست که چگونه خود را وفق دهد
[ترجمه ترگمان] اون می دونست چطور خودشو وفق بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I suggested he should adapt himself to his new conditions.
[ترجمه A.A] من توصیه کردم که او باید خودش را با شرایط جدیدش وفق دهد
|
[ترجمه Migody] من بهش پیشنهاد کردم که خودشو با شرایط جدیدش وفق بده.
|
[ترجمه گوگل]به او پیشنهاد دادم که خودش را با شرایط جدیدش وفق دهد
[ترجمه ترگمان]من پیشنهاد کردم که او باید خود را با شرایط جدید وفق دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. All living organisms have to adapt to changes in environmental conditions.
[ترجمه گوگل]همه موجودات زنده باید با تغییرات شرایط محیطی سازگار شوند
[ترجمه ترگمان]تمام ارگانیزم های زنده باید با تغییرات در شرایط محیطی سازگار شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The children are finding it hard to adapt to the new school.
[ترجمه علی جادری] بچه ها سازگاری با مدرسه جدید را سخت می دانند .
|
[ترجمه Zahre] بچه ها براشون سخته که خودشونو با مدرسه ی جدید وفق بدن
|
[ترجمه گوگل]تطبیق کودکان با مدرسه جدید سخت است
[ترجمه ترگمان]کودکان برای سازگاری با این مدرسه جدید سخت تلاش می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The reasonable man adapts himself to the world. The unreasonable one persists in trying to adapt the world to himself.
[ترجمه گوگل]انسان منطقی خود را با دنیا وفق می دهد فرد نامعقول در تلاش برای تطبیق جهان با خود اصرار دارد
[ترجمه ترگمان]مرد منطقی خود را با جهان تطبیق می دهد آدم نامعقول به تلاش خود ادامه می دهد تا دنیا را با خودش تطبیق دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He is going to adapt his play for television.
[ترجمه گوگل]او قرار است نمایشنامه خود را برای تلویزیون اقتباس کند
[ترجمه ترگمان]او قصد دارد بازی خود را برای تلویزیون آماده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's amazing how quickly people adapt.
[ترجمه Tina] اوه چه شگفت انگیز مردم خودشونو سریع تغییر میدند .
|
[ترجمه گوگل]شگفت آور است که مردم چقدر سریع خود را تطبیق می دهند
[ترجمه ترگمان]شگفت انگیز است که مردم چقدر سریع سازگار می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He added philosophically that one should adapt oneself to the changed conditions.
[ترجمه گوگل]او از نظر فلسفی اضافه کرد که باید خود را با شرایط تغییریافته وفق داد
[ترجمه ترگمان]وی فیلسوفانه ادامه داد که شخص باید خود را با شرایط تغییر یافته تطبیق دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We have had to adapt quickly to the new system.
[ترجمه گوگل]ما مجبور شدیم به سرعت با سیستم جدید سازگار شویم
[ترجمه ترگمان]ما باید سریع خود را با سیستم جدید تطبیق دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It took him a while to adapt himself to his new surroundings.
[ترجمه گوگل]مدتی طول کشید تا خودش را با محیط جدیدش وفق دهد
[ترجمه ترگمان]مدتی طول کشید تا خود را با محیط تازه اش تطبیق دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وفق دادن (فعل)
accord, adapt, reconcile, suit, tune, attune, adjust, conform, square, assimilate, jump

جور کردن (فعل)
accord, concert, adapt, suit, sort, assort, consort, lot, grade

اقتباس کردن (فعل)
adopt, adapt, extract, borrow

تعدیل کردن (فعل)
modify, adapt, adjust, moderate, dampen, modulate, regulate, collimate, coordinate

سازوار کردن (فعل)
adapt

درست کردن (فعل)
right, clean, agree, make, adapt, address, fix, devise, trim, regulate, fettle, organize, gully, make up, weave, build, fashion, concoct, integrate, compose, indite, emend, mend, redd, straighten

مطابقت کردن (فعل)
adapt, conform, fit in

تخصصی

[کامپیوتر] وفق دادن .
[برق و الکترونیک] تطبیق دادن
[ریاضیات] سازش کردن، توافق کردن، تطبیق دادن

انگلیسی به انگلیسی

• conform; change, make suitable; match, fit; adapt oneself, become adjusted
if you adapt to a new situation or adapt yourself to it, you change in order to be able to deal with it.
if you adapt something, you change it to make it suitable for a new purpose or situation.
see also adapted.

پیشنهاد کاربران

سازگار کردن، تطبیق دادن
مثال: Animals adapt to their environment over time.
حیوانات به مرور زمان به محیط خود تطبیق می یابند.
adapt = acclimate = adjust
وفاق
( فعل ) تطبیق دادن
مقایسه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : adapt
اسم ( noun ) : adaptation / adaptability
صفت ( adjective ) : adaptive / adaptable
قید ( adverb ) : adaptively
تغییر کردن، تغییر دادن
معنی اول: سازگار شدن، تطبیق دادن خود با شرایط جدید
The children are finding it hard to adapt to the new school.
معنی دوم: تغییر دادن یه چیزی با هدف سازگار کردنش با شرایط جدید
How much would it cost to adapt the existing equipment?
to change something to make it suitable for a different purpose
اگه دوست داشتید لایک کنید 🌌💎
To change sth so you can use it in a different case
وِفقیدن = وفق پیدا کردن.
وفقاندن = وفق دادن.
سازگاریدن = سازگار شدن.
سازگاراندن = سازگار کردن.
گاهی معانی این دو کلمه با هم اشتباه گرفته می شوند:
adapt سازگار کردن، تطبیق دادن، تعدیل کردن، متناسب کردن
adopt اختیار کردن، اتخاذ کردن، اقتباس کردن، انتخاب کردن
Adapt to sth = adjust to sth
انطباق پیدا کردن - کنار آمدن
a detailed study of how animals adapt to their environment
⭐⭐⭐
وفق یافتن - سازگار شدن/کردن
Does being in a noisy place bother you?
Yes, being in a noisy place can sometimes bother me, especially if it’s difficult to concentrate or relax. However, I’ve learned to adapt and tune out some of the noise over time.
...
[مشاهده متن کامل]

منطبق کردن
بومی کردن ( یک محصول )
وفق دادن ، سازگار کردن ، اقتباس کردن 🏄🏻‍♀️
It took me a while to adapt to a new job
برام مدتی طول کشید تا با کار جدید سازگار شم

تقلید کردن، الگو گرفتن

هماهنگی یافتن، تطابق یافتن، موافقت
هماهنگ شدن
سازگار کردن یا شدن
اتخاذ کردن
دو شاخه یا سه شاخه برق
وفق دادن

سازگار کردن
اصلاح کردن
کنار آمدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس