token

/ˈtoʊkən//ˈtəʊkən/

معنی: نشانی، نشان، نشانه، ژتون، رمز، یادبود، علامت، اجازه ورود، یادگار، یادگاری، علامت رمزی، کلمه رمزی، علامت مشخصه، بلیط ورود
معانی دیگر: هدیه، پیشکش، نمونه، مسطوره، پته، پشیزه، جزئی، ظاهری، ویژگی، نشان چیزی بودن، حاکی بودن (رجوع شود به: betoken)، معجزه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: by the same token, in token of
(1) تعریف: something that serves to represent, signal, or symbolize a feeling, value, event, or the like.
مترادف: emblem, indication, mark, sign, symbol
مشابه: badge, icon, index

- The gift was a token of our esteem for him.
[ترجمه گوگل] این هدیه نشانه احترام ما به او بود
[ترجمه ترگمان] این هدیه نشانه احترام ما بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something that represents or symbolizes authority, identity, authenticity, or the like.
مترادف: badge, emblem, evidence, indication, proof, signal, symbol
مشابه: expression, representation

- A large office is a token of power.
[ترجمه Edward] یک دفتر بزرگ نشانه ای از قدرت است
|
[ترجمه امیر] Torkebm
|
[ترجمه گوگل] یک دفتر بزرگ نشانه قدرت است
[ترجمه ترگمان] دفتر بزرگی نشانه قدرت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a souvenir or keepsake.
مترادف: keepsake, memento, remembrance, souvenir
مشابه: favor

(4) تعریف: a piece of stamped metal or plastic, usu. used in place of money.
مشابه: chip, counter, pass, slug

- a subway token
[ترجمه شان] ژتون ( بلیط ورود ) برای سوار شدن مترو
|
[ترجمه گوگل] یک نشانه مترو
[ترجمه ترگمان] یه علامت مترو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: something of small value, esp. when serving to represent a larger whole.
مشابه: hint, indication, pittance
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tokens, tokening, tokened
• : تعریف: to signal or symbolize; be a token of; betoken.
مترادف: betoken, indicate, signal, signify, symbolize
مشابه: mark, stand for
صفت ( adjective )
(1) تعریف: slight or minimal; not substantial.
مترادف: insignificant, negligible, nominal, superficial, trifling
مشابه: minimal, perfunctory, slight, symbolic

- a token effort
[ترجمه گوگل] یک تلاش نمادین
[ترجمه ترگمان] یک تلاش برای نشان دادن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: present in minimal or symbolic, not substantial, numbers.
مشابه: nominal, symbolic

- a token black in baseball management
[ترجمه گوگل] یک نشانه سیاه در مدیریت بیسبال
[ترجمه ترگمان] یک نشانه سیاه در مدیریت بیسبال
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a token given to her by her father
هدیه ای که پدرش به او داده بود

2. a token resistance
مقاومت جزئی

3. in token of
به عنوان نمونه،به نشان (چیزی)

4. a subway token
ژتون (پشیزه) برای سوار شدن مترو

5. by the same token
به همین طریق،به همین دلیل،همین طور

6. by the same token
به همین دلیل،بنابراین،همین طور

7. this gift is a token of our appreciation for your services
این هدیه نشانه ای از سپاسگزاری ما از خدمات شما است.

8. this gift is a token of our gratitude
این هدیه نشان امتنان ما است.

9. this is only a token of some of the things he can do
این فقط نمونه ای از برخی کارهایی است که او قادر به انجام آنهاست.

10. a white flag is a token of surrender
پرچم سفید علامت تسلیم است.

11. hooshang sent roses to soodabeh as a token of his love
هوشنگ به نشان عشق برای سودابه گل رز فرستاد.

12. She presented them with a small gift in token of her thanks.
[ترجمه گوگل]او هدیه کوچکی را به نشانه تشکر به آنها تقدیم کرد
[ترجمه ترگمان]با یک هدیه کوچک به او هدیه کرد و تشکر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There was one token woman on the committee .
[ترجمه boss] نشانه یی از خانومی در کمیته بود
|
[ترجمه جاوید فخری] الکی یه خانومی رو تو کمیته گذاشته بودن.
|
[ترجمه شان] یک زن به صورت نمادین در کمیته حضور داشت.
|
[ترجمه گوگل]یک زن نشانه در کمیته بود
[ترجمه ترگمان] یه نشونه ای توی کمیته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. As a token of our gratitude for all that you have done, we would like you to accept this small gift.
[ترجمه گوگل]به نشانه قدردانی از تمام کارهایی که انجام دادید، مایلیم این هدیه کوچک را بپذیرید
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک نشان قدردانی نسبت به همه کارهایی که انجام داده اید، ما دوست داریم این هدیه کوچک را قبول کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I sent him some money as a token of my gratitude.
[ترجمه غزاله] من برای او مقداری پول به نشانه قدردانی فرستادم.
|
[ترجمه گوگل]به نشانه قدردانی ام مقداری پول برایش فرستادم
[ترجمه ترگمان]من او را به عنوان نشانه قدردانی برای او فرستادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Please accept this gift in token of our affection for you.
[ترجمه گوگل]لطفا این هدیه را به نشانه علاقه ما به شما پذیرا باشید
[ترجمه ترگمان]لطفا این هدیه رو به عنوان علاقه ما به تو قبول کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Our troops encountered only token resistance.
[ترجمه گوگل]سربازان ما فقط با مقاومت نشانه ای مواجه شدند
[ترجمه ترگمان]سربازان ما تنها با مقاومت به نشانه مواجه شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. These flowers are a token of my appreciation of/for all your help.
[ترجمه گوگل]این گلها نشانی از قدردانی / برای کمک شما هستند
[ترجمه ترگمان]این گل ها نشانه قدردانی من از \/ برای تمام کمک های شما هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نشانی (اسم)
address, token, password

نشان (اسم)
trace, attribute, tally, score, slur, benchmark, indication, token, aim, show, sign, seal, stamp, target, mark, marking, insignia, signal, emblem, symptom, brand, presage, track, banner, badge, clue, standard, ensign, vexillum, impress, hallmark, plaque, caret, chalk, cicatrix, symbol, vestige, medal, memento

نشانه (اسم)
allegory, proof, indication, token, sign, mark, emblem, symptom, reminiscence, presage, omen, impress, sacrament, marker, portent

ژتون (اسم)
token, counter, chip

رمز (اسم)
secret, mystery, token, sign, trick, crypt, code, riddle, cipher, symbol, enigma, cryptogram

یادبود (اسم)
token, reminiscence, commemoration, memorial, memory, souvenir

علامت (اسم)
significant, tally, indication, label, token, sign, index, mark, insignia, signal, emblem, symptom, omen, tag, tick, docket, intimation, milestone, ostent, portent

اجازه ورود (اسم)
entrance, ingress, token

یادگار (اسم)
token, relic, evocation, memorial, memory, souvenir

یادگاری (اسم)
token, remembrance, memento

علامت رمزی (اسم)
token

کلمه رمزی (اسم)
token, watchword

علامت مشخصه (اسم)
token

بلیط ورود (اسم)
token

تخصصی

[کامپیوتر] نشانه - نشان، علامت - 1. پیام خاصی که اطراف شبکه ای از حلقه ی نشانه ای (token ring ) عبور می کند تا کامپیوتر ها را قادر به رعایت ترتیب انقال اطلاعات کند . 2. واحد معنادار مبنایی یک زبان، مانند برنامه یک خطی VSIC . 10prit the square root of 2 is * , sqr که شامل نشانها ( نوکن ها ) ی زیر است . شماره ی خط 10 یک فاصله ی خالی یک فاصله ی خالی کلمه ی کلیدی print یک فضای خالی رشته .... the square root of w is یک نقطه ویرگول نام تابع سخق یک پرانتز چپ عدد 2 یک پرانتز راست .
[برق و الکترونیک] توکن نشانه در شبکه ی کامپیوتری، بسته اطلاعاتی که حاوی بلوکی از داده ها و توصیلی از محل آنها در برنامه است. - نشانه

انگلیسی به انگلیسی

• symbol, sign, mark; remembrance, memento, keepsake; coin that has no true value except in particular instances (i.e. token for one subway ride)
nominal, symbolic, perfunctory
a token is a piece of paper or card which is bought as a present and can be exchanged for goods.
tokens are also round, flat pieces of metal that are sometimes used instead of money.
if you give something to someone as a token of your feelings for them, you give it as a way of expressing those feelings; a formal use.
you use token of things or actions which show your intentions or feelings but are small or unimportant.
a token person of a certain kind is present somewhere only because of certain rules or for appearance's sake, and not because they are really wanted or needed; used showing disapproval.
you use by the same token to introduce a statement that you think is true for the same reasons that were given for a previous statement.

پیشنهاد کاربران

نمونه خاص [در متون فلسفی]
Hello. Engineer Melos, what is his account number?
[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
توکن
یک واحد دیجیتال طراحی شده با در نظر گرفتن ابزار، دسترسی و استفاده از یک سیستم اقتصادی ارز دیجیتال بزرگتر را فراهم می کند.
بُن ( بُن کالا )
مهره ی بازی
[تخصصی رایانه]
رمز
فرمالیته
مورد یا نمونه خاص ( فلسفه زبان )
الکی
در مثال There was one token woman on the committee الکی یه خانوم را تو کمیته گذاشته بودن ( صرفا برای ظاهر سازی ) .
token ( عمومی )
واژه مصوب: بهامُهر
تعریف: مهره‏ای فلزی یا پلاستیکی یا برگه‏ای که در دادوستد داخلی یک محل، مانند غذاخوری، به کار رود و قابل تبدیل به پول باشد
ارز دیجیتالی که روی بستر بلاکچین یک ارز دیگه ایجاد می شود و از بلاکچین آن استفاده می کند ( ارز های دیجیتال )
لوح، نماد، نشانه
اسم:
● پیشکش، هدیه ای به منظور قدردانی
● ژتون
● کارت هدیه ای که به منظور خاصی تهیه شده، مثل کارت ( یا کپن ) هدیه بیست دلاری کتاب، نه کارتی که در آن پول شارژ شده برای هر منظوری

صفت:
●کوچک، سطحی، بی تاثیر ( مخصوصا وقتی که کسی نشان میدهد که میخواهد کاری انجام دهد یا تغییری ایحاد کند اما در واقع فقط ظاهر سازی است )
...
[مشاهده متن کامل]

● اولین پرداختی یا عملکرد به نشانه پایبندی به یک قرارداد یا قول

نمادین، نمونه ای
درجایگاه صفت وقتی بکار برده میشه، به معنای اون بخش از کاراییه جزئی و ظاهری که صرفا برای اینکه روش مهر انجام شدن بخوره انجام شده، مثلا تو مثال زیر
There was one token woman on the committee
( = so that people could not complain there were no women on the committee )
...
[مشاهده متن کامل]

اون یه دونه خانم توی کمیته واسه این بوده که فقط دهن بقیه بسته بشه از اینکه بخوان بگن توی کمیته هیچ زنی شرکت داده نشد
و حالا مثالای دیگه
When he suggested going into business on their own, she put up only a token resistance
اینجام داره پافشاری و اصرار ظاهری اون خانم رو نشون میده
#دیکشنری_آکسفورد

نماد، نمادکالا
نشانه
ژتون
کوچک
غیرقابل توجه
کم اهمیت
جزئی
metal which is used for taking turn
ظاهر سازی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس