uncomfortably

جمله های نمونه

1. She shifted uncomfortably in her chair.
[ترجمه گوگل]او با ناراحتی روی صندلی خود جابجا شد
[ترجمه ترگمان]با ناراحتی روی صندلی اش جابه جا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He shifted uncomfortably in his seat when I mentioned money.
[ترجمه گوگل]وقتی به پول اشاره کردم به طرز ناخوشایندی روی صندلی خود جابه جا شد
[ترجمه ترگمان]وقتی به پول اشاره کردم او به طرز ناراحت کننده ای در صندلی اش جابه جا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He wriggled uncomfortably on the chair.
[ترجمه گوگل]با ناراحتی روی صندلی تکان خورد
[ترجمه ترگمان]با ناراحتی روی صندلی نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Christine squirmed uncomfortably in her chair.
[ترجمه گوگل]کریستین با ناراحتی روی صندلی خود تکان خورد
[ترجمه ترگمان]کریستین با ناراحتی روی صندلی اش پیچ وتاب می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Lydia shifted uncomfortably in her chair.
[ترجمه گوگل]لیدیا با ناراحتی روی صندلی خود جابه جا شد
[ترجمه ترگمان]لیدیا با ناراحتی روی صندلی اش جابه جا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The children wriggled uncomfortably in their seats.
[ترجمه گوگل]بچه ها با ناراحتی روی صندلی هایشان تکان می خوردند
[ترجمه ترگمان]بچه ها با ناراحتی روی صندلی ها جای گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I became uncomfortably aware that no one else was laughing.
[ترجمه گوگل]با ناراحتی متوجه شدم که هیچ کس دیگری نمی خندد
[ترجمه ترگمان]با ناراحتی متوجه شدم که هیچ کس دیگر نمی خندد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her comment was uncomfortably close to the truth.
[ترجمه گوگل]نظر او به طرز ناراحت کننده ای به حقیقت نزدیک بود
[ترجمه ترگمان]اظهار نظر او به راستی به حقیقت نزدیک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Ellen smiled uncomfortably and lowered her gaze.
[ترجمه گوگل]الن با ناراحتی لبخند زد و نگاهش را پایین آورد
[ترجمه ترگمان]الن با ناراحتی لبخند زد و نگاهش را پایین انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She perched uncomfortably on the edge of the table.
[ترجمه گوگل]او با ناراحتی روی لبه میز نشست
[ترجمه ترگمان]او با ناراحتی روی لبه میز نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He awoke to find himself lying uncomfortably on a pile of firewood.
[ترجمه گوگل]او از خواب بیدار شد و دید که با ناراحتی روی انبوهی از هیزم دراز کشیده است
[ترجمه ترگمان]از خواب بیدار شد و خود را با ناراحتی روی توده هیزم دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Sandy leaned across the table, his face uncomfortably close to Brad's.
[ترجمه گوگل]سندی به میز خم شد و صورتش به طرز ناراحت کننده ای به چهره براد نزدیک شد
[ترجمه ترگمان]سندی به طرف میز خم شد، صورتش به طرز ناراحت کننده ای نزدیک به برد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. My nose is uncomfortably stuffed up.
[ترجمه گوگل]بینی من به طرز ناخوشایندی پر شده است
[ترجمه ترگمان]بینی من به طرز ناراحت کننده ای پر شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was uncomfortably aware of her son's developing sexuality.
[ترجمه گوگل]او به طرز ناراحت کننده ای از رشد جنسی پسرش آگاه بود
[ترجمه ترگمان]او به طرز ناراحت کننده ای از تمایلات جنسی پسرش آگاه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in an uncomfortable manner, uneasily, disturbingly

پیشنهاد کاربران

با دستپاچگی
با خجالت
با حالت معذبی
نامناسب
با ناراحتی

بپرس