crossing

/ˈkrɒsɪŋ//ˈkrɒsɪŋ/

معنی: عبور، معبر، محل تقاطع، عبورجاده، دو راهه
معانی دیگر: محل عبور (از رود یا خیابان و غیره)، گذرگاه، روگذر، گدار، بارور سازی چلیپایی، دگرگشن کردن (رجوع شود به: cross)، محل تقاطع (دو یا چند راه یا خط)، دو راهی، چهارراه، همبرگاه، همبری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a place where two roads, routes, or railroad tracks, or a combination of these, intersect.
مشابه: traverse

(2) تعریف: the point at which something can be crossed or traversed, such as a designated area for pedestrians to walk across a street; crosswalk.

(3) تعریف: the act or process of one that crosses.
مشابه: traverse

جمله های نمونه

1. horses crossing the brook muddied its water
اسب هایی که از نهر رد می شدند آب آن را گل آلود می کردند.

2. a railway crossing
گذرگاه راه آهن

3. a river crossing
محل عبور از رودخانه

4. any violent crossing of the border will be tantamount to a declaration of war
هرگونه عبور خشونت آمیز از مرز به منزله ی اعلان جنگ خواهد بود.

5. a flock of birds crossing the bright heaven
دسته ای پرنده که از آسمان درخشان رد می شوند

6. they used ten days in crossing the mountains
آنها برای عبور از کوه ها ده روز صرف کردند.

7. the physique of the alps makes crossing them difficult
وضع جغرافیایی کوه های آلپ عبور را مشکل می کند.

8. bad luck was presaged by a black cat crossing the road
عبور گربه ی سیاه از جاده شگون بدی داشت.

9. Start crossing when the green WALK sign starts to flash.
[ترجمه گوگل]زمانی که علامت سبز رنگ WALK شروع به چشمک زدن کرد، عبور را شروع کنید
[ترجمه ترگمان]شروع به عبور از زمانی که علامت حرکت سبز شروع به فلاش زدن می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Bridges over railroad tracks root danger out in crossing.
[ترجمه گوگل]پل‌های روی خطوط راه‌آهن خطر را در عبور ریشه کن می‌کنند
[ترجمه ترگمان]پل پل روی خط راه آهن خطر عبور از خطر را در پیش گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The vessel docked in Swansea after a ten-hour crossing.
[ترجمه گوگل]این کشتی پس از ده ساعت عبور در سوانسی پهلو گرفت
[ترجمه ترگمان]این کشتی پس از ده ساعت عبور در سوانسی لنگر انداخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The price includes accommodation and ferry crossing.
[ترجمه گوگل]قیمت شامل محل اقامت و عبور کشتی است
[ترجمه ترگمان]این قیمت شامل محل اقامت و عبور قایق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was arrested by guards at the border crossing.
[ترجمه گوگل]وی توسط ماموران گذرگاه مرزی دستگیر شد
[ترجمه ترگمان]او توسط نگهبانان در گذرگاه مرزی دستگیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The field trip involved crossing a raging torrent.
[ترجمه گوگل]سفر میدانی شامل عبور از یک سیل خروشان بود
[ترجمه ترگمان]سفر علمی با سیل خروشان به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He was precautious in crossing the rickety bridge.
[ترجمه گوگل]او در عبور از پل رکودی محتاط بود
[ترجمه ترگمان]از پل شکسته عبور می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. My hat blew off while I was crossing the bridge.
[ترجمه گوگل]وقتی داشتم از روی پل رد می‌شدم کلاهم منفجر شد
[ترجمه ترگمان]وقتی داشتم از پل عبور می کردم کلاهم منفجر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Be careful crossing the main road.
[ترجمه گوگل]در عبور از جاده اصلی مراقب باشید
[ترجمه ترگمان]مواظب جاده اصلی باش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عبور (اسم)
pass, transmission, passage, ferry, outlet, passageway, transition, transit, crossing, passing

معبر (اسم)
cut, pass, passage, ferry, passageway, ford, crossover, crossing, ferryboat, ferry bridge, passover, passway, railway crossing

محل تقاطع (اسم)
crossing

عبور جاده (اسم)
traverse, crossing

دو راهه (اسم)
crossing, two-way

تخصصی

[عمران و معماری] گذرگاه - تقاطع - چلپیا
[نساجی] نقطه تقاطع - هم سطح شدن تار ها یا وردها در ماشین بافندگی - تقاطع نخ روی نخ
[ریاضیات] اختلاط، جفت گیری، نقطه ی تقاطع
[آمار] 1. تقاطع 2. گذر

انگلیسی به انگلیسی

• intersection; place where a road or railroad tracks can be crossed; crossbreeding, hybridization
a crossing is a journey by boat to the other side of a sea.
a crossing is also the same as a pedestrian crossing.

پیشنهاد کاربران

جناب ماشااله زاده عزیز،
border اینجا درست هستش، به معنی مرز
boarder دارای معنی دیگه ای هست، سپاس
معبر
a place where something such as a road, river, etc. can be crossed safely, or
a place where a road and a railway meet and cross each other
جایی از رودخانه که کم عمق است و می شود عبور کرد. river crossing
...
[مشاهده متن کامل]

محل عبور از رودخانه
boarder crossingجایی از مرز که درب ورود و خروج داردو می شود عبور کرد
محل عبور از مرز
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
crossing boarderعبور کردن از مرز
crossing riverعبور کردن از رودخانه

توی عمران و در رابطه با کالورت ها می شه "جایی که چند تا کالورت جمع شده باشن"
crossing ( حمل‏ونقل ریلی )
واژه مصوب: تقاطع 1
تعریف: محل تلاقی دو مسیر راه‏آهن یا جاده با راه‏آهن که تغییر مسیر در آن امکان‏پذیر نباشد
تصادف، برخورد
مخلوط کردن ( اسم )
سوزن
در متون مربوط به راه اهن
تلاقی
سارا جان have an accident میشه تصادف این میشه عبور ازجایی مثل خیابان
1. گذرگاه، معبر
2. تقاطع
3. سفری که روی دریا یا رودخانه بزرگ شکل میگیرد
هم گذرگاه ، گذرگاه تقاطعی
تصادف
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس