bias
/ˈbaɪəs//ˈbaɪəs/
معنی: تعصب، پیشقدر، تمایل بیک طرف، سینه کش، مورب، تحت تاثیر قرار دادن، بیک طرف متمایل کردن، تبعیض کردن
معانی دیگر: گرایش، تمایل، انحراف، خمش، سوگیری، کژگرایی، کژی، دارای گرایش کردن، کژگرای کردن، دارای انحراف کردن، تبعیض، سوداری، غرض، غرضمندی، مغرض بودن، (آمار) خطا، تورش، (خط یا سجاف یا نواره ی) اریب، درز اریبی، اریبی، (رادیو) نیروی محرک ورودی، بایاس، (مهجور) کج، یک وری، طرفداری، تبعی کردن

بررسی کلمه
اسم ( noun )
• (1) تعریف: an inclination or preference that influences judgment; prejudice.
• مترادف: inclination, leaning, narrow-mindedness, partiality, preconception, prejudice, slant, warp
• متضاد: disinterest, impartiality
• مشابه: bent, favor, favoritism, predilection, predisposition, proclivity, proneness, propensity, tendency
• مترادف: inclination, leaning, narrow-mindedness, partiality, preconception, prejudice, slant, warp
• متضاد: disinterest, impartiality
• مشابه: bent, favor, favoritism, predilection, predisposition, proclivity, proneness, propensity, tendency
- The report showed a strong bias in favor of the factory owners.
[ترجمه ب گنج جو] گزارش ارائه شده در قبال کارخانه داران طرفداری شدیدی نشان می داد.|
[ترجمه مسعود منش] گزارش نشان از سویگری"طرفداری" نیرومندی به سود دارندگان "صاحبان" کارخانه نشان داد.|
[ترجمه گوگل] این گزارش سوگیری شدیدی را به نفع صاحبان کارخانه نشان داد[ترجمه ترگمان] این گزارش تعصب شدیدی به نفع صاحبان کارخانه نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The decision reflected bias on the part of the judges.
[ترجمه الهه] این تصمیم تعصباتی را نسبت به بخشی از قضاوت ها منعکس کرد|
[ترجمه گوگل] این تصمیم منعکس کننده سوگیری از سوی داوران بود[ترجمه ترگمان] این تصمیم نشان دهنده تعصب نسبت به بخشی از قضات بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a line diagonal to the grain, esp. of a woven fabric.
• مترادف: diagonal, slant
• مشابه: angle, bevel, cant, inclination, skew, slope, tilt
• مترادف: diagonal, slant
• مشابه: angle, bevel, cant, inclination, skew, slope, tilt
- Cut the fabric on the bias.
[ترجمه بهروز مددی] پارچه را بصورت مورب برش دهید.|
[ترجمه ب گنج جو] پارچه رو از قسمت تا شده برش میدیم.|
[ترجمه گوگل] پارچه را روی بایاس برش دهید[ترجمه ترگمان] پارچه را روی the ببرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: an irregularity or distortion, as in a ball, causing deviation from the intended path.
• مترادف: curve, distortion
• مشابه: bulge, irregularity
• مترادف: curve, distortion
• مشابه: bulge, irregularity
• (4) تعریف: a voltage applied to an electronic device, such as a transistor or a vacuum tube, to establish a reference level of operation.
صفت ( adjective )
• : تعریف: folded or cut on a diagonal.
• مترادف: cater-cornered, diagonal, kitty-cornered
• مشابه: oblique, slanting, sloping
• مترادف: cater-cornered, diagonal, kitty-cornered
• مشابه: oblique, slanting, sloping
- a bias cut of material
[ترجمه گوگل] یک برش سوگیری از مواد
[ترجمه ترگمان] یک برش انحراف از مواد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک برش انحراف از مواد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• : تعریف: in a slanting way; diagonally.
• مترادف: cater-cornered, diagonally, kitty-cornered
• مشابه: obliquely, slantwise
• مترادف: cater-cornered, diagonally, kitty-cornered
• مشابه: obliquely, slantwise
- The sheet was cut bias.
[ترجمه محسن سلیمی] این برگه ( مثلا طلاقنامه ) تعصبات را قطع کرد.|
[ترجمه گوگل] ورق تعصب قطع شد[ترجمه ترگمان] این برگه تعصب را کاهش داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: biases, biasing, biased
مشتقات: biased (adj.), biasedly (adv.)
حالات: biases, biasing, biased
مشتقات: biased (adj.), biasedly (adv.)
• (1) تعریف: to influence or prejudice (someone).
• مترادف: incline, jaundice, predispose, prejudice, prepossess
• مشابه: color, influence, slant, sway, warp
• مترادف: incline, jaundice, predispose, prejudice, prepossess
• مشابه: color, influence, slant, sway, warp
- His sloppy appearance biased the judge against him.
[ترجمه گوگل] ظاهر درهم و برهم او قاضی را علیه او سوق داد
[ترجمه ترگمان] ظاهر نامرتب او قاضی را به خود جلب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ظاهر نامرتب او قاضی را به خود جلب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to apply a low voltage to.
جمله های نمونه
1. a bias toward a certain type of personality
تمایل نسبت به گونه ی ویژه ای از شخصیت
2. the bias against women
تبعیض نسبت به زنان
3. a chronic bias toward inflation
گرایش گهگیر به تورم اقتصادی
4. on the bias
اریب،مورب،میانبر
5. their policy had no educational bias
سیاست آنها گرایش آموزشی نداشت.
6. Bias against women permeates every level of the judicial system.
[ترجمه گوگل]تعصب علیه زنان در تمام سطوح سیستم قضایی نفوذ می کند
[ترجمه ترگمان]سوگیری علیه زنان در هر سطحی از سیستم قضایی نفوذ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]سوگیری علیه زنان در هر سطحی از سیستم قضایی نفوذ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Some institutions still have a strong bias against women.
[ترجمه Mansour] بعضی از موسسات هنوز تعصب شدیدی بر علیه زنان دارند.|
[ترجمه گوگل]برخی از موسسات هنوز هم تعصب شدیدی علیه زنان دارند[ترجمه ترگمان]برخی از موسسات هنوز یک جانبداری قوی علیه زنان دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. She has a strong musical bias.
[ترجمه گوگل]او یک تعصب موسیقایی قوی دارد
[ترجمه ترگمان]او دارای یک تعصب موسیقیایی قوی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]او دارای یک تعصب موسیقیایی قوی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The government has accused the media of bias.
[ترجمه گوگل]دولت رسانه ها را به تعصب متهم کرده است
[ترجمه ترگمان]دولت رسانه ها را به جانبداری متهم کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]دولت رسانه ها را به جانبداری متهم کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. They are accusing the teacher of political bias in his marking.
[ترجمه گوگل]آنها معلم را به تعصب سیاسی در علامت گذاری متهم می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها متهم به جانبداری سیاسی از وی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]آن ها متهم به جانبداری سیاسی از وی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The lawyer made a tearful plea to bias the jury.
[ترجمه گوگل]وکیل درخواستی گریانانه برای سوگیری هیئت منصفه کرد
[ترجمه ترگمان]وکیل اصرار کرد تا هیات منصفه رو تحت تاثیر قرار بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]وکیل اصرار کرد تا هیات منصفه رو تحت تاثیر قرار بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The university has a bias towards/in favour of/against the sciences.
[ترجمه گوگل]دانشگاه نسبت به / به نفع / علیه علوم تعصب دارد
[ترجمه ترگمان]این دانشگاه تعصبی در مورد \/ به نفع علوم دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]این دانشگاه تعصبی در مورد \/ به نفع علوم دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Given data which are free from bias there are further snares to avoid in statistical work.
[ترجمه گوگل]با توجه به داده هایی که عاری از سوگیری هستند، دام های بیشتری در کار آماری وجود دارد که باید از آنها اجتناب کرد
[ترجمه ترگمان]با توجه به داده هایی که از تعصب آزاد هستند، snares های بیشتری برای اجتناب از کار آماری وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]با توجه به داده هایی که از تعصب آزاد هستند، snares های بیشتری برای اجتناب از کار آماری وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The newspaper has a clear bias towards the Conservative Party.
[ترجمه گوگل]این روزنامه تعصب آشکاری نسبت به حزب محافظه کار دارد
[ترجمه ترگمان]این روزنامه تعصب آشکاری نسبت به حزب محافظه کار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]این روزنامه تعصب آشکاری نسبت به حزب محافظه کار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. There has always been a slight bias in favour of/towards employing arts graduates in the company.
[ترجمه گوگل]همیشه یک سوگیری جزئی به نفع/به سمت استخدام فارغ التحصیلان هنر در شرکت وجود داشته است
[ترجمه ترگمان]همیشه گرایش کمی به نفع به کار گیری فارغ التحصیلان هنر در این شرکت وجود داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]همیشه گرایش کمی به نفع به کار گیری فارغ التحصیلان هنر در این شرکت وجود داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. Don't let her insults bias you against your husband.
[ترجمه مسعود] اجازه نده توهین های او، تو را علیه شوهرت دچار تعصب کند.|
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید توهین های او باعث تعصب شما علیه شوهرتان شود[ترجمه ترگمان]نگذار توهین به تو نسبت به شوهر تو توهین کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. The skirt is cut on the bias.
[ترجمه عطیه توکلی] دامن مورب بریده شده است|
[ترجمه گوگل]دامن بر روی بایاس بریده شده است[ترجمه ترگمان]این دامن به انحراف کشیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
18. The study set out to examine bias in television news coverage.
[ترجمه گوگل]این مطالعه با هدف بررسی سوگیری در پوشش خبری تلویزیونی انجام شد
[ترجمه ترگمان]این مطالعه برای بررسی تعصب در پوشش اخبار تلویزیونی انجام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]این مطالعه برای بررسی تعصب در پوشش اخبار تلویزیونی انجام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
تعصب (اسم)
partiality, zealotry, zeal, bias, prejudice, bigotry, fanaticism, intolerance, intolerancy, preconception, prepossession
پیشقدر (اسم)
bias
تمایل به یک طرف (اسم)
bias
سینه کش (اسم)
hillside, bias, downhill, escarpment, declivity
مورب (صفت)
awry, askew, diagonal, oblique, bevel, skew, bias, boss-eyed, cross-eyed
تحت تاثیر قرار دادن (فعل)
bias, impress
بیک طرف متمایل کردن (فعل)
bias
تبعیض کردن (فعل)
bias, prejudice
تخصصی
[سینما] بایس [جریان بایس ] - بایاس / پیش قدر / نیروی محرک ورودی
[عمران و معماری] اریبی
[کامپیوتر] اختلاف معیاری - مقداری که به وسیله آن متوسط مجموعه ای از مقادیر از یک مقدار مرجع فاصله می گیرد - پیشقدر؛ مقداری که بوسیله آن متوسط مجموعه ای از مقادیر از مقدار مرجع فاصله می گیرد.
[برق و الکترونیک] بایاس، تغذیه، گرایش - بایاس 1. ولتاژ دی سی اعمال شده به الکترود کنترل یک ترانزیستور یا لامپ الکترونی برای رسیدن به نقطه ی کار مطلوب 2. جریان مستقیم و گذرنده از سیم پیچ بایاس تقویت کننده ی مغناطیسی برای ایجاد شرایط کاری مطلوب . 3. نیروی الکتریکی، مکانیکی یا مغناطیسی که برای ایجاد سطح مرجع الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله اعمال می شود. 4. جریان متناوب ا بسامد 3 تا 10 برابر بالاترین بسامد شنیداری که از هد یک ضبط صوت مغناطیسی عبور داده می شود تا فرایند ضبط را خطی کند.
[زمین شناسی] گرایست یک انحراف عمدی یا تصادفی داده یا محاسبه در یک روش غیراتفاقی.
[صنعت] تمایل، اریب - تمایل عبارتست از تفاوت بین اندازه واقعی(اندازه مرجع) و میانگین اندازه های به دست آمده از یک مشخصه از یک قطعه خاص است.
[حقوق] تبعیض، جانبداری، طرفداری، تعصب، خطا، تمایل
[نساجی] اریب - کج - دارای انحراف - متمایل
[ریاضیات] اریبی، اریب، پیش طوری، تمایل یک طرفه، مور، مایل، پیش قدر، متمایل، تورش
[آمار] اریبی
[آب و خاک] اریب
[عمران و معماری] اریبی
[کامپیوتر] اختلاف معیاری - مقداری که به وسیله آن متوسط مجموعه ای از مقادیر از یک مقدار مرجع فاصله می گیرد - پیشقدر؛ مقداری که بوسیله آن متوسط مجموعه ای از مقادیر از مقدار مرجع فاصله می گیرد.
[برق و الکترونیک] بایاس، تغذیه، گرایش - بایاس 1. ولتاژ دی سی اعمال شده به الکترود کنترل یک ترانزیستور یا لامپ الکترونی برای رسیدن به نقطه ی کار مطلوب 2. جریان مستقیم و گذرنده از سیم پیچ بایاس تقویت کننده ی مغناطیسی برای ایجاد شرایط کاری مطلوب . 3. نیروی الکتریکی، مکانیکی یا مغناطیسی که برای ایجاد سطح مرجع الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله اعمال می شود. 4. جریان متناوب ا بسامد 3 تا 10 برابر بالاترین بسامد شنیداری که از هد یک ضبط صوت مغناطیسی عبور داده می شود تا فرایند ضبط را خطی کند.
[زمین شناسی] گرایست یک انحراف عمدی یا تصادفی داده یا محاسبه در یک روش غیراتفاقی.
[صنعت] تمایل، اریب - تمایل عبارتست از تفاوت بین اندازه واقعی(اندازه مرجع) و میانگین اندازه های به دست آمده از یک مشخصه از یک قطعه خاص است.
[حقوق] تبعیض، جانبداری، طرفداری، تعصب، خطا، تمایل
[نساجی] اریب - کج - دارای انحراف - متمایل
[ریاضیات] اریبی، اریب، پیش طوری، تمایل یک طرفه، مور، مایل، پیش قدر، متمایل، تورش
[آمار] اریبی
[آب و خاک] اریب
به انگلیسی
• prejudice; tendency, leaning
prejudice, influence opinions
someone who shows bias is unfair in their judgements or decisions, because they are only influenced by their own opinions, rather than considering the facts.
prejudice, influence opinions
someone who shows bias is unfair in their judgements or decisions, because they are only influenced by their own opinions, rather than considering the facts.
پیشنهاد کاربران
یکطرفه
گذر ، گذردهی ، سو دهی ، سوگیری ، گِرادهی
اریب
جانبداری
شیب
انحراف
پیشداوری کردن
انحراف
کج روی
کج روی
در مهندسی به معنای باقیمانده و یا پسماند هم هست، مانند تنش باقیمانده که به زمانی اطلاق میگردد که تنش برداشته شده است ولی جسم به حالت اولیه بر نمیگردد و همچنان کمی تنش دارد.
متمایل شدن
تعصب
● غرضمندی، جانبداری
● علاقه و استعداد ذاتی
● جانبداری کردن، تاثیر ناعادلانه گذاشتن
● علاقه و استعداد ذاتی
● جانبداری کردن، تاثیر ناعادلانه گذاشتن
جهت گیری
غرض ورزی
جانبداری، تعصب، پیشقدر
1. تبعیض، جانبداری
2. گرایش، تمایل
3. مورب
2. گرایش، تمایل
3. مورب
سوگیری ( مدیریت )
گرایه: این معادل توسط دکتر محمد ابراهیم محجوب در ترجمه کتاب قوی سیاه استفاده شده است.
مهندسی برق: بایاس شدن
گرایش،
تمایل به یک طرف
1 ) The study aims to examine bias in television news coverage
2 ) I want a newspaper that tells it like it is, without any opinion or political bias
3 ) Toys
Lego to remove ⭕gender bias⭕ from its toys after findings of child survey
Exclusive: research reveals harmful stereotypes still hindering girls, boys and their parents
تمایل به یک طرف
1 ) The study aims to examine bias in television news coverage
2 ) I want a newspaper that tells it like it is, without any opinion or political bias
3 ) Toys
Lego to remove ⭕gender bias⭕ from its toys after findings of child survey
Exclusive: research reveals harmful stereotypes still hindering girls, boys and their parents
تورش
جانبداریِ غرضمندانه
سو گیری
در شبکه عصبی:
سوگیری یا بایاس
نقش اصلی بایاس این است که برای هر نورون یا گره ( node ) یک مقدار ثابت آموزش پذیر ( trainable ) فراهم می کند. در واقع مقدار بایاس امکان تغییر تابع فعالسازی یا تابع انتقال به چپ و راست را فراهم می کند.
سوگیری یا بایاس
نقش اصلی بایاس این است که برای هر نورون یا گره ( node ) یک مقدار ثابت آموزش پذیر ( trainable ) فراهم می کند. در واقع مقدار بایاس امکان تغییر تابع فعالسازی یا تابع انتقال به چپ و راست را فراهم می کند.
bias ( noun ) = preconception ( noun )
به معناهای : تعصب، جانبداری، پیش داوری
به معناهای : تعصب، جانبداری، پیش داوری
خشک مغزی
تحت تاثیر قرار دادن
برانگیختن
تحریک کردن
تاثیرگذار ن بر
جبهه گیری
پیش داوری
برانگیختن
تحریک کردن
تاثیرگذار ن بر
جبهه گیری
پیش داوری
تو رو به مقدساتتون اشتباه ترجمه نکنین اخه "تعصب" شد ترجمه این کلمه؟
2 تا معنی کلا داره این کلمه در غالب اسم
1 - سوگیری، جهت گیری، جانبداری یا غرض ورزی
2 - مهارت طبیعی
2 تا معنی کلا داره این کلمه در غالب اسم
1 - سوگیری، جهت گیری، جانبداری یا غرض ورزی
2 - مهارت طبیعی
درجواب اشکان عزیز، این کلمه فعل هم میتونه باشه به معنی مغرضانه انتخاب کردن یا مغرضانه رفتار کردن یا مغرضانه تصمیم گرفتن
مثال:
Several factors could have biased the results of the study
مثال:
Several factors could have biased the results of the study
bias ( آمار )
واژه مصوب: اریبی
تعریف: اثری که بهطور منظم باعث میشود یک نتیجۀ آماری ویژگی معرف بودن را نداشته باشد، در مقابل خطای تصادفی که ممکن است در هر مورد باعث اختلال شود
واژه مصوب: اریبی
تعریف: اثری که بهطور منظم باعث میشود یک نتیجۀ آماری ویژگی معرف بودن را نداشته باشد، در مقابل خطای تصادفی که ممکن است در هر مورد باعث اختلال شود
اختلال
prejudice
prejudgment
prejudgment
سمت و سوی خاصی هدایت کردن
در الکترونیک
When describing a periodic function in the time domain, the DC bias, DC component, DC offset, or DC coefficient is the mean amplitude of the waveform
When describing a periodic function in the time domain, the DC bias, DC component, DC offset, or DC coefficient is the mean amplitude of the waveform
کشش/تمایل/گرایش ناآگاهانه ی غالباً ناعادلانه به سمت یا بر علیه شخص، گروه یا عقیده ای که بر روند تصمیم گیری و اعمال ما تاثیر می گذارد.
In other words our personal opinions and
. observations that influence our decisions
In other words our personal opinions and
. observations that influence our decisions
Bias = سوگیری، خطا، انحراف
Cognitive = شناختی
Cognitive bias = خطای شناختی، انحراف شناختی
Cognitive = شناختی
Cognitive bias = خطای شناختی، انحراف شناختی
اریبی
تورش
سوگیری
تورش
سوگیری
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : bias
✅️ اسم ( noun ) : bias
✅️ صفت ( adjective ) : biased
✅️ قید ( adverb ) : _
✅ فعل ( verb ) : bias
✅️ اسم ( noun ) : bias
✅️ صفت ( adjective ) : biased
✅️ قید ( adverb ) : _
مغرضانه