seeking


معنی: سراغ، پویا

جمله های نمونه

1. nasser khan gained the fortune that he was seeking
ناصرخان ثروتی را که در پی آن بود به دست آورد.

مترادف ها

سراغ (اسم)
information, evidence, search, investigation, inquiry, data, scouting, seeking, looking-for

پویا (صفت)
searching, running, seeking, dynamic

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : seek
✅️ اسم ( noun ) : seeking / seeker
✅️ صفت ( adjective ) : _
✅️ قید ( adverb ) : _
✅ پسوند ( suffix ) : seeking -
پویا
wisdom seeking عقل گرایی
طلبیدن
در جستجوی چیزی بودن
Sensation seeking
هیجان خواهی
من ذره و خورشید لقایی تو مرا
بیمار غمم عین دوایی تو مرا
بی بال و پر اندر پی تو می پرّم
من کَه شده ام چو کهربایی تو مرا
جناب مولوی
نو جویی
خواهان
به دنبال کسبِ
در پی
به دنبال
دنبال کننده ی
خواهانِ
خواستن
درصدد
به دنبالِ
در جستجوی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس