qualifying


بازرگانى : صلاحیت ورزش : رسیدن به مرحله بعد

جمله های نمونه

1. the government issues certificates qualifying our meat
دولت با صدور گواهی گوشت ما را تایید می کند.

2. Ireland have an outside chance of qualifying for the World Cup.
[ترجمه گوگل]ایرلند شانس بیرونی برای صعود به جام جهانی دارد
[ترجمه ترگمان]ایرلند شانس بیشتری برای راهیابی به جام جهانی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Poland know they have a chance of qualifying for the World Cup Finals.
[ترجمه گوگل]لهستان می داند که شانس راهیابی به فینال جام جهانی را دارد
[ترجمه ترگمان]لهستان می داند که شانس راهیابی به دور نهایی جام جهانی را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Chris did well to come through the qualifying rounds of the tournament .
[ترجمه گوگل]کریس به خوبی توانست مراحل مقدماتی مسابقات را پشت سر بگذارد
[ترجمه ترگمان]کریس به خوبی از مرحله مقدماتی تورنمنت خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. After qualifying, doctors spend at least two years working in hospitals.
[ترجمه گوگل]پس از صلاحیت، پزشکان حداقل دو سال را در بیمارستان ها کار می کنند
[ترجمه ترگمان]پزشکان پس از کسب صلاحیت حداقل دو سال در بیمارستان کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. England has to win tonight's qualifying match to go through to the next round of the competition.
[ترجمه گوگل]انگلیس برای صعود به دور بعدی رقابت ها باید در دیدار رده بندی امشب پیروز شود
[ترجمه ترگمان]انگلستان باید برنده مسابقه انتخابی امشب شود تا به دور بعدی رقابت برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He could score points at will during the qualifying matches, but in the final he completely choked.
[ترجمه گوگل]او می توانست به میل خود در مسابقات مقدماتی امتیاز بگیرد، اما در فینال کاملاً خفه شد
[ترجمه ترگمان]او می توانست در طی مسابقات انتخابی امتیاز کسب کند، اما در آخر به طور کامل خفه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There are a number of routes to qualifying as a social worker.
[ترجمه گوگل]راه های مختلفی برای واجد شرایط بودن به عنوان مددکار اجتماعی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]چندین مسیر برای راهیابی به عنوان یک مددکار اجتماعی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Olympic qualifying standard has been set at 6 50m.
[ترجمه گوگل]استاندارد انتخابی المپیک 6 50 متر تعیین شده است
[ترجمه ترگمان]استاندارد انتخابی المپیک ۶ متر تنظیم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. After crashing in qualifying Hakkinen lost crucial track time, and seemed to be facing an uphill struggle.
[ترجمه گوگل]هاکینن پس از سقوط در مسابقات مقدماتی، زمان حیاتی پیست را از دست داد و به نظر می‌رسید که با یک مبارزه سخت روبرو است
[ترجمه ترگمان]پس از اینکه در مرحله مقدماتی شکست خورد، Hakkinen مسیر حیاتی خود را از دست داد و به نظر می رسید که با تلاش دشواری مواجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Since qualifying as a Medau teachers in 1968 she has taught regular classes for adults, children and the mentally handicapped.
[ترجمه گوگل]از زمانی که در سال 1968 به عنوان معلم مداو واجد شرایط شد، کلاس های منظمی را برای بزرگسالان، کودکان و معلولان ذهنی تدریس کرده است
[ترجمه ترگمان]او از زمان انتخاب به عنوان معلم Medau در سال ۱۹۶۸ به کلاس های منظم برای بزرگسالان، کودکان و افراد معلول ذهنی آموزش داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. After qualifying, stock brokers must work for the company for five years.
[ترجمه گوگل]پس از احراز صلاحیت، کارگزاران سهام باید به مدت پنج سال در شرکت کار کنند
[ترجمه ترگمان]پس از مرحله مقدماتی، دلالان سهام باید مدت پنج سال برای شرکت کار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Contract hire charges are revenue expenditure - therefore qualifying for 100 percent tax benefits.
[ترجمه گوگل]هزینه های اجاره قرارداد هزینه درآمد است - بنابراین واجد شرایط برای 100 درصد مزایای مالیاتی است
[ترجمه ترگمان]هزینه های استخدام قرارداد هزینه های درآمد هستند - بنابراین به نفع ۱۰۰ درصد مزایای مالیاتی واجد شرایط هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Qualifying students are picked by a computer program designed to racially integrate the candidate pool.
[ترجمه گوگل]دانش آموزان واجد شرایط توسط یک برنامه کامپیوتری که برای ادغام نژادی گروه نامزدها طراحی شده است، انتخاب می شوند
[ترجمه ترگمان]دانشجویان واجد شرایط با یک برنامه کامپیوتری انتخاب می شوند که برای ادغام شدن در استخر داوطلب طراحی شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Qualifying adjectives and adverbs should be avoided and the use of unadorned nouns and verbs relied on.
[ترجمه گوگل]باید از صفت ها و قیدهای واجد شرایط پرهیز کرد و از اسامی و افعال بی تزئین استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]از صفات واجد شرایط و قیدها باید اجتناب کرد و استفاده از اسم ها و افعال unadorned به آن ها تکیه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• training, serving to make fit or competent; limiting, restricting; attributing particular characteristics or qualities; moderating, modifying

پیشنهاد کاربران

شناخته شدن بعنوان
transitive verb
1 )
a: to reduce from a general to a particular or restricted form : MODIFY
b: to make less harsh or strict : MODERATE
c: to alter the strength or flavor of
d: to limit or modify the meaning of
...
[مشاهده متن کامل]

2: to characterize by naming an attribute : DESCRIBE
3 )
a: to fit by training, skill, or ability for a special purpose
b:
( 1 ) : to declare competent or adequate : CERTIFY
( 2 ) : to invest with legal capacity : LICENSE
intransitive verb
1: to be or become fit ( as for an office ) : meet the required standard
2: to acquire legal or competent power or capacity
3 )
a: to exhibit a required degree of ability in a preliminary contest
b: to shoot well enough to earn a marksmanship badge
فعل متعدی
1 )
الف: کاهش از یک عام به یک فرم خاص یا محدود: اصلاح
ب: کمتر خشن یا سخت گیرانه کردن: متوسط
ج: تغییر قوت یا طعم
د: محدود کردن یا تغییر دادن معنی
2: برای مشخص کردن با نامگذاری یک ویژگی: DESCRIBE
3 )
الف: متناسب با آموزش، مهارت یا توانایی برای یک هدف خاص
ب:
( 1 ) : برای اعلام صلاحیت یا کافی: CERTIFY
( 2 ) : سرمایه گذاری با ظرفیت قانونی: مجوز
فعل لازم
1: تناسب اندام یا تناسب اندام ( مانند یک دفتر ) : استانداردهای لازم را رعایت کنید
2: کسب قدرت یا اهلیت قانونی یا صالح
3 )
الف: نشان دادن درجه ای از توانایی لازم در یک مسابقه مقدماتی
ب: به اندازه کافی خوب شلیک کنید تا نشان تیراندازی بدست آورید.
MERRIAM - WEBSTER'S UNABRIDGED DICTIONARY

qualifying ( ورزش )
واژه مصوب: مسابقات انتخابی
تعریف: مسابقاتی که در پایان آن براساس نتایج به دست آمده، ورزشکاران یا تیم های صعودکننده به مسابقات اصلی یا دور بالاتر مسابقات مشخص می شوند
کیفیت سنجی
( در مورد مسابقات ورزشی ) مقدماتی
مثال:
a World Cup qualifying match
بازی مقدمانی جام جهانی
صلاحیت
کسی که شرایط مطلوب را داشته باشد
بازی و ورزش: رفتن به مرحله بعد
واجد شرایط، مستوجب، مستحق، شایسته، سزاوار

بپرس